۴- صولت ممدوح، حیدری و خنجرش ذوالفقار است
در قصیدۀ دل انگیزی صولت ممدوح را حیدری و شیوۀ شکافتن خنجرش را عادت و رسم ذوالفقار میشمارد:
ای بزرگی که باغ را دی را
شاخ بأس
[۲۷۰]تو فتح بار آوَرد
تیغ تیز تو در مصاف عدو
شرک را تا به حشر کار آورد
حیدری صولتی و خنجرتو
عادت و رسم ذوالفقار آورد
(قصیده: ۵۸۹)
در ادبیات فارسی هرجا اسمی از رستم است، رخش تداعی میشود و هرجا نام علی است، ذوالفقار به یاد میآید و بالعکس! در قصیدهای در مدح سلطان مسعود در بیتی، صنعت مراعات نظیر [۲۷۱]زیبا به کار برده شده است:
ای رستم نبرد بران سوی رزم رخش
وی حیدر زمانه بر آهنج
[۲۷۲]ذوالفقار
باز گوید:
تو حیدری نبردی و در صف کارزار
اندر کف تو خنجر تو ذوالفقار باد
(قصیده: ۸۷)
[۲۷۰] قدرت. [۲۷۱] به کار بردن کلماتی که باهم ارتباط دارند صنعت مراعات نظیر گویند مانند رستم، رزم، رخش، حیدر و ذوالفقار. [۲۷۲] آهنگ.