خلفای راشدین در قلمرو نظم و نثر فارسی

فهرست کتاب

۱- نعت خواجه لولاک و اصحاب پاک او

۱- نعت خواجه لولاک و اصحاب پاک او

۱- در قصیده‌ای در (نعت خواجه لولاک و اصحاب پاک او) می‌فرماید:

گفتم: ای بوبکر با احمد چرا یکتا شدی
گفت: هر حرفی که ضعفی یافت آن مُدغَم بوَد
گفتم: ای عُمَر تو دیدی بوالحکم [۲۹۳]بس چون برید
گفــــت: زُمرُدکی سزای دیدۀ ارقم [۲۹۴]بُوَد
گفتــــم: ای عثمان بناگه کشتۀ غوغا شدی
گـفت: خلخال عروس عاشقان زان دم بُوَد
گفتـــم: ای حیدر میی از ساغر شیران بخور
گفــت: فتـح ما ز فتح زادۀ مُلجَم بُوَد [۲۹۵]. (قصائد/۱۶۷)

‬‬‬‬‬‬ ۲- در قصیدۀ بلندی در (حکمت و موعظه و نصیحت) که با مطلع بیت زیر آغاز می‌شود:

ای خداوندان مال، الاعتبار الاعتبار
ای خدا خوانان قال، الاعتذار الاعتذار

‬‬‬‬‬‬ این چنین خلفا را ستایش می‌کند:

‬‬‬‬‬‬ جز به دستوریّ «قالَ‎الله» یا «قالَ‎الرّسول» [۲۹۶]

ره مرو فرمان مده، حاجت مگو، حجّت میار
چار گوهر، چارپایۀ عرش و شرع مصطفی است
صدق و علم و شرم و مردی کار این هر چار یار
چار یار مصطفی را مُقتـدا دار و بدان
ملک او را هست نوبت پنج، نوبت زن چهار

‬‬‬‬‬‬ (قصائد/۱۹۱)

۳- در قصیده‌ای در ستایش (عارف ممجّد ابوالمعالی احمد بن یوسف بن احمد) ممدوحش را به «چار یار» تشبیه می‌کند:

لاله و کوهی به لون و حلم با بوئی و رنگ
آتش و آبی به قدر و لطف ‌بی‌دود و بخار
کان دین را مایه‌ی همچون بدن را پنج حس
لشکری مر ملک عزّ را چون نبی را چار یار

‬‬‬‬‬‬ (قصائد/۲۲۰)

۴- در قصیده‌ای در ستایش «سرهنگ عمید محمد خطیب هِرَوی» این چنین از چهار یار سخن می‌گوید:

ای چو عثمان و چو حیدر شرم روی و زورمند
وی چو بوبکر و چو عمر راست گوی و دادگر

‬‬‬‬‬‬ (قصائد/۲۷۹)

در هردو مصراع بیت بالا، صنعت لفّ و نشر مرتّب به گونۀ زیبایی به کار رفته است:

شرم روی برای عثمان و زورمند برای حیدر و راست گویی برای ابوبکر و دادگری برای عمر و هرچهار صفت، چهار ویژگی برای خلفاست.

۵- در قصیده‌ای در (حال خود و نکوهش اصحاب صورت در بارۀ معرفت و تصوّف) چهار یار را راهبر خود می‌شمارد و راه نجات و رهایی را پیروی از خلفای راشدین می‌داند:

سپر ندارم درکف به دفع تیغ فلک
چو ایمنم از طریق سداد می‌سپرم
ز چار سوی سلامت به شاهراه نجات
چهار یار پیمبر بَسَند راهبرم

‬‬‬‬‬‬ (قصائد/۳۷۰)

۶- در قصیده‌ای در (ستایش و نعت خواجۀ دو سرا، سیّد انبیاء؛ محمّد مصطفی) خلفاء را به چار صفت صدق، قنوت [۲۹۷]، انفاق و استغفار می‌ستاید.

