۸- تظلّم یهودی از حاکم بصره نزد عمر
عُمَرسدر وقت خلافت خود در مدینۀ منوّره دیواری گِل میکرد، یهودیئی پیش وی تظلّم [۶۸۷]کرد که حاکم بصره به صد هزار درم (از من متاعی) خریده است و در ادای ثَمَن [۶۸۸]آن تعلّل [۶۸۹]میکند. فرمود که کاغذ پارهای داری؟ گفت: نی، سفالی برداشت و بر آنجا نوشت که شکایت کنندگان از تو بیحسابند و شکرگزاران نایاب. از موجبات شکایت بپرهیز یا از مسند حکومت برخیز. و در آخر نوشت که: كتَبَهُ عُمَرُ بنُ الخطّابِ. نه بر آن مُهری زد و نه بر آن طغرایی [۶۹۰]رقم کرد، اما چندان صولت عدالت و هیبت سیاست، از وی در خاطرهها نشسته بود که چون یهودی آن سفال را با حاکم بصره داد و وی سوار بود، از اسب فرود آمد و زمین بوسید و وجه یهودی را تمام ادا کرد، و وی سوار ایستاده بود.
قطعه:
چو نَبوَد شاه را عزّ و سیاسـت
کشد از دست گستاخان، ذلیلی
چو ریزد شیر را دندان و ناخن
خورد از روبهانِ لنگ، سیلـی
[۶۹۱]
[۶۸۷] دادخواهی. [۶۸۸] بهاء، قیمت. [۶۸۹] کوتاهی. [۶۹۰] نشانۀ مخصوص خلیفه را نداشت. [۶۹۱] بهارستان جامی، مولانا عبدالرحمان جامی- به تصحیح دکتر اسماعیل حاکمی، انتشارات اطّلاعات ۱۳۶۷- صفحه ۵۰.