احادیث قدسی

فهرست کتاب

۳۵- احادیث شفاعت [۸۲]

۳۵- احادیث شفاعت [۸۲]

[۸۲] با توجه به این که نوع و کیفیت شفاعت در قیامت امری مورد اختلاف علمای سلف و خلف بوده است، از خوانندگان محترم تقاضا می‌شود و قبل از هرگونه اظهارنظری در این خصوص، تمامی احادیث مذکور در این قسمت را با توضیحات آن‌ها به دقت مطالعه کنند. نکته‌ی دیگر این که شفاعت کبری که اختصاص به پیامبر جدارد و درخواست و طلب آن حضرت جاز خداوند مبنی بر آغاز امر محاکمه بندگان است، امری است مورد اتفاق همه که قسمت نخست تمامی احادیث مذکور در این خصوص به آن اشاره دارند، اما آنچه مورد اختلاف است، قسمت دوم احادیث می‌باشد که پیامبر جو... با شفاعت خود گروه‌هایی را از آتش بیرون می‌آورند که در این خصوص نیز باید گفت: با کمی دقت در احادیث یک نوع اختلاط در بین دو مرحله دیده می‌شود: مرحله‌ی نخست که همان مرحله‌ی محاکمه از جانب خداست و همه منتظر شروع آن هستند و مردم نزد تک‌تک پیامبران می‌روند و از آن‌ها درخواست شفاعت می‌کنند که سرانجام این امر با شفاعت پیامبر اسلام جبه پایان می‌رسد و محاکمه‌ی خداوند شروع می‌شود؛ مرحله‌ی دوم نجات دوزخیان از دوزخ و واردکردن آن‌ها در بهشت است؛ این دو مرحله کاملاً از هم جدا هستند، اما در احادیث بین آن‌ها تمییزی دیده نمی‌شود که باید بدان توجه شود - مترجم.

بخاری: کتاب «بدء الخلق» باب [قول الله تعالی: ﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ أَنۡ أَنذِرۡ قَوۡمَكَ...﴾]

۲۳۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ جفِي دَعْوَةٍ، فَرُفِعَ إِلَيْهِ الذِّرَاعُ - وَكَانَتْ تُعْجِبُهُ - فَنَهَسَ مِنْهَا نَهْسَةً، وَقَالَ: أَنَا سَيِّدُ النَّاسِ يَوْمَ القِيَامَةِ، هَلْ تَدْرُونَ بِمَ؟ يَجْمَعُ اللَّهُ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ، فَيُبْصِرُهُمُ النَّاظِرُ، وَيُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي، وَتَدْنُو الشَّمْسُ، فَيَقُولُ بَعْضُ النَّاسِ: أَلاَ تَرَوْنَ إِلَى مَا أَنْتُمْ فِيهِ إِلَى مَا بَلَغَكُمْ؟ أَلاَ تَنْظُرُونَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَكُمْ إِلَى رَبِّكُمْ؟ فَيَقُولُ بَعْضُ النَّاسِ: أَبُوكُمْ آدَمُ، فَيَأْتُونَهُ فَيَقُولُونَ: يَا آدَمُ! أَنْتَ أَبُو البَشَرِ، خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَنَفَخَ فِيكَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ المَلاَئِكَةَ فَسَجَدُوا لَكَ، وَأَسْكَنَكَ الجَنَّةَ، أَلاَ تَشْفَعُ لَنَا إِلَى رَبِّكَ؟ أَلاَ تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ وَمَا بَلَغَنَا؟ فَيَقُولُ: رَبِّي غَضِبَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلاَ يَغْضَبُ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَنَهَانِي عَنِ الشَّجَرَةِ فَعَصَيْتُهُ، نَفْسِي نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ، فَيَأْتُونَ نُوحًا، فَيَقُولُونَ: يَا نُوحُ! أَنْتَ أَوَّلُ الرُّسُلِ إِلَى الأَرْضِ، وَسَمَّاكَ اللَّهُ عَبْدًا شَكُورًا، أَمَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ أَلاَ تَرَى إِلَى مَا بَلَغَنَا؟ أَلاَ تَشْفَعُ لَنَا إِلَى رَبِّكَ؟ فَيَقُولُ: رَبِّي غَضِبَ اليَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلاَ يَغْضَبُ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، نَفْسِي نَفْسِي، ائْتُوا النَّبِيَّ ج، فَيَأْتُونِي، فَأَسْجُدُ تَحْتَ العَرْشِ، فَيُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ».

۲۳۸. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: در یک مهمانی با پیامبر جبودیم، هنگام خوردن غذا، گوشتِ قسمت دست حیوان را نزد پیامبر جگذاشتند و پیامبر جاز آن خوشش می‌آمد، سپس کمی از آن را بادندان کندند و فرمودند: «روز قیامت من سید و سرور تمامی انسان‌ها هستم، آیا می‌دانید چرا و چگونه؟ [خودشان جواب دادند و فرمودند: زیرا] خداوند تمامی انسان‌ها را در یک دشت وسیع و هموار جمع می‌کند، جایی که هر بیننده‌ای همه را می‌بیند و هر صدازننده‌ای می‌تواند صدایش را به همه برساند (هر صدایی که می‌آید همه آن را می‌شنوند) و خورشید پایین می‌آید. آنگاه برخی از مردم [به برخی دیگر] می‌گویند: چرا فکری نمی‌کنید. مگر نمی‌دانید که مشکلی که در آن افتاده‌اید، شما را به چه درد و ناراحتی‌ای گرفتار کرده است؟ آیا دست به دامن کسی نمی‌شوید که نزد پروردگارتان برایتان شفاعت کند تا از این وضعیت نجات یابید؟ برخی می‌گویند: پدرتان آدم [می‌تواند شما را شفاعت کند]، پس نزد آدم می‌آیند و عرض می‌کنند: ای آدم! تو پدر بشریت هستی، خداوند تو را با دستان خود آفرید و از روحش در تو دمید و به فرشتگان امر کرد که تو را سجده کنند و آن‌ها نیز تو را سجده کردند و تو را در بهشت سان کرد، آیا [با این مقامی که داری] برای ما نزد پروردگارت شفاعت نمی‌کنی؟ آیا نمی‌بینی که ما در چه وضعیتی هستیم و ما را گرفتار چه درد و غمی کرده است؟ آدم [جواب می‌دهد و] می‌گوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از این نیز چنین خشمگین نخواهد شد، او مرا از نزدیک‌شددن به آن درخت [ممنوعه] منع کرد، اما من از فرمان او سرپیچی کردم، مرا به حال خود واگذارید که برای نفس خودم چاره‌ای بیندیشم، من به فکر خود هستم، نزد کسی دیگر غیر از من بروید، نزد نوح بروید، پس نزد نوح می‌آیند و می‌گویند: [ای نوح!] تو نخستین پیامبری بودی که نزد مردم آمدی و خداوند تو را عبد شکور (بنده‌ی بسیار سپاسگزار) نامیده است. آیا نمی‌بینی که ما در چه وضعیتی هستیم؟ آیا نمی‌بینی که ما را به چه حالی گرفتار کرده است؟ آیا نزد پروردگارتت برای ما شفاعت نمی‌کنی؟ [نوح جواب می‌دهد و] می‌گوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از نیز چنین خشمگین نخواهد شد، مرا به حال خود واگذارید که به فکر چاره‌ی خود باشم، من به فکر خود هستم، نزد محمد جبروید، پس نزد من می‌آیند، من [نیز] زیر عرش خدا (تخت فرمانروایی خدا) سجده می‌کنم، گفته می‌شود: ای محمد! سرت را بردار و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‌شود و [هرآنچه می‌خواهی] درخواست کن، زیرا [آنچه می‌خواهی] به تو داده خواهد شد» [۸۳].

محمد بن عبید که این حدیث را از ابوحیان و او نیز از ابوزرعه و او نیز از ابوهریره روایت کرده است می‌گوید: بقیه‌ی حدیث را به یاد ندارم.

[۸۳] این که فرمودند: «أنا سید الناس یوم القیامة»، یعنی من تنها کسی هستم که روز قیامت وقتی مردم نزدم می‌آیند تا با وساطت من از مشکلی که در آن افتاده‌اند، نجات یابند، آن‌ها را با شفاعت خویش نجات می‌دهم. بعداً به توضیح چگونگی سیادت خود در قیامت اشاره می‌کند و می‌فرماید: «یجمع اللهُ...». وقتی که پیامبر جروز قیامت سید مردم باشد، در دنیا بیشتر از قیامت سید و سرور جهانیان خواهد بود. خداوند به منظور اظهار سیادت پیامبر جو ارزش و اهمیت شفاعت او، به مردم الهام می‌کند که برای نجات از توقف طولانی‌شان در روز محشر به منظور انجام امر حساب و کتاب و نجات‌شان از هول و ناراحتی آن روز، نزد کسی بروند تا آن‌ها را شفاعت کند. این که فرمودند: «ربی غضب غضباً...» یعنی قبل از این، دنیا بود و دنیا نیز مکان آزمایش و ابتلا و فرصت‌دادن بود، پس پروردگارم چنین خشمگین نبوده است و از این به بعد هم که محاکمه انجام می‌شود و گروهی به بهشت و گروهی به دوزخ می‌روند، پروردگارم خشمگین نخواهد شد. نسبت‌دادن خشم به خدا یعنی اراده‌ی عذاب کسی که مستحق عذاب است [یا شاید اشاره به وضعیت بسیار هولناک و سخت آن روز بکند که همان ظهور خشم خداست – والله أعلم – مترجم]. «نفسی نفسی» یعنی من هم مانند شما منتظر کسی هستم که شفاعت کند و ما را از این وضعیت نجات دهد، من این شایستگی را در خود نمی‌بینم، به خاطر خطایی که مرتکب شده‌ام، پس مرا به حال خود بگذارید و به کسی پناه ببرید و نزد او درخواست‌تان را مطرح کنید که شایستگی این امر را داشته باشد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].

بخاری، کتاب «التفسیر» باب: [سورة البقرة] باب: [﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ كُلَّهَا﴾]

۳۲۹- «عَنْ أَنَسٍسعَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: يَجْتَمِعُ المُؤْمِنُونَ يَوْمَ القِيَامَةِ، فَيَقُولُونَ: لَوِ اسْتَشْفَعْنَا إِلَى رَبِّنَا، فَيَأْتُونَ آدَمَ فَيَقُولُونَ: أَنْتَ أَبُو النَّاسِ، خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَأَسْجَدَ لَكَ مَلاَئِكَتَهُ، وَعَلَّمَكَ أَسْمَاءَ كُلِّ شَيْءٍ، فَاشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّكَ حَتَّى يُرِيحَنَا مِنْ مَكَانِنَا هُنَا، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ ذَنْبَهُ، فَيَسْتَحِيي، ائْتُوا نُوحًا، فَإِنَّهُ أَوَّلُ رَسُولٍ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ سُؤَالَهُ رَبَّهُ مَا لَيْسَ لَهُ بِهِ عِلْمٌ، فَيَسْتَحِيي، فَيَقُولُ: ائْتُوا خَلِيلَ الرَّحْمَنِ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، ائْتُوا مُوسَى، عَبْدًا كَلَّمَهُ اللَّهُ، وَأَعْطَاهُ التَّوْرَاةَ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ قَتْلَ النَّفْسِ بِغَيْرِ نَفْسٍ، فَيَسْتَحِيي مِنْ رَبِّهِ، فَيَقُولُ: ائْتُوا عِيسَى عَبْدَ اللَّهِ وَرَسُولَهُ، وَكَلِمَةَ اللَّهِ وَرُوحَهُ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، ائْتُوا مُحَمَّدًا جعَبْدًا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ، فَيَأْتُونَنِي، فَأَنْطَلِقُ حَتَّى أَسْتَأْذِنَ عَلَى رَبِّي فَيُؤْذَنَ، فَإِذَا رَأَيْتُ رَبِّي وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ يُقَالُ: ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَقُلْ يُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَرْفَعُ رَأْسِي، فَأَحْمَدُهُ بِتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ إِلَيْهِ، فَإِذَا رَأَيْتُ رَبِّي مِثْلَهُ، ثُمَّ أَشْفَعُ فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ الثَّالِثَةَ، ثُمَّ أَعُودُ الرَّابِعَةَ، فَأَقُولُ: مَا بَقِيَ فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ حَبَسَهُ القُرْآنُ، وَوَجَبَ عَلَيْهِ الخُلُودُ».

