مقدمهی مترجم
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ﴾[الأحزاب: ۲۱]. «به راستی برای شما در رسول خدا الگوی نیکی وجود دارد».
«... أَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا: كِتَابَ اللهِ وَسُنَّةَ نَبِيِّهِ». [موطأ امام مالک/].
«پیامبر خدا جفرمودند: در میان شما دو چیز را برجای گذاشتهام که اگر به آنها چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد: (۱) کتاب خدا (قرآن) و (۲) سنت پیامبرش».
شریعت اسلامی یعنی آخرین برنامهی هدایت آسمانی برای بشریت، براساس دو منبع اساسی پایهریزی شده است، یکی کتاب خدا و دیگری سنت پیامبر خدا ج.
منظور از کتاب خدا، همان قرآن است که خداوند به واسطهی جبرئیل امین بر قلب نورانی پیامبر عزیز نازل کرد و منظور از سنت پیامبر خدا جمجموعه تبیینات قولی، فعلی و تقریری [۱]آنحضرت جاست که در طول چندین سالِ پیامبریش صورت گرفته است.
سنت خود نیز دو شعبه دارد که اصطلاحاً به آنها سیره و حدیث گفته میشود.
سیره عبارت است از: کردار و اعمال حضرت جکه در مواقع مختلف انجام میگرفت و منبعی جز کتاب خدا و وحی نداشت، سخن حضرت عایشهلآنگاه که در بارهی اخلاق پیامبر جاز او سئوال میشود، مبین این مطلب است، ایشان در جواب میفرمایند: «كَانَ خُلُقُهُ الْقُرْآنَ» یعنی: اخلاق پیامبر جو کردار ایشان همان قرآن بود و به عبارت دیگر، اخلاق پیامبر جترجمهی عملی قرآن بود.
حدیث، نیز که بخش دیگری از سنت میباشد، عبارت است از مجموعهی اقوال اخلاقی، تربیتی، علمی و... پیامبر جو قوانین و احکام شرع و اعمال دینی که در بین کتاب خدا و در خلال تبلیغ آن انجام میگرفت.
پس به طور خلاصه میتوان گفت: سنت دو قسم است، یکی سنت کرداری یعنی همان سیره و دیگری سنت گفتاری یعنی همان حدیث.
در این که چرا این قسمت یعنی سنت گفتاری را حدیث میگویند، نظرات مختلفی ارائه شده است، برخی معتقدند به سخنان پیامبر جدر مقابل قرآن که قدیم است حدیث اطلاق میشود، و برخی نیز گفتهاند: خود پیامبر جاین اصطلاح را به کار برده است، همچنان که در صحیح مسلم آمده است که فرمودند: «وَحَدِّثُوا عَنِّي، وَلَا حَرَجَ».
البته برخی معتقدند که حدیث و سنت هرچند از لحاظ ریشه باهم تفاوتهایی دارند، اما از حیث مصداق یکی میباشند و هردو به معنی مجموعه اقوال و افعال و تاییدات منسوب به پیامبر جهستند. اما تقسیمبندی مذکور مناسبتر به نظر میرسد.
مواعظ و نصایح و گفتارهایی که پیامبر جبرای اصحاب، در مسایل مختلف ایراد میفرمود، گاهی هم لفظ و هم معنی آن را به نقل از خداوند بیان میفرمود: که به این قسم از گفتارها، کلام خدا یا همان قرآن گفته میشد که دارای خصوصیات منحصر به فرد میباشد که از هیچ جهتی با کلام بشری قابل مقایسه نیست، این همان کلامی است که خداوند بشریت را به آوردن کلامی همانند با آن دعوت میکند و در این راه استعانت از جنیان را هم از او (انسان) میخواهد و سرانجام میفرماید: ﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ ٢٤﴾[لبقرة: ۲۴]. «اگر نمیتوانید چنین کاری انجام دهید که هرگز هم نخواهید توانست، پس از آتشی حذر کنید که هیزمش مردم و سنگها هستند، و برای کافران آماده شده است».
گاهی هم پیامبر جدر تبیین مسایلی و یا در پاسخ به سؤالاتی که از ایشان میشد سخن میگفتند و به ارائهی طریق میپرداختند و یاران بزرگوارش نیز آن را با جان و دل دریافت میکردند و به کار میگرفتند، این قسم از گفتار پیامبر جرا که هم لفظ و هم معنی آن از خود پیامبر جاست، «حدیث نبوی» میگویند.
اما گاهی پیامبر جمعنایی را به نقل از خداوند متعال ولی در قالبِ لفظ و کلام خویش ارائه میدادند که به این قسم از حدیث، «حدیث قدسی» گفته میشود. این گفتارهای پیامبر جنه چنان بود که لفظ و معنی آن باهم وحی منزل باشد تا آن را قرآن بنامند و نه چنان بود که لفظ و معنی آن هردو از خود حضرت جباشد تا آن را حدیث نبوی بگویند، بلکه در اینجا لفظ پیامبر جتنها نقش یک واسطه را برای انتقال یک معنی از جانب خداوند داشت.
در بارهی دلیل تسمیهی این قسمت از حدیث به «حدیث قدسی» گفتهاند: «چون نفحهای از عالم قدس و نوری از عالم غیب و از جانب خداوند متعال است، بر آن اصطلاح قدسی اطلاق شده است تا از حدیث نبوی که از آنِ خود پیامبر جاست، تمییز داده شود».
[۱] منظور از تقریر، سکوت حضرت جدر برابر اعمال و یا گفتارهایی است که در حضور و زمان وی انجام میگرفت و یا بیان میشد که این سکوت نشانهی تأیید آنها از جانب حضرت جمیباشد.