۹- خبر پیروزی سپاه ساریه در ایران
زمانیکه فرستاده «ساریة» سردار اسلام خبر پیروزی مسلمانان را در ایران برای عُمَرسآورد، خلیفه او را نشناخت و فرشی بافته از لیف را که بر آن مینشست در زیر او نهاد و خود بر زمین نشست و ام کلثوم؛ زنش که دختر علی بن ابی طالبسبود کمی نان جوین با قدری روغن زیتون و نمک را آورد و عُمَر به او گفت: «چیزی نپختی؟ گفتا چه پزم که مرا جامه نیست که اندر پوشم. و جامۀ ام کلثوم دریده بود. عمرسبا او مزاح کرد و گفت: ترا جامه چه باید. ترا آن بس که دختر علی بن ابی طالب باشی و زن عمر بن الخطّاب و فاطمه ترا مادر بُوَد و جدّت پیغمبر خدای بُوَد. پس رسول را گفت که بسم الله. بخور که اگر ام کلثوم از ما خشنود بودی کار طعام ما بهتر از این بودی. پس چون نان بخوردند. آن مرد دانست که عُمَرساو نشناسد. گفتا: یا امیرالمؤمنین. من رسول ساریهام به خبر فتح و غنیمت و خمس. عمرسگفتا: الحمد لله، و روی نهاد و از هر چیزی او را همی پرسید. آن سفط [۵۲]او را بنمود با گوهر. عمرسگفتا: این را هم با ساریه برو او را بگوی این همه به میان مسلمانان قسمت کن که با تو حرب کردند که ایشان حق ترند بدین از من» [۵۳].
[۵۲] سَفَط: سید، صندوقچه، جعبه - یعنی یک صندوق گوهر را به خلیفه داد. [۵۳] منبع مذکور/۵۴۵.