۳۲۹. «از انس بن مالکساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: مسلمانان روز قیامت جمع می‌شوند و می‌گویند: کاش نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم (بیایید نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم) و سپس نزد آدم می‌آیند و عرض می‌کنند: تو پدر بشریت هستی، خداوند تو را با دست خود آفرید و به فرشتگان امر کرد که بر تو سجده کنند و به تو نام‌های همه چیز را آموخت، پس نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن تا ما را از این موقعیت سختی که در آن قرار داریم، نجات دهد، آدم می‌گوید: من در جایی نیستم که بتوانم شفاعت کنم و گناهش را یاد می‌کند و شرح می‌کند [از این که نزد پروردگارش درخواست شفاعت کند، و می‌گوید]: نزد نوح بروید، زیرا او نخستین پیامبری است که خداوند برای مردم اهل زمین فرستاده است، پس نزد او می‌آیند [و درخواست‌شان را عرض می‌کنند]، نوح می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و درخواستی را یاد می‌کند (نجات‌دادن پسرش از غرق‌شدن) که بدون آگاهی از خداوند کرد، پس شرم می‌کند [از این که نزد پروردگارش درخواست شفاعت کند و می‌گوید:] نزد خلیل پروردگار رحمان (ابراهیم) بروید، نزد او می‌آیند [و درخواست‌شان را عرض می‌کنند]، ابراهیم جواب می‌دهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، نزد موسی بروید، او بنده‌ای است که خداوند با او سخن گفت و تورات را به او داد، پس نزد موسی می‌آیند، او نیز می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و کشتن فردی را که به ناحق کشته بود، یاد می‌کند و از پروردگارش شرم می‌کند [که نزدش برود و درخواست شفاعت کند] و می‌گوید: نزد عیسی بروید، او بنده‌ی خدا و فرستاده‌ی اوست، او کلمه‌ی خدا (آفریده‌ای است که با گفتن کُن به وجود آمد) و روح اوست، پس نزد او می‌آیند [و درخواست‌شان را عرض می‌کنند]، عیسی جواب می‌دهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، نزد محمد جبروید، او بنده‌ی خداست، بنده‌ای که خداوند تمامی گناهان پیشین و پسین (اول و آخر) او را بخشیده است، پس نزد من می‌آیند [و درخواست‌شان را می‌گویند]، من هم می‌روم تا از پروردگارم اجازه بگیرم که به محضر او بروم، به من اجازه داده می‌شود. وقتی که پروردگارم را دیدم، به سجده می‌افتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده می‌کند، رها می‌کند، سپس گفته می‌شودکه سرت را بردار و بخواه [آنچه که می‌خواهی] تا به تو بخشیده شود و بگو [هر آنچه که می‌خواهی، زیرا] گفته‌هایت شنیده می‌شود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‌شود، آنگاه من سرم را برمی‌دارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد می‌دهد، سپاس و ستایش می‌گویم و سپس شفاعت می‌کنم، پس برای من حدی مشخص می‌شود (برایم مشخص می‌شود که شفاعتم برای چه کسانی پذیرفته شده است)، پس آن‌ها را وارد بهشت می‌کنم، سپس نزد پروردگارم برمی‌گردم، وقتی او را دیدم، همان کاری را که قبلاً انجام داده بودم، تکرار می‌کنم، سپس شفاعت می‌کنم، پس برای من حدی مشخص می‌شود، پس آن‌ها را وارد بهشت می‌کنم، سپس برای بار سوم و چهارم نزد پروردگارم برمی‌گردم تا آن که [به خدا] عرض می‌کنم: کسی در آتش نمانده است، مگر آن که قرآن او را از واردشدن به بهشت منع کرده باشد و جاودانه‌ماندن در آتش بر او واجب باشد» [۸۴].

[۸۴] «یجتمع المؤمنون...» بر این امر دلالت دارد که در میان مردم، تنها مؤمنین هستند که به فکر شفاعت و نجات مردم از وضعیتی که در آن گرفتار شده‌اند، می‌افتند و پیش انبیا می‌روند. «حتی یریحنا من مکاننا...» دلالت بر این امر دارد که هدف از این شفاعت، پایان‌یافتن محاکمه می‌باشد. «لست هناکم» یعنی من در مقامی نیستم که بتوانم چنین درخواستی را از خداوند بکنم. «فیحد لي حداً» یعنی برایم مشخص می‌شود که چه کسانی شایستگی شفاعت دارند، پس تنها می‌توانم برای آن‌ها شفاعت کنم. مثلاً گفته می‌شود: شفاعت تو را در مورد کسانی که در خواندن نمازهایشان کوتاهی کرده باشند، یا آن‌ها نماز را دقیقاً سر وقت‌شان نخوانده باشند، پذیرفتم. قسطلانی می‌گوید: در سیاق این حدیث مشکلی مشاهده می‌شود و آن این که شفاعت مطلوب جهت ختم محاکمه و نجات مردم از طولانی‌شدن محاکمه می‌باشد، نه نجات آن‌ها از آتش دوزخ؛ کرمانی در جواب می‌گوید: داستان شفاعت و نجات مردم از وضعیتی که در آن گرفتار شده‌اند تا جایی که می‌فرماید: «فیؤذن لی» تمام می‌شود و بقیه‌ی حدیث بر آن اضافه شده است، اما برخی آن را بدون ایراد می‌دانند و آن را نوعی ایجاز در سخن می‌دانند. این که فرمودند: «إلا من حبسه القرآن» یعنی چنین کسی در دنیا از هدایت قرآنی، خود را محروم گردانیده و حقایق آن را نادیده گرفته است، پس نص قرآن، بهشت را بر او حرام کرده است. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].

بخاری، کتاب «الرقاق» باب: [صِفَةِ الجَنَّةِ وَالنَّارِ]

۳۳۰- «عَنْ أَنَسٍ – هُوَ ابْنُ مَالِكٍ –سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَجْمَعُ اللَّهُ النَّاسَ يَوْمَ القِيَامَةِ، فَيَقُولُونَ: لَوِ اسْتَشْفَعْنَا عَلَى رَبِّنَا، حَتَّى يُرِيحَنَا مِنْ مَكَانِنَا، فَيَأْتُونَ آدَمَ فَيَقُولُونَ: أَنْتَ الَّذِي خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَنَفَخَ فِيكَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ المَلاَئِكَةَ فَسَجَدُوا لَكَ، فَاشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّنَا. فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ، وَيَقُولُ: ائْتُوا نُوحًا، أَوَّلَ رَسُولٍ بَعَثَهُ اللَّهُ، فَيَأْتُونَهُ فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ، ائْتُوا إِبْرَاهِيمَ الَّذِي اتَّخَذَهُ اللَّهُ خَلِيلًا، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ، ائْتُوا مُوسَى، الَّذِي كَلَّمَهُ اللَّهُ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ، ائْتُوا عِيسَى، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، ائْتُوا مُحَمَّدًا جفَقَدْ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ، فَيَأْتُونِي، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي فَإِذَا رَأَيْتُهُ وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ يُقَالُ: ارْفَعْ رَأْسَكَ: سَلْ تُعْطَهْ، وَقُلْ يُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَرْفَعُ رَأْسِي، فَأَحْمَدُ رَبِّي بِتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِي، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، ثُمَّ أُخْرِجُهُمْ مِنَ النَّارِ، وَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ فَأَقَعُ سَاجِدًا مِثْلَهُ، فِي الثَّالِثَةِ، أَوِ الرَّابِعَةِ، حَتَّى مَا بَقِيَ فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ حَبَسَهُ القُرْآنُ».

۳۳۰. «از انس بن مالکسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «خداوند روز قیامت مردم را جمع می‌کند (مردم جمع می‌شوند) و می‌گویند: کاش نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم (بیایید نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم) تا ما را از این وضعیت [دشوار] نجات دهد، پس نزد آدم می‌آیند و عرض می‌کنند: تو کسی هستی که خداوند تو را با دست خود آفرید و از روح خود در تو دمید و به فرشتگان امر کرد که بر تو سجده کنند و آن‌ها نیز سجده کردند، پس نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن [تا ما را از این موقعیت سختی که در آن قرار داریم نجات دهد]، آدم می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و خطایش (نزدیک‌شدن به درخت ممنوعه در بهشت) را یاد می‌کند [و شرم می‌کند از این که نزد پروردگارش شفاعت کند]، پس می‌گوید: نزد نوح بروید [زیرا] او نخستین پیامبری است که خداوند مبعوث کرد، پس نزد او می‌آیند [و درخواست‌شان را عرض می‌کنند]، نوح جواب می‌دهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و خطایش (درخواست نجات فرزندش) را یاد می‌کند، [و شرم می‌کند از پروردگارش درخواست شفاعت کند]، پس می‌گوید: نزد ابراهیم بروید، او کسی است که خداوند او را به عنوان دوست خود اختیار کرده است، نزد او می‌آیند، او جواب می‌دهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و خطایش را یاد می‌کند و می‌گوید: نزد موسی بروید، او کسی است که خداوند با او سخن گفت، پس نزد موسی می‌آیند، او نیز می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و خطای خود را به یاد می‌آورد (فردی که به ناحق کشته بود)، پس می‌گوید: نزد عیسی بروید، پس نزد او می‌آیند، عیسی جواب می‌دهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، نزد محمد جبروید، او بنده‌ای است که تمامی گناهان پیشین و پسینش (اول و آخرش) بخشیده شده است، پس نزد من می‌آیند [و درخواست‌شان را می‌گویند]، من هم از پروردگارم اجازه می‌خواهم [که به محضر او بروم]، وقتی که پروردگارم را دیدم، به سجده می‌افتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده می‌کند، رها می‌کند، سپس گفته می‌شود: سرت را بردار و بخواه [آنچه که می‌خواهی] به تو بخشیده می‌شود و بگو [هر آنچه که می‌خواهی، زیرا] گفته‌هایت شنیده می‌شود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‌شود، آنگاه سرم را برمی‌دارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد می‌دهد، سپاس و ستایش می‌گویم و سپس شفاعت می‌کنم، پس برای من حدی مشخص می‌شود (برایم مشخص می‌شود که شفاعتم برای چه کسانی پذیرفته شده است)، پس آن‌ها را از آتش بیرون می‌آورم و وارد بهشت می‌کنم، سپس [نزد پروردگارم] برمی‌گردم و برای سومین بار یا چهارمین بار مانند قبل به سجده می‌افتم و این کار را آن چنان تکرار می‌کنم تا این که کسی در دوزخ باقی نمی‌ماند، جز آن که قرآن او را از رفتن به بهشت منع کرده باشد».

امام بخاری می‌فرماید: قتاده وقتی که می‌گفت: «إِلاَّ مَنْ حَبَسَهُ الْقُرْآنُ» می‌گفت: منظور کسی است که جاودانه‌ماندن در آتش بر او واجب شده باشد.

بخاری، کتاب «الرقاق» باب: [الصِّرَاطُ جَسْرُ جَهَنَّمَ]

