بخاری، باب: [﴿يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُواْ كَلَٰمَ ٱللَّهِ﴾]
۸۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: قَالَ رَجُلٌ لَمْ يَعْمَلْ خَيْرًا قَطُّ: إِذَا مَاتَ فَحَرِّقُوهُ، وَاذْرُوا نِصْفَهُ فِي البَرِّ، وَنِصْفَهُ فِي البَحْرِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ لَيُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا لاَ يُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ العَالَمِينَ، فَأَمَرَ اللَّهُ البَحْرَ فَجَمَعَ مَا فِيهِ، وَأَمَرَ البَرَّ فَجَمَعَ مَا فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: لِمَ فَعَلْتَ؟ قَالَ: مِنْ خَشْيَتِكَ وَأَنْتَ أَعْلَمُ، فَغَفَرَ لَهُ».
۸۶. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: مردی که هرگز در زندگیش کار شایستهای انجام نداده بود [به خانوادهاش] سفارش کرد که هرگاه مُرد، او را بسوزانند و قسمتی از جسد سوختهاش را در خشکی و قسمت دیگر را در دریا رها و پخش کنند [و گفت:] به خدا سوگند اگر خدا بر من سخت گیرد، من را عذابی خواهد داد که هیچکسی از جهانیان را آنچنان عذاب نمیدهد، پس خداوند به دریا و خشکی دستور داد [ر آنچه از جسم] آن مرد در آنهاست، گرد آورند، سپس خطاب به او فرمود: چرا چنان [سفارشی] کردی؟ در جواب عرض کرد: تو خود داناتری به این که من از ترس تو چنان کردم. پس خداوند او را بخشید».
۸۷- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍسعَنِ النَّبِيِّ ج: أَنَّهُ ذَكَرَ رَجُلًا فِيمَنْ سَلَفَ - أَوْ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ - قَالَ: كَلِمَةً يَعْنِي أَعْطَاهُ اللَّهُ مَالًا وَوَلَدًا، فَلَمَّا حَضَرَتِ الوَفَاةُ، قَالَ لِبَنِيهِ: أَيَّ أَبٍ كُنْتُ لَكُمْ؟ قَالُوا: خَيْرَ أَبٍ، قَالَ: فَإِنَّهُ لَمْ يَبْتَئِرْ - أَوْ لَمْ يَبْتَئِزْ - عِنْدَ اللَّهِ خَيْرًا، وَإِنْ يَقْدِرِ اللَّهُ عَلَيْهِ يُعَذِّبْهُ، فَانْظُرُوا إِذَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، حَتَّى إِذَا صِرْتُ فَحْمًا فَاسْحَقُونِي، أَوْ قَالَ: فَاسْحَكُونِي، فَإِذَا كَانَ يَوْمُ رِيحٍ عَاصِفٍ، فَأَذْرُونِي فِيهَا - فَقَالَ نَبِيُّ اللَّهِ ج: فَأَخَذَ مَوَاثِيقَهُمْ عَلَى ذَلِكَ وَرَبِّي، فَفَعَلُوا ثُمَّ أَذْرَوْهُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ، فَقَالَ اللَّهُﻷ: كُنْ فَإِذَا هُوَ رَجُلٌ قَائِمٌ، قَالَ اللَّهُ: أَيْ عَبْدِي، مَا حَمَلَكَ عَلَى أَنْ فَعَلْتَ مَا فَعَلْتَ؟ قَالَ: مَخَافَتُكَ، أَوْ فَرَقٌ مِنْكَ، قَالَ: فَمَا تَلاَفَاهُ أَنْ رَحِمَهُ عِنْدَهَا، وَقَالَ مَرَّةً: فَمَا تَلاَفَاهُ غَيْرُهَا».
۸۷. «از ابوسعید خدریساز پیامبر جروایت شده است که ایشان در بارهی یکی از پیشینیان -یا مردی که قبل از شما بود- سخن گفتند و فرمودند: [مردی بود که] خداوند به او مال و فرزند داده بود، وقتی مرگش فرا رسید (به حالت احتضار افتاد)، به فرزندانش گفت: برایتان چگونه پدری بودم؟ گفتند: بهترین پدر، گفت: اما این پدر [شما] نزد خدا هیچ خیری [برای خود] ذخیره نکرده است و اگر خداوند بر او سخت گیرد، او را عذاب میدهد، [پس به فرزندانش گفت:] منتظر باشید، هرگاه مُردم، مرا بسوزانید تا زمانی که زغال میشوم، پس مرا بکوبید -یا (شک راوی) گفت: مرا خُرد کنید- و در روزی که باد شدیدی میوزد، مرا در آن رها کنید، پیامبر جفرمودند: به پروردگارم سوگند! برای انجام آن وصیت از آنان پیمان سخت گرفت و آن را انجام دادند، سپس در روزی که باد شدیدی میوزید [سوخته و خاکستر] او را پخش کردند، خداوند متعال فرمود: باش (یعنی زنده شو) و آن مرد همچون انسان حاضر ایستاد، خداوند فرمود: ای بندهام! چه چیزی تو را واداشت که چنان کنی که کردی؟ گفت: ترس از تو -یا (شک راوی) ترس شدید از تو- پیامبر جفرمودند: آنچه به او رسید، رحمت و مغفرت خداوند بود. و بار دیگر فرمودند: جز رحمت و مغفرت به او نرسید (یعنی مشمول رحمت خداوند شد)» [۳۱].