صادقین بوبکر بود و قانتین فرّخ عُمَر
مُنِفقین عثمان، علی مستغفرین آمد بهم

‬‬‬‬‬‬ ۷- در غزلی زیبا این چنین نغمه سرایی می‌کند و صدق ابوبکر در تحمّل نیش مار در غار حرا، و جنگجویی و دلاوری عمر در گسترش اسلام، و پارسایی عثمان در شورش مخالفان، و شجاعت و فرماندهی علی را در صفّین اینگونه رنگ آمیزی می‌نماید:

خُلـق پیغـمبر کجا تا از بزرگان عـرب
جور و رنج ناسزایان از پی یزدان کشد
صادقی باید که چون بوبکر در صدق و صواب
زخم مار و بیم دشمن از بن دندان کشد
یا نه چون عمر که در اسلام بعد از مصطـفی
از عرب لشکر ز جیحون سوی ترکستان کشد
پارسایی کو که در محراب و مصحف بیگناه
تا ز غوغا سوزش شمشیر چون عثمان کشد
حیـدر کرّار کو کاندر مصاف از بهر دین
در صف صفّین ستم از لشکر مروان کشد

‬‬‬‬‬‬ (قصائد: ۸۵۹)

۸- در قصیده‌ای که در (تمجید و توحید باری جَلَّت عَظَمَتُهُ وعَلَت كلِمَتهُ) سروده اینگونه از خلفاء سخن به میان آورده است:

مطلع قصیده:

آیا از چنبر اسلام دایم برده سر بیرون
ز سنّت کرده دل خالی ز بدعت کرده سر مشحون
هوی همواره شیطانی شده بر نفس تو سلطان
تنت را جهل پیرایه دلت را کفر، پیرامون
ور از اصحاب پیغمبر عتیق [۲۹۸]و عمّر و عثمان
علی و سعد و سلمان و صهیب و خالد و مظنون [۲۹۹].
تعـالی صانعی این جمله از آب او پدید آورد
پس آنگه جمله را هم وی به خاک اندر کند مدفون

‬‬‬‬‬‬ (قصائد/۵۴۲)

۹- در قصیده‌ای غرّا چهار یار نبی را چنین می‌ستاید:

ور پی بوبکر خواهی رفت بعد از مصطفی
پای بردندان مار و دست بر دینار کو؟
ور بکوی عمّری کو داد [۳۰۰]و کو مَشک و مَهار
یک دراعه هفده من ده‌سال یک دستار کو؟
ور درِ عثمان گرفتی شرم کو و حلم کو؟
دیدۀ روشن ز دین و سینۀ بیدار کو؟
ور همی گویی که هستیم چاکر شیر خدای [۳۰۱]
تن فدای تیغ و جان در خدمت دادار کو؟

‬‬‬‬‬‬ (قصائد/ ۵۷۳)

در قصیدۀ دیگری باهمین قافیه و ردیف از عمر و علیبچنین می‌گوید:

سراسر جمله عالم پر ز شیراست
ولی شیری چو حیدر با سخا کو؟ (۵۷۱)
سراسر جمله عالم پر ز پیک است
ولی پیکی چو عمّر بادپا کو؟ (۵۷۲)

‬‬‬‬‬‬ در این ابیات، سخاوت علی و سرعت نبرد و جهانگشایی عمر نیک توصیف شده است.

[۲۹۳] بوالحکم: ابوجهل. [۲۹۴] اَرقَم: مار سیاه و سفید و زهر دارد. [۲۹۵] دیوان حکیم ابوالمجد مجدودین آدم سنائی غزنوی با مقدمه و حواشی و فهرست به سعی واهتمام مدرس رضوی/ انتشارات کتابخانه سنائی.۱۶۷ شماره صفحه کتاب است که شماره‌های بعدی نیز چنین است. [۲۹۶] سکون به علّت وزن شعر است و دراصل «قالَ اللهُ» - قالَ الرسولُ» بوده است. صدق برای ابوبکر، علم برای علی، شرم برای عثمان، و مردی برای عمر به کار رفته است. [۲۹۷] قنوت: دعا و نیایش و وقانت به معنی نیایشگر و دعا خوان است. [۲۹۸] عتیق: ابوبکر. [۲۹۹] سعد و سلمان و صهیب و خالد و مظنون از صحابه رسول خدا هستند. [۳۰۰] داد: عدل. [۳۰۱] شیرخدا: اسدالله، علی است.