۳۳۱- «عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عَطَاءِ بْنُ يَزِيدَ اللَّيْثِيِّ، عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسقَالَ: قَالَ أُنَاسٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ ج! هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ القِيَامَةِ؟ فَقَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِي الشَّمْسِ، لَيْسَ دُونَهَا سَحَابٌ؟ قَالُوا: لاَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِي القَمَرِ لَيْلَةَ البَدْرِ، لَيْسَ دُونَهُ سَحَابٌ؟ قَالُوا: لاَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: فَإِنَّكُمْ تَرَوْنَهُ يَوْمَ القِيَامَةِ كَذَلِكَ، يَجْمَعُ اللَّهُ النَّاسَ، فَيَقُولُ: مَنْ كَانَ يَعْبُدُ شَيْئًا فَلْيَتَّبِعْهُ، فَيَتْبَعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الشَّمْسَ (أَيِ الشَّمْسَ) وَيَتْبَعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ القَمَرَ (أَيِ الْقَمَرَ) وَيَتْبَعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الطَّوَاغِيتَ (أَيِ الطَّوَاغِيْتَ)، وَتَبْقَى هَذِهِ الأُمَّةُ، فِيهَا مُنَافِقُوهَا، فَيَأْتِيهِمُ اللَّهُ فِي غَيْرِ الصُّورَةِ الَّتِي يَعْرِفُونَ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْكَ، هَذَا مَكَانُنَا حَتَّى يَأْتِيَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا أَتَانَا رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ، فَيَأْتِيهِمُ اللَّهُ فِي الصُّورَةِ الَّتِي يَعْرِفُونَ، فَيَقُولُونَ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَيَتْبَعُونَهُ، وَيُضْرَبُ جِسْرُ جَهَنَّمَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يُجِيزُ، وَدُعَاءُ الرُّسُلِ يَوْمَئِذٍ: اللَّهُمَّ سَلِّمْ سَلِّمْ. وَبِهِ كَلالِيبُ مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدَانِ أَمَا رَأَيْتُمْ شَوْكَ السَّعْدَانِ؟ قَالُوا: بَلَى، يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: فَإِنَّهَا مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدَانِ، غَيْرَ أَنَّهَا لاَ يَعْلَمُ قَدْرَ عِظَمِهَا إِلَّا اللَّهُ، فَتَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمُ المُوبَقُ بِعَمَلِهِ، وَمِنْهُمُ المُخَرْدَلُ، ثُمَّ يَنْجُو، حَتَّى إِذَا فَرَغَ اللَّهُ مِنَ القَضَاءِ بَيْنَ عِبَادِهِ، وَأَرَادَ أَنْ يُخْرِجَ مِنَ النَّارِ مَنْ أَرَادَ أَنْ يُخْرِجَ، مِمَّنْ كَانَ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، أَمَرَ المَلائِكَةَ أَنْ يُخْرِجُوهُمْ، فَيَعْرِفُونَهُمْ بِعَلامَةِ آثَارِ السُّجُودِ، وَحَرَّمَ اللَّهُ عَلَى النَّارِ أَنْ تَأْكُلَ مِنَ ابْنِ آدَمَ أَثَرَ السُّجُودِ، فَيُخْرِجُونَهُمْ قَدْ امْتُحِشُوا، فَيُصَبُّ عَلَيْهِمْ مَاءٌ يُقَالُ لَهُ مَاءُ الحَيَاةِ، فَيَنْبُتُونَ نَبَاتَ الحِبَّةِ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ، وَيَبْقَى رَجُلٌ مِنْهُمْ مُقْبِلٌ بِوَجْهِهِ عَلَى النَّارِ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! قَدْ قَشَبَنِي رِيْحُهَا، وَأَحْرَقَنِي ذَكَاؤُهَا، فَاصْرِفْ وَجْهِي عَنِ النَّارِ فَلا يَزَالُ يَدْعُو اللَّهَ، فَيَقُولُ: لَعَلَّكَ إِنْ أَعْطَيْتُكَ أَنْ تَسْأَلَنِي غَيْرَهُ، فَيَقُولُ: لاَ، وَعِزَّتِكَ لاَ أَسْأَلُكَ غَيْرَهُ، فَيَصْرِفُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ، ثُمَّ يَقُولُ بَعْدَ ذَلِكَ: يَا رَبِّ! قَرِّبْنِي إِلَى بَابِ الجَنَّةِ، فَيَقُولُ: أَلَسْتَ قَدْ زَعَمْتَ أَنْ لاَ تَسْأَلَنِي غَيْرَهُ؟ وَيْلَكَ ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَكَ! فَلاَ يَزَالُ يَدْعُو، فَيَقُولُ: لَعَلِّي إِنْ أَعْطَيْتُكَ ذَلِكَ تَسْأَلُنِي غَيْرَهُ، فَيَقُولُ: لاَ، وَعِزَّتِكَ، لاَ أَسْأَلُكَ غَيْرَهُ، فَيُعْطِي اللَّهَ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِيقَ أَنْ لاَ يَسْأَلَهُ غَيْرَهُ، فَيُقَرِّبُهُ إِلَى بَابِ الجَنَّةِ، فَإِذَا رَأَى مَا فِيهَا سَكَتَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَسْكُتَ، ثُمَّ يَقُولُ: رَبِّ أَدْخِلْنِي الجَنَّةَ، ثُمَّ يَقُولُ - أَيِ اللَّهُ - : أَوَلَيْسَ قَدْ زَعَمْتَ أَنْ لاَ تَسْأَلَنِي غَيْرَهُ؟ وَيْلَكَ يَا ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَكَ! فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! لاَ تَجْعَلْنِي أَشْقَى خَلْقِكَ، فَلاَ يَزَالُ يَدْعُو حَتَّى يَضْحَكَ – أَيِ اللَّهُ تَعَالَى – فَإِذَا ضَحِكَ مِنْهُ أَذِنَ لَهُ بِالدُّخُولِ فِيهَا، فَإِذَا دَخَلَ فِيهَا قِيلَ لَهُ: تَمَنَّ مِنْ كَذَا، فَيَتَمَنَّى، ثُمَّ يُقَالُ لَهُ: تَمَنَّ مِنْ كَذَا، فَيَتَمَنَّى حَتَّى تَنْقَطِعَ بِهِ الأَمَانِيُّ، فَيَقُولُ لَهُ: هَذَا لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ.

قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَس: «وَذَلِكَ الرَّجُلُ آخِرُ أَهْلِ الجَنَّةِ دُخُولًا».

قَالَ: وَأَبُوْ سَعِيْدٍ الْخُدْرِيُّ جَالَسٌ مَعَ أَبِيْ هُرَيْرَةَبلاَ يُغَيِّرُ عَلَيْهِ شَيْئًا مِنْ حَدِيثِهِ، حَتَّى انْتَهَى إِلَى قَوْلِهِ: «هَذَا لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ»، قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: «هَذَا لَكَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ»، قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: حَفِظْتُ مِثْلُهُ مَعَهُ».

۳۳۱. «زهری از عطاء بن یزید لیثی روایت می‌کند که ابوهریرهسگفت: برخی عرض کردند: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را می‌بینیم؟ پیامبر جفرمودند: «آیا در روز آفتابیِ بدون ابر در دیدن خورشید با ازدحام و شلوغ‌کردن و جلو یکدیگر را گرفتن، برای همدیگر مشکل ایجاد می‌کنید؟ (یعنی هرکس بدون هیچگونه ازدحامی آن را در جای خود می‌بیند) جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! فرمودند: آیا شب بدر (شب چهاردهم ماه)، در آسمان بدون ابر، در دیدن ماه با ازدحام و شلوغ‌کردن و جلو یکدیگر را گرفتن، برای همدیگر مشکل ایجاد می‌کنید؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! فرمودند: شما روز قیامت خدا را خواهید دید (همچون آن نوع دیدن خورشید و ماه). خداوند در آن روز مردم را جمع می‌کند و می‌فرماید: هرکس [در دنیا] چیزی [یا کسی] را عبادت کرده است، پس آن را دنبال کند، سپس هرکس خورشید را عبادت کرده است، آن را دنبال می‌کند و هرکس ماه را عبادت کرده است، آن را دنبال می‌کند و هرکس طواغیت (شیطان‌ها و بتان و خودکامگان) را عبادت کرده است، آن‌ها را دنبال می‌کند و این امت (امت من) با منافقانی که در میان آن‌ها هستند، باقی خواهند ماند، سپس خداوند در غیر آن صورتی که از وی می‌شناسند، بر آن‌ها ظاهر می‌شود و می‌فرماید: من پروردگارتان هستم، می‌گویند: از تو به خدا پناه می‌بریم، اینجا خواهیم ماند تا پروردگارمان بیاید و وقتی که پروردگارمان بیاید او را می‌شناسیم، آنگاه خداوند در آن صورتی بر آن‌ها ظاهر می‌شود که می‌شناسند و می‌فرماید: من پروردگارتان هستم، می‌گویند: تو پروردگار ما هستی و او را دنبال می‌کنند و آنگاه پل صراط جهنم زده می‌شود، پیامبر جفرمودند: و من اولین کسی هستم که از پل عبور می‌کنم. و دعای پیامبراندر آن روز این است: خدایا! [ما را] سلامت بدار. [ما را] سلامت بدار و در دوزخ قلاب‌های دندانه‌دار تیزی همچون خار سعدان وجود دارند، آیا خار سعدان را دیده‌اید؟ اصحاب جواب دادند: بله، ای پیامبر خدا! فرمودند: پس این قلاب‌ها همچون خار سعدان هستند، با این تفاوت که بزرگی و تیزی آن‌ها را کسی جز خدا نمی‌داند و این قلاب‌ها، مردم را براساس اعمال‌شان می‌گیرند و می‌کِشند، برخی از مردم به خاطر اعمال‌شان هلاک می‌شوند و برخی دیگر افرادی هستند که به زمین کشیده شده و تکه تکه می‌شوند (نزدیک است که هلاک شوند) سپس نجات پیدا می‌کنند، [این جریان ادامه دارد] تا این که خداوند محاکمه‌ی بندگانش را به اتمام می‌رساند و بخواهد هرکس را که خودش اراده کرده، از آتش بیرون بیاورد، کسانی که در دنیا بر وحدانیت خداوند شهادت می‌دادند، به فرشتگان دستور می‌دهد آن‌ها را از آتش بیرون بیاورند و فرشتگان آن‌ها را از آثار سجده‌هایشان می‌شناسند، زیرا خداوند بر آتش حرام کرده است که اثر سجده‌ی انسان را از بین ببرد، سپس فرشتگان آن‌ها را در حالی بیرون می‌آورند که جز اثر سجده همه جای آن‌ها سوخته است و بر آن‌ها آبی ریخته می‌شود که به آن، آب حیات گفته می‌شود و آن‌ها جان می‌گیرند، همچون روییدن و سبزشدن دانه‌ای که در مسیر سیلاب می‌روید و مردی باقی می‌ماند که رو به آتش ایستاده است، عرض می‌کند: خدایا! بوی جهنم مرا هلاک کرد و شعله‌هایش مرا سوزاند، مرا از آتش نجات ده و همچنان خداوند را به فریاد می‌خواند [و نجاتش را از او می‌طلبد تا این که] خداوند می‌فرماید: اگر تو را نجات دهم، شاید چیز دیگری از من بخواهی؟! می‌گوید: به بزرگیت سوگند! چیز دیگری غیر از این از تو نمی‌خواهم، پس خداوند روی او را از آتش برمی‌گرداند، سپس [مدتی] بعد از نجاتش می‌گوید: خدایا! مرا به دَر بهشت نزدیک کن، خداوند می‌فرماید: آیا نگفتی غیر از آن (نجاتم از آتش) را از تو نمی‌خواهم؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! او همچنان خدا را می‌خواند و نزدیک‌شدنش به بهشت را از او می‌طلبد تا این که خداوند می‌فرماید: شاید اگر این خواسته‌ات را به جا آورم، خواسته‌ی دیگری داشته باشی؟! می‌گوید: خیر، به بزرگیت سوگند، غیر از این چیز دیگری از تو نمی‌خواهم و با خداوند عهد و پیمان محکم می‌بندد که غیر از آن را از او نخواهد، سپس خداوند او را به درِ بهشت نزدیک می‌کند، وقتی که داخل بهشت را می‌بیند، مدتی که خدا مقدر کرده است، ساکت شود، ساکت می‌ماند و سپس می‌گوید: خدایا! مرا داخل بهشت گردان و خداوند می‌فرماید: آیا تعهد ندادی که دیگر از من چیزی نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! می‌گوید: خدایا! مرا بدبخت‌ترین مخلوقاتت قرار مده و همچنان خدا را می‌خواند تا این که خداوند متعال می‌خندد (از او راضی می‌شود) و وقتی که خداوند از او راضی شد، به او اجازه می‌دهد که داخل بهشت شود و وقتی داخل بهشت شد، به او گفته می‌شود: هرچه می‌خواهی آرزو کن، پس آرزو می‌کند، سپس به او گفته می‌شود: هرچه می‌خواهی آرزو کن، پس آنقدر آرزو می‌کند تا این که تمام خواسته‌هایش برآورده می‌شود، خداوند به او می‌فرماید: این نعمت‌ها و یک برابر آنِ از آنِ تو باد.

ابوهریره سمی‌گوید: «این مرد آخرین فردی است که داخل بهشت می‌شود».

راوی می‌گوید: ابوسعید خدری با ابوهریره سنشسته بود و وقتی که ابوهریره حدیث را روایت کرد، هیچ اختلافی با او نداشت تا این که به آخر حدیث رسید که می‌فرماید: «هَذَا لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» در اینجا ابوسعید سگفت: من از پیامبر جشنیدم که فرمودند: «هَذَا لَكَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ» «این و ده برابر آن نیز از آنِ تو باد»، ابوهریره سگفت: من این را به یاد دارم که فرمودند: «مِثْلُهُ مَعَهُ»» [۸۵].

[۸۵] «هل تضارون في القمر...» یا «في الشمس...» یعنی اگر کسی از شما در شب چهارده که ماه به طول کامل طلوع کرده است یا در روزی صاف و بدون ابری که خورشید به طور واضح می‌درخشد، خورشید یا ماه را ببیند، آیا کسی می‌تواند با منازعه و کشمکش (به خاطر جلورفتن جهت دیدن خورشید یا ماه) و یا تنگ‌کردنِ جای نگاه‌کردنِ دیگری، به وی آسیبی وارد کند؟ مسلماً خیر، (زیرا خورشید و ماه به قدری بلندند که هرکس هرکدام از آن‌ها را در جای خودش می‌بیند)، آیا در چنان روز و شبی در دیدن خورشید یا ماه مشکلی خواهید داشت؟ مسلماً خیر. طاغوت به هر آنچه غیر خدا که مردم را به پرستش خود و تبعیت از خود دعوت می‌کند یا مورد پرستش قرار می‌گیرد، گفته می‌شود. «فیأتیهم الله...» در مورد آمدن خداوند و صفاتی این چنین علمای سلف و خلف علی رغم تنزیه خداوند از چنین صفاتی باهم اختلاف دارند؛ سلف می‌گویند: کیفیت آن را به خداوند واگذار می‌کنیم و بدان اعتقاد کامل داریم؛ علمای خلف می‌گویند: آن را به گونه‌ای تأویل می‌کنیم که شایسته‌ی مقام پروردگار باشد و در این خصوص می‌گویند: «اتیان خداوند» یعنی خداوند بر آن‌ها تجلی می‌کند تا او را بدون کیفیت و محدودیت ببینند.