مسلم:
۸۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: أَسْرَفَ رَجُلٌ عَلَى نَفْسِهِ، فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ، أَوْصَى بَنِيهِ، فَقَالَ: إِذَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اسْحَقُونِي، ثُمَّ أذْرُونِي فِي الْبَحْرِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ عَلَيَّ رَبِّي لَيُعَذِّبُنِي عَذَابًا مَا عَذَّبَهُ أَحَدًا فَفَعَلُوا ذَلِكَ بِهِ، فَقَالَ لِلْأَرْضِ: أَدِّي مَا أَخَذْتِ، فَإِذَا هُوَ قَائِمٌ، فَقَالَ لَهُ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ: خَشْيَتُكَ يَا رَبِّ! أَوْ مَخَافَتُكَ - فَغَفَرَ لَهُ بِذَلِكَ».
۸۸. «ابوهریرهساز پیامبر جروایت میکند که فرمودند: «مردی در انجام معاصی بسیار زیادهروی میکرد (بسیار اهل گناه بود). وقتی مرگ به بالینش آمد (به حالت احتضار افتاد)، به فرزندانش وصیت کرد و گفت: هرگاه مُردم، مرا بسوزانید، سپس مرا آسیاب کنید (جسدم را خُرد کنید) و در دریا پخش کنید. به خدا سوگند اگر پروردگارم بر من سخت گیرد، مرا عذابی خواهد داد که کسی را همچون آن عذاب نداده باشد، پس فرزندان به جسد مُردهاش آنچه وصیت کرده بود، انجام دادند. خداوند به زمین فرمود (امر کرد): هر آنچه [از آن مرد] گرفتهای، برگردان. پس آنگاه مرد [در برابر خدا] ایستاد، خداوند به او فرمود: چه چیزی تو را واداشت که چنان کنی؟ گفت: خدایا! ترس از تو -یا (شک راوی) خوف از تو- پس خداوند به خاطر آن او را بخشید» [۳۲].
نسائی با دو روایت این حدیث را نقل کرده است:
روایت نخست:
۸۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: أَسْرَفَ عَبْدٌ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ، قَالَ لِأَهْلِهِ: إِذَا أَنَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اذْرُونِي فِي الرِّيحِ فِي الْبَحْرِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ اللَّهُ عَلَيَّ لَيُعَذِّبَنِّي عَذَابًا لَا يُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنْ خَلْقِهِ، قَالَ: فَفَعَلَ أَهْلُهُ ذَلِكَ، قَالَ اللَّهُﻷلِكُلِّ شَيْءٍ أَخَذَ مِنْهُ شَيْئًا: أَدِّ مَا أَخَذْتَ، فَإِذَا هُوَ قَائِمٌ، قَالَ اللَّهُﻷ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ: خَشْيَتُكَ، فَغَفَرَ اللَّهُ لَهُ».
۸۹. از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که میفرمود: «مردی [بود که] در انجام معاصی بسیار زیادهروی کرد (بسیار اهل گناه بود)، تا این که مرگش نزدیک شد. به خانوادهاش گفت: هرگاه مُردم مرا بسوزانید سپس [خاکستر] مرا بر باد دهید و در دریا پخش کنید، به خدا سوگند اگر پروردگارم بخواهد بر من سخت گیرد، مرا عذابی خواهد داد که هیچیک از مخلوقاتش را آنچنان عذاب نداده باشد. پیامبر جفرمودند: پس خانوادهاش آن (وصیت او) را انجام دادند، خداوند متعال به هر آنچه چیزی از جسم او گرفته بود، فرمود: آنچه گرفتهای، پس بده و مرد نزد خدا حاضر ایستاد، خداوند متعال فرمود: چه چیزی تو را بر آن داشت که چنان سفارش کنی؟ گفت: ترس از تو، پس خداوند او را بخشید».
