۳- خواب دیدن عبد الله بن عمر در دفتر سوم سلسلةالذهب
جامی در دفتر سوم سلسلة الذهب [۶۷۵]خواب عبدالله بن عُمَربن خطّاببرا چنان با سلاست و روانی نقل میکند که به همۀ زمامداران و حکمرانان مسلمان درس آزادگی و مسؤولیّت میدهد:
دید پور عُمَر به چشم خیال
مر عُمَر را پس از دوازده سال
گفت: بابا ترا چه حال افتاد
که ز حال منت نیامد یاد
گفت: از وقت مرگ تا امـــــروز
حالتی داشـــتم عجب جانسوز
از ســؤال مـــظالم مـــردم
دست و پـا کـرده بود عقلم گـم
پـای میشی شکست در بــغداد
در پــلی سخت و سست و بیبنیاد
هیچ وزری
[۶۷۶]نه از آن بگـردن مـن
صاحبش دست زد بـدامـن مـن
کـه چرا از عــمارت آن پـل
داشتـــی دست ای خــلیفۀ کلّ
تا در آن تـنگنای حـادثه زای
رفت از دست بیزبانی، پــــای
بود قـایم چـنان بــعدل، عُمَر
که شد اندر جــهان بعدل، سَمَر
[۶۷۷]
عـدل او روی در نـهایت کـــرد
تا که در نام او سرایت کرد
نامش از عــدل چون مکمّل شد
کسر
[۶۷۸]در وی بفتح مبـــدّل شد
لشکرش ز آن ز کسر پشت نداد
شد موفّق بفتح جمله بــلاد
با چنین عدل چون مُحاسَب
[۶۷۹]گشت
بــنگر تا چه حدّ مُعاتَب
[۶۸۰]گشت
آنکه عدلش ز ظلم خالی نیست
نامش از نعت عدل، عالی نیست
بـــلکه جز راه ظلم گم ســپرد
حـــال فـــردای او چســان گذرد
خواب پسر عُمَر چه رؤیای صادقانه باشد یا حکایتی که از زبان او نقل شده است ما را به مسؤولیّت مُضاعَف رهبران مسلمانان راهنمایی میکند.
[۶۷۵] هفت اورنگ/۲۷۴. [۶۷۶] گناه، سنگینی. [۶۷۷] افسانه شب، مشهور. [۶۷۸] شکست. [۶۷۹] به حسابش رسیدگی شد. [۶۸۰] سرزنش شد.