بخاری، کتاب «التوحید» باب: [قول الله تعالی: ﴿لِمَا خَلَقۡتُ بِيَدَيَّ﴾]

۳۳۲- «عَنْ أَنَسٍ – هُوَ ابْنُ مَالِكٍ –سأَنَّ النَّبِيَّ جقَالَ: يَجْمَعُ اللَّهُ المُؤْمِنِينَ يَوْمَ القِيَامَةِ، كَذَلِكَ، فَيَقُولُونَ: لَوِ اسْتَشْفَعْنَا إِلَى رَبِّنَا، حَتَّى يُرِيحَنَا مِنْ مَكَانِنَا هَذَا، فَيَأْتُونَ آدَمَ فَيَقُولُونَ: يَا آدَمُ، أَمَا تَرَى النَّاسَ؟! خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَأَسْجَدَ لَكَ مَلاَئِكَتَهُ، وَعَلَّمَكَ أَسْمَاءَ كُلِّ شَيْءٍ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّنَا، حَتَّى يُرِيحَنَا مِنْ مَكَانِنَا هَذَا، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكَ، وَيَذْكُرُ لَهُمْ خَطِيئَتَهُ الَّتِي أَصَابَ، وَلَكِنِ ائْتُوا نُوحًا، فَإِنَّهُ أَوَّلُ رَسُولٍ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، فَيَأْتُونَ نُوحًا، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ الَّتِي أَصَابَ، وَلَكِنِ ائْتُوا إِبْرَاهِيمَ خَلِيلَ الرَّحْمَنِ، فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ لَهُمْ خَطَايَاهُ الَّتِي أَصَابَهَا، وَلَكِنِ ائْتُوا مُوسَى، عَبْدًا آتَاهُ اللَّهُ التَّوْرَاةَ، وَكَلَّمَهُ تَكْلِيمًا، فَيَأْتُونَ مُوسَى، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ لَهُمْ خَطِيئَتَهُ الَّتِي أَصَابَ، وَلَكِنِ ائْتُوا عِيسَى عَبْدَ اللَّهِ وَرَسُولَهُ، وَكَلِمَتَهُ وَرُوحَهُ، فَيَأْتُونَ عِيسَى، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَلَكِنِ ائْتُوا مُحَمَّدًا جعَبْدًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبهِ وَمَا تَأَخَّرَ، فَيَأْتُونَني، فَأَنْطَلِقُ، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي فَيُؤْذَنُ لِي عَلَيْهِ، فَإِذَا رَأَيْتُ رَبِّي، وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، ثُمَّ يُقَالُ لِي: ارْفَعْ مُحَمَّدُ! وَقُلْ يُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَحْمَدُ رَبِّي بِمَحَامِدَ عَلَّمَنِيهَا رَبّي، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَرْجِعُ، فَإِذَا رَأَيْتُ رَبِّي وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، ثُمَّ يُقَالُ لِيْ: ارْفَعْ مُحَمَّدُ! وَقُلْ يُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَحْمَدُ رَبِّي بِمَحَامِدَ عَلَّمَنِيهَا رَبِّي، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَرْجِعُ، فَإِذَا رَأَيْتُ رَبِّي وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، ثُمَّ يُقَالُ: ارْفَعْ مُحَمَّدُ! قُلْ يُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَحْمَدُ رَبِّي بِمَحَامِدَ عَلَّمَنِيهَا رَبّي، ثُمَّ أَشْفَعْ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَرْجِعُ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ! مَا بَقِيَ فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ حَبَسَهُ القُرْآنُ، وَوَجَبَ عَلَيْهِ الخُلُودُ».

قَالَ النَّبِيُّ ج: يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَكَانَ فِي قَلْبِهِ مِنَ الخَيْرِ مَا يَزِنُ شَعِيرَةً، ثُمَّ يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَكَانَ فِي قَلْبِهِ مِنَ الخَيْرِ مَا يَزِنُ بُرَّةً، ثُمَّ يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَكَانَ فِي قَلْبِهِ مَا يَزِنُ مِنَ الخَيْرِ ذَرَّةً».

۳۳۲. «از انس بن مالکساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: همچنان خداوند روز قیامت مؤمنین را جمع می‌کند و آن‌ها می‌گویند: کاش نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم (بیایید نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم) تا ما را از این وضعیت [دشوار]مان نجات دهد، پس نزد آدم می‌آیند و عرض می‌کنند: ای آدم! آیا مردم را نمی‌بینی [که در چه وضعیتی قرار گرفته‌اند]؟ خداوند تو را با دست خود آفرید و به فرشتگان امر کرد که بر تو سجده کنند و به تو نام‌های همه چیز را یاد داد، پس نزد پروردگارمان برای ما شفاعت کن تا ما را از این موقعیت [سختی] که در آن قرار داریم، نجات دهد، آدم می‌گوید: من در مقامی نیستم که شفاعت کنم و خطایی را که مرتکب شده، برایشان ذکر می‌کند، اما [می‌گوید:] نزد نوح بروید [زیرا] او نخستین پیامبری است که خداوند برای مردم فرستاده است، پس نزد نوح می‌آیند [و درخواست‌شان را می‌گویند]، نوح جواب می‌دهد: من در جایی نشستم که شفاعت کنم و خطایی را که مرتکب شده، برایشان بیان می‌کند، ولی [می‌گوید:] نزد ابراهیم، خلیل خدا بروید، نزد ابراهیم می‌روند، او [نیز] می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و خطاهایی را که مرتکب شده، بیان می‌کند، اما [می‌گوید:] نزد موسی بروید، او بنده‌ای است که خداوند تورات را به او داده است و با او سخن گفته است، پس نزد موسی می‌آیند، او نیز می‌گوید: من در مقامی نیستم که شفاعت کنم و خطایی را که مرتکب شده بود، برایشان ذکر می‌کند، اما [می‌گوید:] نزد عیسی بروید، او بنده‌ی خدا و فرستاده و کلمه‌ی او و روح اوست (آفریده‌ای است که با گفتن کُن به وجود آمد)، پس نزد عیسی می‌آیند، عیسی می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، اما [می‌گوید:] نزد محمد جبروید، او بنده‌ای است که تمام گناهان پیشین و پسینش (اول و آخرش) بخشیده شده است، پس نزد من می‌آیند [و درخواست‌شان را می‌گویند]، من هم می‌روم و از پروردگارم اجازه می‌گیرم، به من اجازه داده می‌شود و وقتی که پروردگارم را دیدم، به سجده می‌افتم، آنگاه خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده می‌کند، رها می‌کند، سپس به من گفته می‌شود: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هر آنچه که می‌خواهی، زیرا] گفته‌هایت شنیده می‌شود و بخواه [آنچه که می‌خواهی] به تو بخشیده می‌شود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‌شود، پس [سرم را برمی‌دارم و] خداوند را با سپاس و ثناهایی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش می‌گویم و سپس درخواست شفاعت می‌کنم، پس برای من حدی مشخص می‌شود (گروه‌هایی به من نشان داده می‌شوند که شفاعت من در مورد آن‌ها پذیرفه شده است)، پس آن‌ها را وارد بهشت می‌کنم، سپس برمی‌گردم و وقتی که پروردگارم را دیدم، به سجده می‌افتم. خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده می‌کند، رها می‌کند، سپس به من گفته می‌شود: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هرآنچه که می‌خواهی زیرا] گفته‌هایت شنیده می‌شود و بخواه [آنچه که می‌خواهی، زیرا] به تو بخشیده می‌شود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‌شود، پس من [سرم را برمی‌دارم و] خداوند را با سپاس و ثناهایی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش می‌گویم، سپس شفاعت می‌کنم، پس برای من حدی مشخص می‌شود و [کسانی که شفاعت من در مورد آن‌ها پذیرفته شده برایم معلوم می‌شوند] و آن‌ها را وارد بهشت می‌کنم، سپس نزد پروردگارم برمی‌گردم و وقتی که پروردگارم را دیدم، به سجده می‌افتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده می‌کند، رها می‌کند. سپس به من گفته می‌شود: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هرآنچه که می‌خواهی، زیرا] گفته‌هایت شنیده می‌شود و بخواه [آنچه که می‌خواهی، زیرا] به تو بخشیده می‌شود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‌شود، پس [سرم را برمی‌دارم و] خداوند را با سپاس و ثناهایی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش می‌گویم و سپس شفاعت می‌کنم، پس برای من حدی مشخص می‌شود (مشخص می‌شود که شفاعتم برای چه کسانی پذیرفته شده است)، پس آن‌ها را وارد بهشت می‌کنم، سپس برمی‌گردم و می‌گویم: خدایا! در آتش کسی نمانده است، جز آن که قرآن او را از واردشدن به بهشت منع کرده باشد و جاودانه‌ماندن در دوزخ بر او واجب باشد.

پیامبر جفرمودند: از آتش خارج می‌شود کسی که گفته باشد: هیچ خدایی جز الله نیست و در قلبش به اندازه‌ی دانه‌ای جو ایمان باشد، سپس از آتش بیرون می‌آید کسی که گفته باشد: هیچ خدایی جز الله نیست و در قلبش به اندازه‌ی دانه‌ای گندم ایمان باشد و سپس از آتش بیرون می‌آید کسی که گفته باشد: هیچ خدایی جز الله نیست و در قلبش به اندازه‌ی ذره‌ای ایمان باشد» [۸۶].

[۸۶] کلمه‌ی «الناس» در جمله‌ی «یجمع الله الناس...» که در برخی روایت‌ها به جای «الـمؤمنین» آمده است، به این نکته اشاره دارد که خداوند در روز قیامت تمامی بشریت را با هر عقیده و دینی که داشته‌اند، جمع می‌کند. مؤمنین می‌گویند: «لو استشفعنا...» مؤمنین به دنبال وسیله‌ی نجات تمامی مردم از توقف طولانی‌شان و راهی برای پایان محاکمه می‌باشند و این دلالت بر عاقل‌بودن و دلسوزبودن مؤمنین نسبت به سایرین دارد. عذرخواهی پیامبرانو بیان خطایشان از یک طرف اشاره به تواضع آن‌ها دارد، از طرف دیگر از باب «حسنات الأبرار سیئات الـمقربین» می‌باشد. اجازه‌ی شفاعت به پیامبر جاز طرف خداوند جهت پایان‌یافتن قضاوت بین بندگان، همان مقام محمودی است که خداوند آن را به ایشان جوعده داده است و علاوه بر این شفاعت، شفاعت‌های دیگری به پیامبر جهمچون سایر پیامبرانبخشیده می‌شود، از جلمه‌ی این شفاعت‌ها اخراج کسانی از آتش است که شهادتین را بر زبان آورده باشند و این همان کسانی هستند که به اندازه‌ی دانه‌ای جوی ایمان در دل‌شان وجود داشته باشد، سپس کسانی که به اندازه‌ی دانه‌ای گندم و سرانجام کسانی که ذره‌ای ایمان در دل‌شان وجود داشته باشد. تمامی این مطالب اشاره به مقام والای پیامبر عظیم و بزرگوارمان جدارد و دلیلی است بر رد معتزله که شفاعت را برای اهل کبایر نفی می‌کنند. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].

بخاری، کتاب «التوحید» باب: [قول الله تعالی: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣﴾]

۳۳۳- «عَنْ جَرِيرٌ – هُوَ الْبَجَلِيُّ –سقَالَ: خَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ جلَيْلَةَ البَدْرِ، فَقَالَ: إِنَّكُمْ سَتَرَوْنَ رَبَّكُمْ يَوْمَ القِيَامَةِ، كَمَا تَرَوْنَ هَذَا، لاَ تُضَامُونَ فِي رُؤْيَتِهِ».

۳۳۳. «از جریر بجلیسروایت شده است که گفت: در شب بدر (شب چهاردهم ماه) پیامبر جنزد ما آمدند و فرمودند: «شما روز قیامت پروردگارتان را می‌بینید، آنگونه که امشب این ماه چهارده را می‌بینید و در دیدن آن هیچگونه ازدحام و مزاحمت و شک و شبهه‌ای ندارید [آنگونه که امشب در دیدن ماه شک و مشکلی ندارید، به طور کاملاً واضح و آشکار خداوند را می‌بینید]» [۸۷].