روایت دوم:
۹۰- «عَنْ حُذَيْفَةَ – أَيْ: ابن اليمانسعَنْ رَسُولِ اللَّهِ جقَالَ: كَانَ رَجُلٌ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ يُسِيءُ الظَّنَّ بِعَمَلِهِ، فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ لِأَهْلِهِ: إِذَا أَنَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اطْحَنُونِي، ثُمَّ اذْرُونِي فِي الْبَحْرِ، فَإِنَّ اللَّهَ إِنْ يَقْدِرْ عَلَيَّ لَمْ يَغْفِرْ لِي، قَالَ: فَأَمَرَ اللَّهُﻷالْمَلَائِكَةَ فَتَلَقَّتْ رُوحَهُ، قَالَ لَهُ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا فَعَلْتَ؟ قَالَ: يَا رَبِّ! مَا فَعَلْتُ إِلَّا مِنْ مَخَافَتِكَ، فَغَفَرَ اللَّهُ لَهُ».
۹۰. «از حذیفه بن یمانساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: قبل از شما مردی بود که نسبت به کارهایش سوء ظن داشت (مطمئن نبود که کار خوبی انجام داده باشد، یا این که به کارهایی که انجام داده بود، چندان امیدوار نبود)، پس وقتی که مرگش نزدیک شد [و به حالت احتضار درآمده، به خانوادهاش گفت: هرگاه مُردم مرا بسوزانید سپس جسدم را آسیاب کنید، سپس مرا در دریا پخش کنید که اگر خداوند بخواهد بر من سخت بگیرد و مرا عذاب دهد، مرا نمیبخشد. پیامبر جفرمودند: خداوند متعال به فرشتگان دستور داد [روحش را بگیرند]، پس فرشتگان روحش را گرفتند. خداوند به او فرمود: چه چیزی تو را بر آن داشت که چنان کنی؟ گفت: خدایا! این کار را نکردم، مگر به خاطر ترس از تو، پس خداوند او را بخشید».
ابن ماجه:
۹۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللَّهِ جقَالَ: أَسْرَفَ رَجُلٌ عَلَى نَفْسِهِ، فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ أَوْصَى بِبَنِيهِ، فَقَالَ: إِذَا أَنَا مِتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اسْحَقُونِي، ثُمَّ ذَرُّونِي فِي الرِّيحِ فِي الْبَحْرِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ عَلَيَّ رَبِّي لَيُعَذِّبُنِي عَذَابًا مَا عَذَّبَهُ أَحَدًا قَالَ: فَفَعَلُوا بِهِ ذَلِكَ، فَقَالَ لِلْأَرْضِ: أَدِّي مَا أَخَذْتِ، فَإِذَا هُوَ قَائِمٌ، فَقَالَ لَهُ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ: خَشْيَتُكَ - أَوْ مَخَافَتُكَ - يَا رَبِّ! فَغَفَرَ لَهُ لِذَلِكَ».
۹۱. «از ابوهریرهساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «مردی [بود که] در انجام معاصی بسیار زیادهروی میکرد (بسیار اهل گناه بود)، وقتی که مرگش نزدیک شد (به حالت احتضار افتاد)، به فرزندانش وصیت کرد و گفت: هرگاه مُردم مرا بسوزانید، سپس مرا آسیاب کنید (جسدم را خُرد کنید) و بر باد دهید و در دریا پخش کنید. به خدا سوگند اگر پروردگارم بخواهد بر من سخت گیرد، مرا عذابی خواهد داد که کسی را همچون آن عذاب نداده باشد، پیامبر جفرمودند: پس فرزندان به جسد مُردهاش، آنچه وصیت کرده بود، انجام دادند، خداوند به زمین امر کرد، هر آنچه [از آن مرد] گرفتهای، برگردان و مرد [در برابر خدا] حاضر ایستاد، خداوند به او فرمود: چه چیزی تو را واداشت که چنان کنی؟ گفت: خدایا! ترس از تو -یا (شک راوی) خوف از تو- پس خداوند به خاطر آن، او را بخشید».
