۵- قصیدهای غرّا و بلیغ در مدح خلفا
در قصیدهای غرّا و بلیغ در ستایش خداوند و پیامبرص و یارانش چنان به سلاست و روانی دُر افشانی میکند که بلندای قصیده را با لطافت و نرمی حریر گونۀ غَزَل میآراید:
یا رب به دست او که قمر زان دو نیم شد
تسبیح گفت در کف میمون او حصا
[۵۷۷]
کافتادگان شهوت نفسم دست گیر
إرفَق بِمَن تَجاوَز و اغفِر لِمَن عَصا
[۵۷۸]
تریاق
[۵۷۹]دردهان رسول آفریده، حق
صدیق را چه غم بُوَد از زهر جانگزا؟
ای یار غار، سیّد و صدّیق
[۵۸۰]نامور
مجموعۀ فضائل و گنجینۀ صفا
مردان، قدم به صحبت یاران نهادهاند
لیکن نه همچنانکه تو در کام اژدها
یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند
تا در سبیل دوست به پایان برد وفا
دیگر عُمَر که لایق پیغمبری بُدی
گر خواجۀ رُسُل نبدی ختم انبیاء
سالار خیل خانۀ دین صاحب رسول
سر دفتر خدای پرستان بیریا
دیوی که خلق عالمش از دست، عاجزند
عاجز در آنکه چون شود از دست او رها
دیگرجمال سیرت عثمان که بر نکرد
در پیش روی دشمن قاتل، سر از حیا
آن، شرط مهربانی و تحقیق دوستیست
کز بهر دوستان بری از دشمنان جفا
خاصان حقّ همیشه بلیّت کشیدهاند
هم بیشتر عنایت و هم بیشتر، عَنا
[۵۸۱]
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند
جبّار در مناقب او گفته: هَل أَتی
[۵۸۲]
زور آزمای قلعه خیبر که بند او
در یکدگر شکست به بازوی لا فَتی
[۵۸۳]
مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود
تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا
[۵۸۴]
شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود
جان بخش در نماز و جهانسوز در وَغا
[۵۸۵]
دیباچۀ مروّت و سلطان معرفت
لشکرکش فتوّت و سردار أتقیاء
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی
پیغمبر، آفتاب منیرست در جهان
وینان ستارگان بزرگند و مقتدا
(قصائد فارسی - ۸۸۲-۸۸۳)
[۵۷۷] حصا: سنگریزه. [۵۷۸] به کسی که در گناه زیاده روی کرده ست رفق و عنایت بفرما و گناهکار را ببخش. [۵۷۹] تریاق: ماده ضد زهر، پادزهر [۵۸۰] صدّیق: ابوبکر. [۵۸۱] عَنا: مخفف عَناء - رنج کشیدن - سختی دیدن. [۵۸۲] ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِینٞ مِّنَ ٱلدَّهۡرِ لَمۡ یَكُن شَیۡٔٗا مَّذۡكُورًا١﴾[الإنسان: ۱]. [۵۸۳] لافَتی إِلاّ علی، و لاسَیفَ اِلاّ ذوالفقار. [۵۸۴] غزا: نبرد در راه خدا و دین اسلام (کشتن کافران). [۵۸۵] وغا: جنگ.