۱- جهل آدمی نسبت به سرنوشت خود
آدمی سرنوشت خود را نمیداند که آیا از بهشتیان است؟ یا از دوزخیان؟ و بزرگان و وارستگان گاهی اینگونه خود شکنی مینماید و رستگاری در عبودیت است نه در مقام.
«صدّیق اکبرس، با چندین جلالتی که حضرت جلال احد او را داده بود، به کرّات گفتی: کاشکی من بر صورت آدمی نشدمی». قال عُثمانس: «وَدَدتُ إذا مِتُّ لَم أُبعَث»دوست داشتم هرگاه بمیرم در قیامت برانگیخته نشوم.
هِلال، غلامی بود که او را جز خواجه ثقلَین [۶۱۹]کس نشناخت و او از اینجا [۶۲۰]چنان متواری رفت که از مردن او خواجه او را خبر نبود، چون میخواستند که او را بشویند، امیرالمؤمنین عُمَرسدرین کار میان بست و بلال چون آن را بدید میان بر بست و گفت: «یا عُمَرُ أنتَ لَستَ مِنّا» [۶۲۱]. ای عُمَر! تو همه وقت خواجگی کردهای، تو چه دانی که ذّل [۶۲۲]بندگی چگونه باشد؟ هلال چون در ذلّ بندگی مرده است، شستن او حق بلال است. گریه در عُمَر افتاد و حضر رسالتص، چون درد عُمَر بدید، گفت: «دَعهُ یا بلالُ كنّا مَوالِیَ اللهِ تعالی» [۶۲۳]. ای بلال او را رها کن ما بندگان (بردگان) خداوند متعال هستیم.
[۶۱۹] خواجه ثقلین: سرور جن و انس، حضرت رسول اکرم ص. [۶۲۰] این دنیا. [۶۲۱] تو از ما در رنجدیدگان که قبلاً برده بوده ایم نیستی. [۶۲۲] ذلّ: خواری، ذلت. [۶۲۳] سلك السلوك- ضیاء نخشبی عارف قرن هشتم هجری - مقدمه و تصحیح و تعلیق و تحشیه دکتر غلام علی آریا- کتابفروشی زوار/ زمستان ۱۳۶۹-۵۶،۵۷.