۳۳۴- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ النَّاسَ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ القِيَامَةِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: هَلْ تُضَارُّونَ فِي القَمَرِ لَيْلَةَ البَدْرِ؟ قَالُوا: لاَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: فَهَلْ تُضَارُّونَ فِي الشَّمْسِ لَيْسَ دُونَهَا سَحَابٌ؟، قَالُوا: لاَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: فَإِنَّكُمْ تَرَوْنَهُ كَذَلِكَ، يَجْمَعُ اللَّهُ النَّاسَ يَوْمَ القِيَامَةِ، فَيَقُولُ: مَنْ كَانَ يَعْبُدُ شَيْئًا فَلْيَتْبَعْهُ، فَيَتْبَعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الشَّمْسَ، الشَّمْسَ، وَيَتْبَعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ القَمَرَ، القَمَرَ، وَيَتْبَعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الطَّوَاغِيتَ، الطَّوَاغِيتَ، وَتَبْقَى هَذِهِ الأُمَّةُ فِيهَا شَافِعُوهَا - أَوْ مُنَافِقُوهَا - شَكَّ إِبْرَاهِيمُ - أَيْ: اِبْنُ سَعْدٍ - فَيَأْتِيهِمُ اللَّهُ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: هَذَا مَكَانُنَا، حَتَّى يَأْتِيَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا جَاءَنَا رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ، فَيَأْتِيهِمُ اللَّهُ فِي صُورَتِهِ الَّتِي يَعْرِفُونَ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَيَتْبَعُونَهُ، وَيُضْرَبُ الصِّرَاطُ بَيْنَ ظَهْرَيْ جَهَنَّمَ، فَأَكُونُ أَنَا وَأُمَّتِي أَوَّلَ مَنْ يُجِيزُهَا وَلاَ يَتَكَلَّمُ يَوْمَئِذٍ إِلَّا الرُّسُلُ، وَدَعْوَى الرُّسُلِ يَوْمَئِذٍ: اللَّهُمَّ سَلِّمْ، سَلِّمْ، وَفِي جَهَنَّمَ كَلاَلِيبُ مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدَانِ غَيْرَ أَنَّهُ لاَ يَعْلَمُ مَا قَدْرُ عِظَمِهَا إِلَّا اللَّهُ، تَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمُ المُوبَقُ بِعَمَلِهِ - أَوِ المُوثَقُ بِعَمَلِهِ (أَوْ فَمِنْهُمُ الْمُؤْمِنُ بَقِيَ بَعَمَلِهِ - أَوِ الْمُوبَقُ بَعَمَلِهِ) وَمِنْهُمُ المُخَرْدَلُ - أَوِ المُجَازَى، أَوْ نَحْوُهُ، ثُمَّ يَتَجَلَّى - حَتَّى إِذَا فَرَغَ اللَّهُ مِنَ القَضَاءِ بَيْنَ العِبَادِ، وَأَرَادَ أَنْ يُخْرِجَ بِرَحْمَتِهِ مَنْ أَرَادَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، أَمَرَ المَلاَئِكَةَ أَنْ يُخْرِجُوا مِنَ النَّارِ مَنْ كَانَ لاَ يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئًا، مِمَّنْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَرْحَمَهُ، مِمَّنْ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَيَعْرِفُونَهُمْ فِي النَّارِ بِأَثَرِ السُّجُودِ، تَأْكُلُ النَّارُ ابْنَ آدَمَ، إِلَّا أَثَرَ السُّجُودِ، فَيَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ قَدْ امْتُحِشُوا، فَيُصَبُّ عَلَيْهِمْ مَاءُ الحَيَاةِ فَيَنْبُتُونَ تَحْتَهُ، كَمَا تَنْبُتُ الحِبَّةُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ، ثُمَّ يَفْرُغُ اللَّهُ مِنَ القَضَاءِ بَيْنَ العِبَادِ، وَيَبْقَى رَجُلٌ مِنْهُمْ مُقْبِلٌ بِوَجْهِهِ عَلَى النَّارِ، هُوَ آخِرُ أَهْلِ النَّارِ دُخُولًا الجَنَّةَ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ! اصْرِفْ وَجْهِي عَنِ النَّارِ، فَإِنَّهُ قَدْ قَشَبَنِي رِيحُهَا، وَأَحْرَقَنِي ذَكَاؤُهَا، فَيَدْعُو اللَّهَ بِمَا شَاءَ أَنْ يَدْعُوَهُ، ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ: هَلْ عَسَيْتَ إِنْ أَعْطَيْتُكَ ذَلِكَ أَنْ تَسْأَلَنِي غَيْرَهُ؟ فَيَقُولُ: لاَ، وَعِزَّتِكَ لاَ أَسْأَلُكَ غَيْرَهُ، وَيُعْطِي رَبَّهُ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِيقَ مَا شَاءَ، فَيَصْرِفُ اللَّهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ، فَإِذَا أَقْبَلَ عَلَى الجَنَّةِ وَرَآهَا، سَكَتَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَسْكُتَ، ثُمَّ يَقُولُ: أَيْ رَبِّ! قَدِّمْنِي إِلَى بَابِ الجَنَّةِ، فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: أَلَسْتَ قَدْ أَعْطَيْتَ عُهُودَكَ وَمَوَاثِيقَكَ أَنْ لاَ تَسْأَلَنِي غَيْرَ الَّذِي أُعْطِيتَ أَبَدًا؟ وَيْلَكَ يَا ابْنَ آدَمَ! مَا أَغْدَرَكَ! فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ! وَيَدْعُو اللَّهَ، حَتَّى يَقُولَ: هَلْ عَسَيْتَ إِنْ أُعْطِيتَ ذَلِكَ أَنْ تَسْأَلَ غَيْرَهُ؟ فَيَقُولُ: لاَ وَعِزَّتِكَ لاَ أَسْأَلُكَ غَيْرَهُ، وَيُعْطِي مَا شَاءَ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِيقَ، فَيُقَدِّمُهُ إِلَى بَابِ الجَنَّةِ، فَإِذَا قَامَ إِلَى بَابِ الجَنَّةِ، انْفَهَقَتْ لَهُ الجَنَّةُ، فَرَأَى مَا فِيهَا مِنَ الحَبْرَةِ وَالسُّرُورِ، فَيَسْكُتُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَسْكُتَ، ثُمَّ يَقُولُ: أَيْ رَبِّ! أَدْخِلْنِي الجَنَّةَ، فَيَقُولُ اللَّهُ: أَلَسْتَ قَدْ أَعْطَيْتَ عُهُودَكَ وَمَوَاثِيقَكَ أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَيْرَ مَا أُعْطِيتَ؟ وَيْلَكَ يَا ابْنَ آدَمَ! مَا أَغْدَرَكَّ فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّّ لاَ أَكُونَنَّ أَشْقَى خَلْقِكَ، فَلاَ يَزَالُ يَدْعُو حَتَّى يَضْحَكَ اللَّهُ مِنْهُ، فَإِذَا ضَحِكَ مِنْهُ، قَالَ لَهُ: ادْخُلِ الجَنَّةَ، فَإِذَا دَخَلَهَا قَالَ اللَّهُ: تَمَنَّهْ، فَسَأَلَ رَبَّهُ وَتَمَنَّى، حَتَّى إِنَّ اللَّهَ لَيُذَكِّرُهُ، وَيَقُولُ لَهُ: تَمَنَّ كَذَا وَكَذَا، حَتَّى انْقَطَعَتْ بِهِ الأَمَانِيُّ، قَالَ اللَّهُ: ذَلِكَ لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ».

قَالَ عَطَاءُ بْنُ يَزِيدَ، وَأَبُو سَعِيدٍ الخُدْرِيُّ مَعَ أَبِي هُرَيْرَةَ، لاَ يَرُدُّ عَلَيْهِ مِنْ حَدِيثِهِ شَيْئًا، حَتَّى إِذَا حَدَّثَ أَبُو هُرَيْرَةَ: أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى قَالَ: ذَلِكَ لَكَ، وَمِثْلُهُ مَعَهُ، قَالَ أَبُو سَعِيدٍ الخُدْرِيُّ: وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ مَعَهُ، يَا أَبَا هُرَيْرَةَ! قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: مَا حَفِظْتُ إِلَّا قَوْلَهُ: ذَلِكَ لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ، قَالَ أَبُو سَعِيدٍ الخُدْرِيُّ: أَشْهَدُ أَنِّي حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج: ذَلِكَ لَكَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ.

قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: فَذَلِكَ الرَّجُلُ آخِرُ أَهْلِ الجَنَّةِ دُخُولًا الجَنَّةَ».

۳۳۴. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: مردم عرض کردند: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را می‌بینیم؟ پیامبر جفرودند: «آیا شب بدر (شب چهاردهم ماه) از دیدن ماه شک دارید (ازدحام و مشکلی در دیدن ماه دارید)؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! فرمودند: آیا روز آفتابی از دیدن خورشید شک دارید (ازدحام و مشکلی در دیدن روشنایی روز دارید)؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! پس فرمودند: شما روز قیامت اینگونه خداوند را خواهید دید. خداوند در روز قیامت مردم را جمع می‌کند و می‌فرماید: هرکس در دنیا چیزی [یا کسی] را عبادت کرده است، پس دنبالش کند (دنبالش برود و از او جزا و پاداش عبادتش را بگیرد)، پس هرکس خورشید را عبادت کرده است، خورشید را دنبال می‌کند و هرکس ماه را عبادت کرده است، ماه را دنبال می‌کند و هرکس طواغیت (شیطان‌ها و بتان و خودکامگان) را عبادت کرده است، طواغیت را دنبال می‌کند و این امت (امت من) می‌ماند با شفاعت‌کنندگانش یا (شک ابراهیم بن سعد که یکی از راویان است) منافقانی که در میان آن‌ها هستند، آنگاه خداوند نزد آن‌ها می‌آید (به صورتی بر آن‌ها ظاهر می‌شود که آن را نمی‌شناسند) و می‌فرماید: من پروردگارتان هستم. می‌گویند: [از تو به خدا پناه می‌بریم] اینجا خواهیم ماند تا پروردگارمان نزد ما بیاید، پس وقتی که پروردگارمان بیاید، او را می‌شناسیم، سپس خداوند به صورتی بر آن‌ها ظاهر می‌شود که او را می‌شناسند و می‌فرماید: من پروردگارتان هستم. می‌گویند: تو پروردگار ما هستی و او را دنبال می‌کنند و پل صراط وسط جهنم زده می‌شود و من و امتم اولین کسانی هستیم که از پل عبور می‌کنیم و در آن روز کسی جز پیامبرانسخن نمی‌گوید و دعای پیامبراندر آن روز این است: خدایا [ما را] سلامت بدار. [ما را] سلامت بدار و در دوزخ قلاب‌های دندانه‌دار تیزی همچون خار سعدان وجود دارند، با این تفاوت که بزرگی و تیزی آن‌ها را کسی جز خدا نمی‌داند و این قلاب‌ها مردم را براساس اعمال‌شان به سوی خود می‌کشند، برخی از مردم به خاطر اعمال‌شان هلاک می‌شوند، یا (شک راوی) در گرو اعمالی هستند که انجام داده‌اند (یا در میان عبورکنندگان بر روی پل، مؤمنی است که به خاطر کارهایش باز می‌ماند و در آتش می‌افتد) و برخی دیگر افرادی هستند که بر روی زمین کشیده و تکه تکه می‌شوند (نزدیک است که هلاک شوند) -یا (شک راوی) عبور داده می‌شوند یا (شک راوی) چنین چیزی فرمود. سپس [همه چیز] روشن می‌شود- تا زمانی که خداوند محاکمه‌ی بندگانش را به اتمام می‌رساند و سپس اراده می‌کند که با رحمت خود هرکس را که خواست از آتش بیرون بیاورد، [در این وقت است که] به فرشتگان دستور می‌دهد کسی را که هیچ چیزی را شریک خدا قرار نداده باشد (دچار شرک به خدا نشده باشد)، از آتش بیرون بیاورند، از جمله‌ی آن‌هاست کسانی که خداوند اراده می‌کند به آن‌ها رحم کند و کسانی که بر وحدانیت خداوند شهادت داده باشند، آنگاه فرشتگان آن‌ها را از روی اثر سجده‌هایشان در آتش می‌شناسند، [زیرا] آتش همه جای انسان را می‌سوزاند و از بین می‌برد، جز اثر سجده‌اش را، پس در حالی از آتش بیرون می‌آیند که همه جای بدن‌شان (جز اثر سجده) سوخته است، آن وقت آب حیات بر آن‌ها ریخته می‌شود و زیر آن (آب حیات) جان می‌گیرند، همچون دانه‌ای که در مسیر سیلاب می‌روید، سپس خداوند کار محاکمه‌ی بندگان را تمام می‌کند و مردی باقی می‌ماند که رو به آتش ایستاده است (در آتش است) و او آخرین فردی از اهل آتش است که وارد بهشت می‌شود و می‌گوید: خدایا! مرا از آتش جهنم نجات بده [زیرا] بویش مرا هلاک کرده است و شعله‌هایش مرا سوزانده است و تا جایی که خدا می‌خواهد که او را بخواند، خداوند را به فریاد می‌خواند، سپس خداوند می‌فرماید: آیا احتمال ندارد که اگر آنچه می‌خواهی به تو ببخشم، دیگر از من درخواستی نکنی؟ می‌گوید: خیر، به بزرگیت سوگند چیز دیگری غیر از این از تو نمی‌خواهم و به پروردگارش هر آنچه که می‌خواهد عهد و پیمان می‌دهد، پس خداوند روی او را از آتش برمی‌گرداند و وقتی که رو به بهشت می‌ایستد و آن را می‌بیند، مدتی که خداوند خود می‌خواهد، سکوت می‌کند، سپس می‌گوید: خدایا! مرا به سوی درِ بهشت پیش ببر، خداوند به او می‌فرماید: آیا عهد و پیمان ندادی که غیر از آنچه را که به تو بخشیدم، هرگز از من نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! می‌گوید: خدایا! [خدایا!...] و همچنان خدا را می‌خواند تا این که خداوند می‌فرماید: آیا احتمال ندارد که اگر آنچه می‌خواهی به تو ببخشم، دیگر درخواستی نکنی؟ می‌گوید: خیر، به بزرگیت سوگند چیز دیگری غیر از این نمی‌خواهم، پس عهد و پیمان‌هایی که خدا می‌خواهد، می‌بندد و خداوند او را به سوی درِ بهشت پیش می‌برد و او وقتی که در برابر درِ بهشت می‌ایستد، بهشت بر او نمایان می‌شود و نعمت‌ها و سُروری را که در آن است، می‌بیند و مدتی که خداوند می‌خواهد سکوت می‌کند، سپس می‌گوید: خدایا! مرا وارد بهشت کن، خداوند می‌فرماید: آیا عهد و پیمان ندادی که غیر از آنچه به تو بخشیدم از من چیز دیگری نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! می‌گوید: خدایا! بگذار که من بدبخت‌ترین بندگانت نباشم و همچنان خدا را می‌خواند تا این که خداوند متعال به او می‌خندد (از او راضی می‌شود) و وقتی که از او راضی شد، به او می‌فرماید: داخل بهشت شو، وقتی داخل بهشت می‌شود، خداوند می‌فرماید: آرزو کن، او هم از پروردگارش می‌طلبد [آنچه را که می‌خواهد] و آرزو می‌کند، تا جایی که خداوند چیزهایی را به یادش می‌آورد و به او می‌فرماید: این را آرزو کن، آن را آرزو کن (یا اینچنین آرزو کن...) او آنچنان آرزو می‌کند تا این که آرزوها و خواسته‌هایش تمام می‌شود، خداوند می‌فرماید: این نعمت‌ها و یک برابر آن متعلق به توست و از آنِ تو باد».

