۳- کمال حلم و تحمّل یار غار (ابوبکر)
کمال حلم و تحمّل در یار غار (ابوبکر) متجلّی است:
جمال فضل و تفضّل درو نهاذ
[۳۴۶]خدای
کمال حلم و تحمل بیار غار اندر (۱۷۵)
هرکس صلاحیت یار غار شدن را ندارد، دوست دیگر است و یار غار دیگر
اگر با یار خوذ
[۳۴۷]وقتی بغار اندر شوذ
[۳۴۸]مردی!
بقدر ومنزلت هرگز چو یارغار کی باشد؟ (۱۸۷)
هر آدمی نمیتواند با قدر و منزلت و جاه و جلال، علی و جعفر طیّار گردد:
بقدر و مرتبت هر حیدری کرّار کی گردد
بجاه ومرتبت هر جعفری طیّار کی باشد؟ (۱۸۷)
در ترکیب بندی برندگی شمشیر علی مرتضی را برای ممدوحش آرزو میکند:
از عِرق مصطفا به سخاوت چنو نخاست
[۳۴۹]
یا رب بده سیاست شمشیر مرتضاش (۱۱۰)
در قصیدهای ممدوح را به کرامت مصطفی و دلاوری علی میستاید:
ای حیدری نسب کی بذاتتنسب کند
اخلاق مصطفایی و افعال حیدری
در صدر نیکنامی و در صف پر دلی
چون مصطفا کریم و جو
[۳۵۰]حیدر دلاوری (۱۱۳)
در ابیات فراوانی ممدوحانش را به صفات گوناگون علی ستایش میکند:
علی دل است و همان معجز است در قلمش
که بوذه بوذ علی را بذوالفقار اندر
ز نعمتش بنیاز اندر آن بدید
[۳۵۱]آمد
کی از شجاعت حیدر بذوالخمار اندر
(۱۷۴)
جمال عترت و فخر شرف علی کی بعلم
اگر عدیل علی خوانمش سزا باشد
توئی بعلم و سخاوت جو
[۳۵۲]مصطفی معرو
همین صواب جو نسبت بمرتضا باشد
(۱۸۴)
او را به روز خشم و رضا جون نگه کنی
گویی درست وراست علی مرتضاستی
(۳۱۵)
آن خداوند کی حیدر دل و زهرا نسبست
شیعت حیدر و زهرا همه خدمتگر او
(۱۴۷)
از آن قِبَل که مرا زور حیدری دادند
کشان ز خیبر نصرت بذوالفقار منست
(۲۰)
جو مصطفی بهمه فخر و فضل موصوفی
جو مرتضا بهمه علم و جود متّصلی
(۲۹۴)
کعبه آل نبی شد قبلۀ آل علی
دوستدار کعبه و قبله ست هرکو عاقلست
چون علی ذات شریفش صدر و بدر عالمست
چون نبی قدر رفیعش صدر و بدر محفلست
(۱۹۸)
فرزند حیدری ز عدو ذوالخمار ساز
و اندر هلاک او ز قلم ذوالفقار کن (۲۰۵)
[۳۴۶] نهاذ: نهاد [۳۴۷] خوذ: خود [۳۴۸] شوذ: شود [۳۴۹] چنو: چون او [۳۵۰] جو: چو [۳۵۱] بدید: پدید [۳۵۲] چو: چو- جون: چون.