۵- در ستایش علی بن ابیطالب
علی اسدالله و مرد میدانهای شجاعت و عدالت و سخاوت است. تاریخ اسلام این آزاد مرد را از زبدهترین مردان تاریخ انسانیت و نصفت به شمار میآورد.
۱- علی شیر خداست و همواره در راه دین پیکار کرده است:
چون در خیبر به جز حیدر نکند از بعد آن
خانۀ دین را که داند کرد جز حیدر دری
(قصائد/۶۵۶)
هیچ رونق بود اندر دین و ملت تا نبود
ذوالفقار حیدری را یار، دست حیدری
(قصائد/۶۶۲)
ذوالفقار علی شمشیر همیشه کشیده ضد ستمگر و سرکش راه خداست.
کار کردار علی دارد و گرنه روز جنگ
هیچ کاری ناید از نقش علی و ذوالفقار
(قصائد/۲۱۴)
سراسر جمله عالم پر ز شیر است
ولی شیری چو حیدر با سخا کو؟
(قصائد/۵۷۱)
عالمی پر ذوالخمار
[۳۱۶]است از خمار خواجگی
ای دریغا در جهان یک حیدر کرار کو؟
(قصائد/۵۷۴)
جعفر طیّار
[۳۱۷]باید تا به علّیّین پرد
حیدر کرّار باید تا ز دشمن کین کشد
(قصائد/۱۳۸)
۲- علی دریای علم و دُرّ تابناک پیکره هستی است:
دوری از جهل همچو علم علی
پاکی از جور همچو عدل عُمَر
(قصائد/۲۵۴)
چون عمر خطّاب سر سنّت و دینی
چون حیدر کرّار دَرِ علم
[۳۱۸]و سخائی
(قصائد/۶۰۶)
شو مدینه علم را در جوی و پس در وی خرام
تا کی آخر خویشتن چون حلقه بر داشتن
[۳۱۹].
(قصائد/۴۶۸)
۳- فتح خیبر، شکست یهود و طلوع شکوه و عظمت اسلام بود، و علی پهلوان ربانی و کننده در خیبر است؛ باید کوشش کنیم که یکدل و یکرنگ باشیم و از وسواس نفس خود را آزاد سازیم:
دَرِ کفر و جهودی را از اول چون علی برکن
که تا آخر چنو یابی ز دین تشریف ربّانی
(قصائد/۶۸۰)
دعوی ایمان کنی و نفس را فرمان بری
با علی بیعت کنی و زهر پاشی بر حسن!
(قصائد/۵۳۰)
۴- سنائی که از جان و دل علی را دوست دارد در قصیده زیبایی او را چنین میستاید:
ای امیرالمؤمنین ای شمع دین ای بوالحسن
ای به یک ضربت ربوده جان دشمن از بدن
ای به تیغ تیز رستاخیر کرده روز جنگ
وی به نوک نیزه کرده شمع فرعونان لگن
از برای دین حق آباد کرده شرق و غرب
کردی از نوک سنانت عالمی را پر سُنَن
تیغ إِلاّ الله زدی بر فرق لا گویان دین
هرکه لا میگفت وی را میزدی برجان و تن
[۳۲۰]
تا جهان خالی نکردی از بتان و بت پرست
تا نکردی لات را شهمات و عزّی
[۳۲۱]را حَزَن
تیغ ننهادی، ز دست و درع ننهادی ز پشت
شاد باش ای شاه دین پرور، چراغ انجمن
گر نبودی زخم تیغ و تیرت اندر راه دین
دین نپوشیدی لباس ایمنی بر خویشتن
لا جرم اکنون چنان کردی که در هر ساعتی
کافری از جور دین بر خود بدرّد پیرهن
مرحبا ای مهتری کز بیم تیغت در جهان
پیش چشم دشمنانت خون همی آید لَبَن
[۳۲۲]
فرش کفر از روی عالم در نوشتی سر بسر
ناصر دین هُدی و قاهر کفر و وثَن
[۳۲۳]
کمترانت را سزد گر مهتری دعوی کنند
ای امیر نام گستر وی سوار نیزه زن
هیچکس را در جهان این مایۀ مردی نبود
کو به میدان خطر سازد برای دین وطن
راه دین بود است مخوف از ابتدا لیکن به جهد
آن مخالف را همی موقوف کردی در زمن
از برای نصرت دین ساختی هر روز و شب
طبل و منجوق
[۳۲۴]و طراده
[۳۲۵]نیزه و خود
[۳۲۶]و مجن
[۳۲۷]
پای این مردان نداری جامه ایشان مپوش
برگ بیبرگی نداری لاف درویشی مزن
روز حرب از هیبت بلرزیدی زمین
همچنان کز بیم خصمی تند، مردی ممتحن
ذوالفقارت گر بدیدی کرگدن در روز جنگ
کاه گشتی در زمان گر کوه بودی کرگدن
سرکشان را سر به سر نابود کردی در جهان
تختهاشان تخته کردی، حلّههاشان
[۳۲۸]را کفن
این جلال و این کمال و این جمال و منزلت
نیست کس را در جهان جز مر تو را ای بوالحسن
هر دلی کو مهرت اندر دل ندارد همچو جان
هر دلی کو عشقت اندر جان ندارد مقترن
روی جنات العُلی هرگز نبیند بیخلاف
لا یزالی ماند اندر نار
[۳۲۹]با گُرم
[۳۳۰]و حَزَن
گر نبودی روی و مویت هم نبودی روز و شب
گر نبودی رنگ و بویت گل نبودی در چمن
چون تو صاحب دولتی هرگز نبودی در جهان
هم نخواهد بود هرگز چون توئی در هیچ فن
(قصائد/۴۹۲)
[۳۱۶] ذوالخمار: عوف بن ربیع بن ذی الرمحین در جنگ جمل مقنعه زن خود را روپوش خود قرار میدهد و از آن پس به ذوالخمار یعنی مقنعه پوش مشهور میگردد. [۳۱۷] جعفر طیّار: جعفر بن ابی طالب و برادر علی است که شهید شد و پیغمبر فرمود: جعفر را میبینم که در بهشت با دو بال پرواز میکند. و از آن پس او را جعفر طیّار نامیدند. [۳۱۸] اشاره به «أنا مدینة العلم وعلیّ بابُها» است. البته این روایت از جمله روایاتی است که دوستان نادان در حق حضرت علی بافتهاند. واگر مکانت و جایگاه واقعی آن حضرت را میدانستند نیازی به ساختن چنین روایتهایی نداشتند. (ب) [۳۱۹] در ابیات بعدی مطالبی است که میرساند الحاقی است و با اشعار قبلی و خط فکری سنایی مطابقت ندارد. [۳۲۰] لاگویان: کسانی هستند که خدا را نفی میکنند. [۳۲۱] لات و عُزّی دو بت جاهلیت هستند. [۳۲۲] لبن: شیر [۳۲۳] وَثَن: بُت [۳۲۴] منجوق: آنچه بر سر درفش و عَلَم نصب کنند- چتر [۳۲۵] طراده: نیزه کوتاه- زورق [۳۲۶] خود: کلاه جنگی [۳۲۷] مجن: سپر [۳۲۸] حُلّه: جامه [۳۲۹] نار: آتش [۳۳۰] گُرم: اندوه، غم، به معنی زخم و جراحت آمده است.