[۳۱] بخاری در صحیح خود در کتاب «التوحید» در «یبتئر یا یبتئز» بودن این کلمه شک کرده است و در برخی از روایتها «یأتیر» آمده است، یعنی: خیری برای خود پیش نفرستاده است. منظور از خیر این نیست که این فرد هیچ کار نیکی انجام نداده باشد، بلکه یعنی غیر از ایمان به خدا و توحید، کار نیک دیگری انجام نداده باشد، زیرا کسی که به خدا مؤمن نباشد، هرگز بخشیده نخواهد شد و عقاب و عذابش حتمی خواهد بود. در حدیث (شمارهی ۸۵) و احادیث بعد از آن، این که فرمودند: «وإن یقدر الله علی» بدان معنی که «اگر خداوند بخواهد مرا عذاب دهد و اگر بر من سخت گیرد...»، زیرا «قدر علیه» به معنی «ضیق علیه» آمده است، همانطور که در آیات مختلف قرآن نیز به این معنی آمده است، آنجا که میفرماید: ﴿وَمَن قُدِرَ عَلَيۡهِ رِزۡقُهُۥ﴾[الطلاق: ۷] یا ﴿فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ﴾[الأنبیاء: ۸۷] که در داستان حضرت یونس است، زیرا اگر فرد مذکور در حدیث چنین معتقد میبود که خداوند قادر و توانا بر زندهکردن او نیست، کافر بود و هرگز مشمول رحمت خداوند نمیشد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری]. [۳۲] امام نووی/میفرماید: در تأویل این حدیث در میان علما اختلاف است؛ گروهی میگویند: درست نیست حدیث را اینگونه معنی کنیم که آن مرد منکر قدرت خدا بود و نسبت به آن شک داشت، زیرا کسی که در قدرت خدا شک کند، کافر است و این با آخرحدیث که میگوید: آن سفارش را از ترس تو کردم، مخالف میباشد، زیرا کافر از خدا نمیترسد و خداوند او را نخواهد بخشید. این گروه معتقدند: در معنی این جمله که گفت: «لئن قدر الله علی...» دو تأویل میتواند مطرح باشد: ۱- این که معنی آن این است: اگر خداوند بخواهد مرا عذاب دهد. ۲- این که اگر خداوند بخواهد بر من سخت گیرد و مرا تنبیه کند و این همان معنی «قدر» در آیات متعددی است که در قرآن آمده است از جمله: ﴿فَقَدَرَ عَلَيۡهِ رِزۡقَهُۥ﴾[الفجر: ۱۶] یا ﴿فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَيۡهِ﴾[الأنبیاء: ۸۷]. گروه دیگر معتقدند که الفاظ این کلام حمل بر ظاهرشان میشوند و معنی آن، این است که «اگر خدا بر من دست یابد و بتواند مرا زنده کند...» اما آن مرد این را از شدت ترس از عذاب خدا و در حالتی بیان کرده است که در حالت عادی نبوده است، نه این که به عدم قدرت خدا بر زندهکردنش معتقد باشد، در نتیجه به خاطر آن مؤاخذه نخواهد شد و این مانند همان گفتار فلان بنده است که در اوج شادی خطاب به خدا گفت: «خدایا! تو بندهی من و من پروردگار تو هستم». گروه دیگری از علما میگویند: این گفتار از خصوصیات کلام عرب است که شک و یقین را باهم درمیآمیزند، همانند این کلام قرآن که فرمودند: ﴿وَإِنَّآ أَوۡ إِيَّاكُمۡ لَعَلَىٰ هُدًى أَوۡ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ﴾[سبأ: ۲۴] «و قطعاً یا ما مؤمنان یا شما مشرکان بر هدایت یا ضلالت آشکاری هستیم» که در اینجا یک امر یقینی را در قالبی از شک بیان میکند و منظور همان امر یقینی است. گروهی هم معتقدند فرد مذکور در حدیث نسبت به یکی از صفات خداوند که زندهکردن مردگان و قدرت بر این امر باشد، جاهل بوده است و علما در این اختلاف دارند که آیا کسی که نسبت به یکی از صفات خدا جاهل باشد، کافر است یا خیر؛ گروهی چون طبری و اشعری البته در اوایل حیات علمی خود گفتهاند: وی کافر است و گروه دیگری از جمله اشعری که بعدها از نظریهی نخست خود پشیمان میشود و حکم به عدم کفر فردی که جاهل به یکی از صفات خدا باشد، صادر میکند، چنین اعتقادی ندارند. گروهی هم میگویند: این فرد در زمانی زندگی میکرد که تنها مکلف به توحید خدا بود، نه چیز دیگری و تکلیف قبل از ورود شریعت وجود ندارد. گروهی هم میگویند: شاید این فرد در زمانی زندگی میکرده که عفو کافر در آن زمان و مطابق شریعتی که بود،ه جایز بوده است. و نیز گفته شده است: او به خاطر گناهان بسیاری که داشت و برای تحقیر نفس خود، آن را انجام داد، به این امید که خداوند او را ببخشد، البته باید دانست که این امر در شریعت اسلام جایز نیست. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].