۶- مدح و ستایش و مسؤولیت انسان از نظر عمرس
انسان در برابر سخنهایش، مسؤولیّت تام دارد، ستودن دیگران در صورتی که منطبق با واقعیت نباشد درست نیست:
اما ممدوح را از دو وجه زیان دارد:
یکی اینکه عُجبی و تکبری در وی پدید آید: عمرسنشسته بود با درّه [۲۱۴]، جارود [۲۱۵]مردی بود آنجا فرود آمد، یکی گفت: این مهتر ربیعه [۲۱۶]است، چون بنشست عمرسوی را درّه بزد گفت: یا امیرالمؤمنین این چیست؟ گفت: نشنیدی که این مرد چه گفت؟ عمر گفت: ترسیدم که چیزی اندر دل تو افتد، آن عُجب خواستم که در تو بشکنم. و دیگر اینکه چون به علم و صلاح بر وی ثنا گویند، کامل شود اندر مستقبل و گوید: من خود به کمال رسیدم، و ازین بود که در پیش رسولص مدح کردند، گفت: گردن وی بزدی، و رسولص بر صحابه ثنا گفته است، گفت: «یا عمر، اگر مرا به خلق نفرستادی ترا فرستادندی» و گفت: «اگر ایمان جملۀ عالم با ایمان ابوبکر مقابله کنند، ایمان وی زیادت آید» و امثال این که دانست که ایشان را زیانی ندارد» [۲۱۷].
امام غزالی میخواهد با نقل این روایتها، آدمی را به انواع مدح آشنا کند، زیرا، چه بسیاری از شاعران و ادیبان، کسانی از حکومتیان را به صفاتی ممدوح ستودهاند که هیچ عقل سالمی آن را نمیپذیرد و علاوه بر آن وجدانهای بیدار به ضدّیت با آنان برخاستهاند.
ناصر خسرو قبادیانی به شاعران دربار محمود غزنوی حمله میکند و میگوید:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی درّ لفظ دری را
هیچ شاعر آزادهای حاضر نیست که سخنان زیبا و آراستۀ خود را نثار پادشان خوک صفت و شهوت ران نماید! و اگر گاهی شاعر و نویسندهای توانا، صفتی عالی به ممدوح خود داده، برای تشویق او به کسب فضائل و انجام کارهای نیک و پسندیده بوده است.
[۲۱۴] تازیانه. [۲۱۵] مرد شوم، بد اختر. [۲۱۶] بزرگ قبیله ربیعه [۲۱۷] منبع مذکور/ جلد دوم/ ۵۰۲-۵۰۱.