عطاء بن یزید می‌گوید: ابوسعید خدری با ابوهریرهببود، وقتی که او این حدیث را روایت می‌کرد، با او کوچکترین اختلافی نداشت تا به اینجا رسید که می‌فرماید: «قَالَ اللَّهُ: ذَلِكَ لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» که ابوسعید به ابوهریرهبگفت: ای ابوهریره! پیامبر جفرمودند: ده برابر این نعمت‌ها متعلق به توست [یا از آنِ تو باد]، ابوهریره جواب داد: من اینچنین به یاد دارم که فرمودند: این نعمت‌ها و یک برابر آن‌ها متعلق به توست [یا از آنِ تو باد]، ابوسعید گفت: شهادت می‌دهم من از پیامبر جاینچنین شنیدم که فرمودند: این نعمت‌ها و ده برابر آن‌ها از آنِ تو باد.

ابوهریرهسمی‌گوید: این مرد آخرین فردی است که داخل بهشت می‌شود.

[۸۷] «تضامون» یعنی ازدحام برای دین چیزی که دیدنش مشکل باشد. «لا تضامون في رؤیته» یعنی بدون شک و بدون هیچ مشکلی، هرکس در جای خود و بدون ایجاد مزاحمت برای دیگران، خداوند را می‌بیند و آن هم به خاطر ظهور و تجلی کامل پروردگار است.

بخاری، کتاب «التوحید»، باب: [قول الله تعالی: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣﴾]

۳۳۵- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّسقَالَ: قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ القِيَامَةِ؟ قَالَ: هَلْ تُضَارُونَ فِي رُؤْيَةِ الشَّمْسِ وَالقَمَرِ، إِذَا كَانَتْ صَحْوًا؟ قُلْنَا: لاَ، قَالَ: فَإِنَّكُمْ لاَ تُضَارُونَ فِي رُؤْيَةِ رَبِّكُمْ يَوْمَئِذٍ، إِلَّا كَمَا تُضَارُونَ فِي رُؤْيَتِهِمَا، ثُمَّ قَالَ: يُنَادِي مُنَادٍ: لِيَذْهَبْ كُلُّ قَوْمٍ إِلَى مَا كَانُوا يَعْبُدُونَ، فَيَذْهَبُ أَصْحَابُ الصَّلِيبِ مَعَ صَلِيبِهِمْ، وَأَصْحَابُ الأَوْثَانِ مَعَ أَوْثَانِهِمْ، وَأَصْحَابُ كُلِّ آلِهَةٍ مَعَ آلِهَتِهِمْ، حَتَّى يَبْقَى مَنْ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، وَغُبَّرَاتٌ مِنْ أَهْلِ الكِتَابِ، ثُمَّ يُؤْتَى بِجَهَنَّمَ تُعْرَضُ كَأَنَّهَا سَرَابٌ، فَيُقَالُ لِلْيَهُودِ: مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟ قَالُوا: كُنَّا نَعْبُدُ عُزَيْرَ ابْنَ اللَّهِ، فَيُقَالُ: كَذَبْتُمْ، لَمْ يَكُنْ لِلَّهِ صَاحِبَةٌ وَلاَ وَلَدٌ، فَمَا تُرِيدُونَ؟ قَالُوا: نُرِيدُ أَنْ تَسْقِيَنَا، فَيُقَالُ: اشْرَبُوا، فَيَتَسَاقَطُونَ فِي جَهَنَّمَ، ثُمَّ يُقَالُ لِلنَّصَارَى: مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟ قَالُوا: كُنَّا نَعْبُدُ المَسِيحَ ابْنَ اللَّهِ، فَيُقَالُ: كَذَبْتُمْ، لَمْ يَكُنْ لِلَّهِ صَاحِبَةٌ، وَلاَ وَلَدٌ، فَمَا تُرِيدُونَ؟ قَالُوا: نُرِيدُ أَنْ تَسْقِيَنَا، فَيُقَالُ: اشْرَبُوا، فَيَتَسَاقَطُونَ فِي جَهَنَّمَ، حَتَّى يَبْقَى مَنْ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، فَيُقَالُ لَهُمْ: مَا يَحْبِسُكُمْ وَقَدْ ذَهَبَ النَّاسُ؟ فَيَقُولُونَ: فَارَقْنَاهُمْ وَنَحْنُ أَحْوَجُ مِنَّا إِلَيْهِ اليَوْمَ، وَإِنَّا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي: لِيَلْحَقْ كُلُّ قَوْمٍ بِمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ، وَإِنَّمَا نَنْتَظِرُ رَبَّنَا، قَالَ: فَيَأْتِيهِمُ الجَبَّارُ فِي صُورَةٍ غَيْرِ صُورَتِهِ الَّتِي رَأَوْهُ فِيهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَلاَ يُكَلِّمُهُ إِلَّا الأَنْبِيَاءُ، فَيَقُولُ: هَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ آيَةٌ تَعْرِفُونَهُ؟ فَيَقُولُونَ: السَّاقُ، فَيَكْشِفُ عَنْ سَاقِهِ، فَيَسْجُدُ لَهُ كُلُّ مُؤْمِنٍ، وَيَبْقَى مَنْ كَانَ يَسْجُدُ لِلَّهِ رِيَاءً وَسُمْعَةً، فَيَذْهَبُ كَيْمَا يَسْجُدَ، فَيَعُودُ ظَهْرُهُ طَبَقًا وَاحِدًا، ثُمَّ يُؤْتَى بِالْجَسْرِ، فَيُجْعَلُ بَيْنَ ظَهْرَيْ جَهَنَّمَ، قُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَمَا الجَسْرُ؟ قَالَ: مَدْحَضَةٌ مَزِلَّةٌ، عَلَيْهِ خَطَاطِيفُ، وَكَلاَلِيبُ وَحَسَكَةٌ مُفَلْطَحَةٌ، لَهَا شَوْكَةٌ عُقَيْفَاءُ، تَكُونُ بِنَجْدٍ، يُقَالُ لَهُ: السَّعْدَانُ، المُؤْمِنُ عَلَيْهَا كَالطَّرْفِ، وَكَالْبَرْقِ، وَكَالرِّيحِ، وَكَأَجَاوِيدِ الخَيْلِ وَالرِّكَابِ، فَنَاجٍ مُسَلَّمٌ، وَنَاجٍ مَخْدُوشٌ وَمَكْدُوسٌ فِي نَارِ جَهَنَّمَ، حَتَّى يَمُرَّ آخِرُهُمْ يُسْحَبُ سَحْبًا، فَمَا أَنْتُمْ بِأَشَدَّ لِي مُنَاشَدَةً فِي الحَقِّ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنَ المُؤْمِنِ يَوْمَئِذٍ لِلْجَبَّارِ، وَإِذَا رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ نَجَوْا فِي إِخْوَانِهِمْ، يَقُولُونَ: رَبَّنَا إِخْوَانُنَا، كَانُوا يُصَلُّونَ مَعَنَا، وَيَصُومُونَ مَعَنَا، وَيَعْمَلُونَ مَعَنَا، فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: اذْهَبُوا فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالَ دِينَارٍ مِنْ إِيمَانٍ فَأَخْرِجُوهُ، وَيُحَرِّمُ اللَّهُ صُوَرَهُمْ عَلَى النَّارِ، فَيَأْتُونَهُمْ وَبَعْضُهُمْ قَدْ غَابَ فِي النَّارِ إِلَى قَدَمِهِ، وَإِلَى أَنْصَافِ سَاقَيْهِ، فَيُخْرِجُونَ مَنْ عَرَفُوا، ثُمَّ يَعُودُونَ فَيَقُولُ: اذْهَبُوا فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالَ نِصْفِ دِينَارٍ فَأَخْرِجُوهُ، فَيُخْرِجُونَ مَنْ عَرَفُوا، ثُمَّ يَعُودُونَ فَيَقُولُ: اذْهَبُوا فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ مِنْ إِيمَانٍ فَأَخْرِجُوهُ، فَيُخْرِجُونَ مَنْ عَرَفُوا».

قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: فَإِنْ لَمْ تُصَدِّقُوا فَاقْرَءُوا: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا[النساء: ۴۰]. فَيَشْفَعُ النَّبِيُّونَ وَالمَلاَئِكَةُ وَالمُؤْمِنُونَ، فَيَقُولُ الجَبَّارُ: بَقِيَتْ شَفَاعَتِي، فَيَقْبِضُ قَبْضَةً مِنَ النَّارِ، فَيُخْرِجُ أَقْوَامًا قَدْ امْتُحِشُوا، فَيُلْقَوْنَ فِي نَهَرٍ بِأَفْوَاهِ الجَنَّةِ، يُقَالُ لَهُ مَاءُ الحَيَاةِ، فَيَنْبُتُونَ فِي حَافَتَيْهِ، كَمَا تَنْبُتُ الحِبَّةُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ - قَدْ رَأَيْتُمُوهَا إِلَى جَانِبِ الصَّخْرَةِ، وَإِلَى جَانِبِ الشَّجَرَةِ، فَمَا كَانَ إِلَى الشَّمْسِ مِنْهَا كَانَ أَخْضَرَ، وَمَا كَانَ مِنْهَا إِلَى الظِّلِّ كَانَ أَبْيَضَ - فَيَخْرُجُونَ كَأَنَّهُمُ اللُّؤْلُؤُ، فَيُجْعَلُ فِي رِقَابِهِمُ الخَوَاتِيمُ، فَيَدْخُلُونَ الجَنَّةَ، فَيَقُولُ أَهْلُ الجَنَّةِ: هَؤُلاَءِ عُتَقَاءُ الرَّحْمَنِ، أَدْخَلَهُمُ الجَنَّةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ عَمِلُوهُ، وَلاَ خَيْرٍ قَدَّمُوهُ، فَيُقَالُ لَهُمْ: لَكُمْ مَا رَأَيْتُمْ وَمِثْلَهُ مَعَهُ».

