۲- حسن بن علیسنزد خلیفه میرود
حسن بن علیسنزد خلیفه میرود و از او میخواهد که اجازه دهد تا با شورشیان بجنگد، و خلیفه به او میگوید: «یا ابنَ أخی ارجِع واجلِس فی بیتِكَ حتّی یَأتِیَ اللهُُ بأمرِهِ فلاحاجةَ لَنا فی إهراقِ الدّماء».
«ای برادرزاده باز گرد و اندر خانه خود بنشین تا فرمان خداوند و تقدیر او چه باشد کی ما را به خون ریختن مسلمانان حاجت نیست» و این علامت تسلیم است اندر حال ورود بلا اندر درجۀ خلّت [۱۶۷]، چنانکه نمرود آتش برافروخت و ابراهیم را÷اندر پلّه منجنیق نهاد. جبرئیل÷آمده و گفت: «هَل لَكَ مِن حاجَةٍ [۱۶۸]؟ أَمّا إلیكَ فَلا» [۱۶۹]، گفت: پس از خدای بخواه گفت: «حَسبی مِن سؤالی عِلمُهُ بحالی».
مرا آن بس کی او میداند کی به من چه میرسد و او به من داناتر از من به من، او داند کی صلاح من در چیست. پس عثمان به جای خلیل و غوغا به جای آتش و حسن به جای جبرئیل اما ابراهیم را÷از بلا نجات و عثمان را ساندر بلا هلاک و نجات را تعلّق به بقا بود و هلاک را به فنا» [۱۷۰]. مرحوم استاد ابوالأعلی مودودی در «خلافت و ملوکیّت» میگوید که: عثمان از نیروی دفاعی دارالخلافة استفاده نکرد تا به زمامداران بعد از خود نشان دهد که خلیفه برای حفاظت از خود به قوّۀ قهریّه متوسل نشود، و حاکم اسلامی نباید نیروی سرکوبگر و ضدّ مردمی را به کار برد.
[۱۶۷] دوستی. [۱۶۸] احتیاجی داری؟ [۱۶۹] اما به تو احتیاجی ندارم [۱۷۰] منبع مذکور/۸۴-۸۳.