۳۳۵. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: به پیامبرپ جعرض کردیم: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را می‌بینیم؟ پیامبر جفرمودند: «آیا از دیدن خورشید و ماه وقتی که آسمان صاف و بی‌ابر باشد، شک دارید (ازدحام و مشکلیی دارید)؟ جواب دادیم: خیر، فرمودند: پس شما در آن روز (روز قیامت) بدون شک پروردگارتان را می‌بینید، همانطور که امروز خورشید و ماه را می‌بینید و در دیدن آن ازدحام و آزار و شک ندارید، سپس فرمودند: در روز قیامت منادی ندا می‌دهد: هر گروهی به سوی آنچه در دنیا پرستیده است، برود، پس یاران صلیب به دنبال صلیب‌شان و بت‌پرستان به دنبال بت‌هایشان می‌روند و هرکسی، هر خدایی را پرستیده است، او را دنبال می‌کند، تا این که کسانی از متقین و عاصیان که خدا را عبادت کرده‌اند و نیز بقایایی از اهل کتاب باقی می‌مانند، سپس جهنم که همچون سراب است، آورده می‌شود (آماده می‌شود) و عرضه می‌شود (در معرض دید قرار می‌گیرد) و سپس به یهود گفته می‌شود: چه کسی را عبادت می‌کردید؟ جواب می‌دهند: عزیر پسر خدا را عبادت می‌کردیم، گفته می‌شود: دروغ گفتید (اشتباه کردید)، [زیرا] خداوند نه همسری دارد و نه فرزندی، [به آن‌ها گفته می‌شود:] حال چه می‌خواهید؟ جواب می‌دهند: می‌خواهیم ما را آب بنوشانی (آب می‌خواهیم)، گفته می‌شود: بنوشید. پس در جهنم می‌افتند، سپس به مسیحیان گفته می‌شود: چه کسی را عبادت می‌کردید؟ جواب می‌دهند: مسیح پسر خدا را عبادت می‌کردیم، گفته می‌شود: دروغ گفتید (اشتباه کردید)، [زیرا] خداوند نه همسری دارد و نه فرزندی. [به آن‌ها گفته می‌شود:] حال چه می‌خواهید؟ جواب می‌دهند: می‌خواهیم ما را آب بنوشانی (آب می‌خواهیم)، گفته می‌شود: بنوشید، پس در جهنم می‌افتند. بعد از این دو گروه، متقین و عاصیانی می‌مانند که خداوند را عبادت می‌کردند و به آن‌ها گفته می‌شود: چه چیزی مانع رفتن شما شده است، در حالی که همه‌ی مردم رفتند (منتظر چه هستید)؟ می‌گویند: ما در حالی که بیشتر از امروز به آن‌ها نیاز داشتیم [در زندگی دنیا، به خاطر خداوند] از ایشان جدا شدیم و اکنون دیگر نیازی به آنان نداریم، اما ما ندایی شنیدیم که می‌گفت: هر قومی به آن که او را پرستیده است ملحق شود و فقط منتظر پروردگارمان هستیم، پیامبر جفرمودند: آنگاه، خداوند جبار به صورتی غیر از صورتی که بار اول آن را دیده و شناخته‌اند، بر آن‌ها ظاهر می‌شود (نزد آن‌ها می‌آید) و می‌فرماید: پروردگارتان من هستم، می‌گویند: تو پروردگار ما هستی و در آن روز کسی جز پیامبرانبا او سخن نمی‌گوید و خداوند می‌فرماید: آیا علامت و نشانه‌ای بین شما و او وجود دارد که با آن او را بشناسید؟ می‌گویند: خودش (ذاتش)، پس سختی‌ها رفع می‌گردد و خداوند از ذات خود پرده برمی‌دارد (دراینجا مترجم لفظ «ساق» را به ذات ترجمه نموده در حالیکه معنی ساق این نیست، و همچنان «یکشف ربنا عن ساقه» را هم «خداوند از ذات خود پرده برمی‌دارد» ترجمه نموده.. و این همه یک نوع تاویل مردود است که خلاف نص صریح حدیث رسول الله جمی‌باشد که می‌فرمایند: «یکشف ربنا عن ساقه ...» یعنی: پروردگارمان از ساق خود کشف می‌کند.... روایت امام بخاری، مصحح). و هر مؤمنی بر او سجده می‌کند و در این میان کسانی باقی خواهند ماند که در دنیا برای ریا و شهرت برای خدا سجده می‌کردند، آن‌ها نیز می‌روند تا برای خدا سجده کنند، اما هنگام سجده‌کردن پشت‌شان یکسان [و خشک] می‌شود و نمی‌توانند سجده کنند، سپس پُل آورده و وسط جهنم قرار داده می‌شود. گفتیم: ای پیامبر خدا! آن پُل چگونه و چیست؟ فرمودند: راهی است لغزان و غیر محکم و بر آن چنگال‌ها و قلاب‌ها و خارهای بزرگ پهن و کجی است که افراد را می‌گیرند. امثال چنین خارهایی در نجد وجود دارند که به آن‌ها سعدان گفته می‌شود. حال و وضعیت مؤمنان هنگام عبور بر پل صراط مختلف است، گروهی مانند پلک‌زدن و گروهی چون برق و گروهی چون باد و گروهی چون اسبان راهوار و گروهی چون شتران تیزرو از روی پل می‌گذرند. گروهی سالم نجات می‌یابند و گروهی زخمی نجات می‌یابند و گروهی نیز در آتش می‌افتند، این کار ادامه می‌یابد تا این که آخرین فردی که نجات می‌یابد، به نوعی بر روی پل کشیده می‌شود و اینگونه نجات می‌یابد و اصرار و درخواست شما از من بر دادن حق خودتان که برایتان روشن و ثابت شده، از اصرار و درخواست مؤمنان از پروردگار جبار در آن روز، بیشتر و شدیدتر نیست، وقتی که می‌بینند خود نجات یافته‌اند و بقیه‌ی برادران‌شان در آتش گرفتار شده‌اند، [مصرانه از خداوند نجات آن‌ها را می‌طلبند و] می‌گویند: خدایا! برادران‌مان! آن‌ها با ما نماز می‌خواندند و با ما روزه می‌گرفتند و با ما اعمال خیر انجام می‌دادند، خداوند می‌فرماید: بروید و هرکس را که در قلبش به وزن یک سکه، ایمان یافتید، بیرون بیاورید. خداوند صورت‌هایشان را بر آتش حرام می‌کند. پس نزد آن‌ها می‌روند، در حالی که برخی از آن‌ها تا پاهایشان و برخی دیگر تا نصف ساق‌هایشان در آتش فرو رفته و پنهان شده است، سپس هرکس را که شناختند، بیرون می‌آورند، سپس برمی‌گردند و خداوند می‌فرماید: بروید و هرکس را که در قلبش به مقدار وزن نصف یک سکه (کم‌تر از گروه نخست) یافتید، بیرون بیاورید، [می‌روند و] بیرون می‌آورند و هرکس را که شناختند و سپس برمی‌گردند، پس خداوند می‌فرماید: بروید و هرکس را که ذره‌ای ایمان در قلبش یافتید، بیرون بیاورید، پس [می‌روند و] هرکس را که شناختند، بیرون می‌آورند.

ابوسعید می‌گوید: اگر باور ندارید (اگر می‌خواهید مطمئن شوید) این آیه را بخوانید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا[النساء: ۴۰]. «خداوند کوچک‌ترین ظلمی به کسی نمی‌کند و اگر کسی کار نیکی انجام دهد، خداوند جزای آن را چندبرابر می‌دهد». سپس پیامبران و فرشتگان و مؤمنان شفاعت می‌کنند و خداوند جبار می‌فرماید: شفاعت خودم مانده است، آنگاه خداوند آن‌ها را [بدون هیچ شفاعتی و تنها با فضل و کرم خود] از آتش بیرون می‌آورد و گروهی را بیرون می‌آورد که سوخته‌اند و آن‌ها را در رودی می‌اندازند که در دهانه‌های بهشت قرار دارد و به آن آب حیات گفته می‌شود و آن‌ها بعد از شستن‌شان با آب حیات جان می‌گیرند، همچون آن دانه‌ای که در مسیر سیلاب می‌روید، شما این دانه را دیده‌اید که گاهی اوقات زیر صخره‌ای یا کنار درختی می‌ایستد و در آنجا رشد می‌کند و قسمتی از دانه که روبه‌روی خورشید است، سبز و قسمت دیگر آن که به طرف سایه است، سفید می‌باشد. این گروه از آن (آب) بیرون می‌آیند و همچون مرواریدند، پس با گردن‌بندهایی از [طلا و...] آراسته می‌شوند و اینگونه داخل بهشت می‌شوند و بهشتیان می‌گویند: اینان آزادشدگان خدایند (با فضل و رحمت خدا از آتش نجات یافته‌اند) خداوند آن‌ها را بدون این که کاری انجام داده باشند (بدون انجام کاری که شایسته‌ی بهشت رفتن باشد) و بدون کار نیکی که پیش بفرستند، با فضل و رحمت و بخشش خود وارد بهشت کرده است، سپس به آن‌ها گفته می‌شود: تمامی نعمت‌هایی که دیدید و یک برابر آن متعلق به شماست (پیشکش شما باد)» [۸۸].

[۸۸] «فیقبض قبضة من النار» اشاره به مؤمنان معذبی دارد که بدون عمل خیر بوده‌اند و فقط ایمان دارند و به خاطر گناهانی که داشته‌اند در آتش افتاده‌اند و خداوند به کسی اجازه‌ی شفاعت آن‌ها را نداده است و خود بدون شفاعت کسی آن‌ها را از دوزخ نجات می‌دهد. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].

بخاری، کتاب «التوحید» باب: [قول الله تعالی: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣﴾]

۳۳۶- «عَنْ أَنَسٍس: أَنَّ النَّبِيَّ ج، قَالَ: يُحْبَسُ المُؤْمِنُونَ يَوْمَ القِيَامَةِ، حَتَّى يُهِمُّوا بِذَلِكَ، فَيَقُولُونَ: لَوِ اسْتَشْفَعْنَا إِلَى رَبِّنَا فَيُرِيحُنَا مِنْ مَكَانِنَا، فَيَأْتُونَ آدَمَ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ آدَمُ أَبُو النَّاسِ، خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَأَسْكَنَكَ جَنَّتَهُ، وَأَسْجَدَ لَكَ مَلاَئِكَتَهُ، وَعَلَّمَكَ أَسْمَاءَ كُلِّ شَيْءٍ، لِتَشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّكَ حَتَّى يُرِيحَنَا مِنْ مَكَانِنَا هَذَا، قَالَ: فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، قَالَ: وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ الَّتِي أَصَابَ: أَكْلَهُ مِنَ الشَّجَرَةِ، وَقَدْ نُهِيَ عَنْهَا، وَلَكِنِ ائْتُوا نُوحًا، أَوَّلَ نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، فَيَأْتُونَ نُوحًا، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ الَّتِي أَصَابَ: سُؤَالَهُ رَبَّهُ بِغَيْرِ عِلْمٍ، وَلَكِنِ ائْتُوا إِبْرَاهِيمَ خَلِيلَ الرَّحْمَنِ، قَالَ: فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ، فَيَقُولُ: إِنِّي لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ ثَلاَثَ كَلِمَاتٍ كَذَبَهُنَّ، وَلَكِنِ ائْتُوا مُوسَى: عَبْدًا آتَاهُ اللَّهُ التَّوْرَاةَ، وَكَلَّمَهُ وَقَرَّبَهُ نَجِيًّا، قَالَ: فَيَأْتُونَ مُوسَى، فَيَقُولُ: إِنِّي لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ خَطِيئَتَهُ الَّتِي أَصَابَ: قَتْلَهُ النَّفْسَ، وَلَكِنِ ائْتُوا عِيسَى عَبْدَ اللَّهِ وَرَسُولَهُ، وَرُوحَ اللَّهِ وَكَلِمَتَهُ، قَالَ: فَيَأْتُونَ عِيسَى، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَلَكِنِ ائْتُوا مُحَمَّدًا ج، عَبْدًا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ، فَيَأْتُونِني، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي فِي دَارِهِ، فَيُؤْذَنُ لِي عَلَيْهِ، فَإِذَا رَأَيْتُهُ وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، فَيَقُولُ: ارْفَعْ مُحَمَّدُ! وَقُلْ يُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، وَسَلْ تُعْطَ، قَالَ: فَأَرْفَعُ رَأْسِي فَأُثْنِي عَلَى رَبِّي بِثَنَاءٍ وَتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأَخْرُجُ، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، قَالَ قَتَادَةُ: وَسَمِعْتُهُ أَيْضًا يَقُولُ: فَأَخْرُجُ، فَأُخْرِجُهُمْ مِنَ النَّارِ، وَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي فِي دَارِهِ، فَيُؤْذَنُ لِي عَلَيْهِ، فَإِذَا رَأَيْتُهُ وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، فَيَقُولُ: ارْفَعْ مُحَمَّدُ، وَقُلْ يُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، وَسَلْ تُعْطَ، قَالَ: فَأَرْفَعُ رَأْسِي فَأُثْنِي عَلَى رَبِّي بِثَنَاءٍ وَتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، قَالَ: ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأَخْرُجُ، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، قَالَ قَتَادَةُ، وَسَمِعْتُهُ أَيْضاً يَقُولُ: فَأَخْرُجُ، فَأُخْرِجُهُمْ مِنَ النَّارِ، وَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ الثَّالِثَةَ، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي فِي دَارِهِ، فَيُؤْذَنُ لِي عَلَيْهِ، فَإِذَا رَأَيْتُهُ وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، فَيَقُولُ ارْفَعْ مُحَمَّدُ، وَقُلْ يُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، قَالَ: فَأَرْفَعُ رَأْسِي فَأُثْنِي عَلَى رَبِّي بِثَنَاءٍ وَتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، قَالَ: ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَأَخْرُجُ، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، قَالَ قَتَادَةُ: وَقَدْ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: فَأَخْرُجُ، فَأُخْرِجُهُمْ مِنَ النَّارِ، وَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ، حَتَّى مَا يَبْقَى فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ حَبَسَهُ القُرْآنُ، أَيْ وَجَبَ عَلَيْهِ الخُلُودُ، قَالَ: ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ الآيَةَ: ﴿عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا[الإسراء: ۷۹]. قَالَ: وَهَذَا المَقَامُ المَحْمُودُ الَّذِي وُعِدَهُ نَبِيُّكُمْ ج».

۳۳۶. «از انس بن مالکساز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: مسلمانان روز قیامت آنقدر نگهداشته می‌شوند تا این که ناراحت و خسته می‌شوند، پس می‌گویند: کاش نزد پروردگارمان [کسی را] شفیع قرار دهیم (بیایید نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم)، تا ما را از این موقعیت [سخت] نجات دهد، پس نزد آدم می‌آیند و عرض می‌کنند: تو آدم، پدر بشریت هستی، خداوند تو را با دست خود آفرید و تو را در بهشت سکونت داد و فرشتگان را به سجده بر تو امر کرد و به تو نام‌های همه چیز را آموخت، نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن تا ما را از این موقعیت [سختی] که در آن قرار داریم، نجات دهد، پیامبر جفرمودند: آدم می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، پیامبر جفرمودند: او گناهی را که خوردن از درخت ممنوعه بود، یاد می‌کند [و شرم می‌کند از این که نزد پروردگارش درخواست شفاعت کند، پس می‌گوید:] نزد نوح بروید [زیرا] او نخستین پیامبری است که خداوند برای مردم فرستاده است، پس نزد او می‌آیند [و درخواست‌شان را عرض می‌کنند]، نوح می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، و [نیز] گناهی را که مرتکب شده بود، یاد می‌کند، درخواستی را که بدون آگاهی، از خداوند [مبنی بر نجات فرزندش از غرق‌شدن کرده بود. اما می‌گوید:] نزد خلیلِ پروردگارِ رحمان (ابراهیم) بروید، پیامبرجفرمودند: پس نزد ابراهیم می‌آیند [و درخواست‌شان را عرض می‌کنند]، ابراهیم می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و سه کلمه را که به دروغ گفته بود، یاد می‌کند [سپس می‌گوید:] نزد موسی بروید، او بنده‌ای است که خداوند تورات را به او داد و با او سخن گفت و او را نزدیک خود گردانید و با او نهانی صحبت کرد، پیامبر جفرمودند: پس نزد موسی می‌آیند او [نیز] می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و خطایش را که کشتن فرد یهودی بود، به یاد می‌آورد [اما می‌گوید:] نزد عیسی بروید، او بنده‌ی خدا و فرستاده‌ی اوست، او کلمه‌ی خدا (آفریده‌ای است که با گفتن کُن به وجود آمد) و روح اوست، پیامبر جفرمودند: پس نز عیسی می‌آیند [و درخواست‌شان را عرض می‌کنند]، عیسی می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، نزد محمد جبروید، او بنده‌ای است که خداوند تمامی گناهان پیشین و پسین (اول و آخرش) را بخشیده است، پس نزد من می‌آیند [و درخواست‌شان را می‌گویند، من هم می‌روم]، اجازه‌ی ملاقات با پروردگارم را در جایگاهش می‌گیرم، به من اجازه داده می‌شود که به خدمت خداوند برسم، وقتی پروردگارم را دیدم، به سجده می‌افتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده می‌کند، رها می‌کند، سپس می‌فرماید: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هر آنچه می‌خواهی، زیرا] گفته‌هایت شنیده می‌شود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‌شود و بخواه [هر آنچه می‌خواهی، زیرا] به تو بخشیده خواهد شد، پیامبر جفرمودند: پس سرم را برمی‌دارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش می‌گویم و سپس شفاعت می‌کنم، پس برای من حدی مشخص می‌کند (مشخص می‌شود که شفاعتم برای چه کسانی پذیرفته شده است)، پس بیرون می‌آیم. و سپس آن گروه را وارد بهشت می‌کنم.

قتاده می‌گوید: این را نیز از انس شنیدم که [گفت:] پیامبر جفرمودند: پس بیرون می‌آیم و گروهی را از آتش جهنم بیرون می‌آورم و آن‌ها را داخل بهشت می‌کنم، سپس [برای بار دوم] برمی‌گردم، اجازه‌ی ملاقات با پروردگارم را در جایگاهش می‌گیرم، به من اجازه داده می‌شود که به خدمت خداوند برسم، وقتی پررودگارم را دیدم به سجده می‌افتم، خداوند مرا در سجده، مدتی که خود اراده می‌کند، رها می‌کند. سپس می‌فرماید: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هرآنچه می‌خواهی، زیرا] گفته‌هایت شنیده می‌شود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‌شود و بخواه [هر آنچه می‌خواهی، زیرا] به تو بخشیده خواهد شد، پیامبر جفرمودند: پس سرم را برمی‌دارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش می‌گویم و سپس شفاعت می‌کنم، پس برای من حدی مشخص می‌کند، پس بیرون می‌آیم و آن گروه را وارد بهشت می‌کنم». قتاده می‌گوید: و نیز شنیدم که [انس گفت: پیامبر ج]فرمودند: پس بیرون می‌آیم و گروهی را از آتش جهنم بیرون می‌آورم و آن‌ها را داخل بهشت می‌کنم، سپس برای بار سوم برمی‌گردم، اجازه‌ی ملاقات با پروردگارم را در جایگاهش می‌گیرم، به من اجازه داده می‌شود که به خدمت خداوند برسم، وقتی پروردگارم را دیدم، به سجده می‌افتم، خداوند مرا در سجده، مدتی که خود اراده می‌کند، رها می‌کند و سپس می‌فرماید: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هر آنچه که می‌خواهی، زیرا] گفته‌هایت شنیده می‌شود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‌شود و بخواه [هرآنچه می‌خواهی، زیرا] به تو بخشیده خواهد شد، پیامبر جفرمودند: پس سرم را برمی‌دارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش می‌گویم و سپس شفاعت می‌کنم، پس برای من حدی مشخص می‌شود، پس بیرون می‌آیم و آن‌ها را وارد بهشت می‌کنم». قتاده می‌گوید: و شنیدم که [انس گفت: پیامبر ج]فرمودند: پس بیرون می‌آیم و گروهی را از آتش جهنم بیرون می‌آورم و آن‌ها را داخل بهشت می‌کنم، تا این که کسی در آتش نمی‌ماند، مگر آن که قرآن او را از واردشدن به بهشت منع کرده باشد، یعنی جاودانه‌ماندن در آتش بر او واجب باشد. سپس این آیه را تلاوت فرمودند: ﴿عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا[الإسراء: ۷۹]. «امید است که خداوند تو را به مقام محمود و شایسته‌ای برساند»، پیامبر جفرمودند: این مقام محمود، همان مقامی است که به پیامبرتان جوعده داده شده است» [۸۹].

[۸۹] خطا‌های حضرت ابراهیم عبارت بودند از: الف. وقتی که قومش از او دعوت کردند که با آن‌ها بیرون برود، در جواب گفت: ﴿إِنِّي سَقِيمٞ[الصافات: ۸۹] «من مریض هستم». ب. در جواب کفار وقتی از او در باره‌ی شکسته‌شدن بت‌ها سؤال شد، گفت: ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ كَبِيرُهُمۡ هَٰذَا[الأنبیاء: ۶۳] «بلکه آن را این بزرگ‌ترشان کرده است». ج. این که در باره‌ی ساره گفت: «هِيَ أُخْتِي» «او خواهرم است». موارد ذکرشده در حقیقت کذب نیستند، بلکه از باب کنایه می‌باشند، اما چون صورت آن‌ها صورت کذب است، حضرت ابراهیم به خاطر انجام آن‌ها می‌ترسید و این عادت عارفان است؛ هرکس خدا را بیشتر بشناسد، از او بیشتر می‌ترسد. منظور از «داره» در «فأستأذن علی ربي في داره» همان بهشت است که جایگاه اولیای خداست و اضافه‌شدن این مکان به نام خدا از باب تشریف است، همچون مسجد یا کعبه که به آن بیت الله گفته می‌شود. منظور از اجازه‌گرفتن پیامبر جاجازه‌ی آنحضرت، برای شفاعت است، زیرا بدون اجازه‌ی خداوند این امر صورت نخواهد گرفت و این همان چیزی است که خداوند فرموده است: ﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِ[البقرة: ۲۵۵] «کیست که در پیشگاه خدا جز به اجازه‌ی او شفاعت کند» و این امر مقدمه‌ای می‌خواهد که همان سجده و حمد و ثنای پروردگار است که پیامبر جآن را انجام می‌دهد. منظور از «من حبسه القرآن» کسی است که قرآن جاودانه‌ماندن در آتش را بر او واجب کرده است که همان کفار می‌باشند؛ کسانی که قرآن در جاهای متعدد به آن‌ها اشاره می‌کند و می‌فرماید: ﴿خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗا«در آنجا جاودانه می‌مانند»، اینان مشرکانی هستند که مغفرت خداوند شامل حال‌شان نمی‌شود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ[النساء: ۴۸، ۲۲۶] «بی‌گمان خداوند شرک به خود را نمی‌بخشد ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد، می‌بخشد» هیچکس جرأت درخواست شفاعت را برای چنین افرادی به خود نمی‌دهد، زیرا شفاعت کسی در مورد آنان پذیرفته نخواهد شد: ﴿مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ[غافر:۱۸] «برای ستمگران نه هیچ دوستی هست و نه هیچ شفاعت‌کننده‌ای که شفاعت او پذیرفته شود». [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].

بخاری، کتاب «التوحید» باب: [كَلاَمِ الرَّبِّ عَزَّ وَجَلَّ يَوْمَ القِيَامَةِ مَعَ الأَنْبِيَاءِ]

۳۳۷- «عَنْ أَنَسٍسقَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ جيَقُولُ: إِذَا كَانَ يَوْمُ القِيَامَةِ، شُفِّعْتُ، فَقُلْتُ: يَا رَبِّ! أَدْخِلِ الجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ خَرْدَلَةٌ، فَيَدْخُلُونَ، ثُمَّ أَقُولُ: أَدْخِلِ الجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ أَدْنَى شَيْءٍ، فَقَالَ أَنَسٌس: كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَصَابِعِ رَسُولِ اللَّهِ ج».

۳۳۷. «از انسسروایت شده است که گفت: از پیامبر جشنیدم که می‌فرمود: «وقتی که روز قیامت می‌شود، شفیع قرار داده می‌شوم (شفاعتم پذیرفته می‌شود)، پس می‌گویم: خدایا! هرکس را که به اندازه‌ی سنگینی دانه‌ی خردلی (کنایه از مقدار کمی) [ایمان در قلبش وجود دارد] وارد بهشت کن، پس [آن گروه که مقداری ایمان در قلب‌شان باشد]، داخل بهشت می‌شوند]، سپس می‌گویم: خدایا! هرکس را که به میزان کم‌ترین چیزی (ذره‌ای) ایمان در قلبش است، وارد بهشت کن، انسسمی‌گوید: گویی اینک هم به انگشتان مبارک پیامبر جنگاه می‌کنم [که مقدار کم را با سر انگشتانش نشان می‌داد]».

بخاری، کتاب «التوحید» باب: [كَلاَمِ الرَّبِّ عَزَّ وَجَلَّ يَوْمَ القِيَامَةِ مَعَ الأَنْبِيَاءِ وَغَيْرِهِمْ]

۳۳۸- «حَدَّثَنَا مَعْبَدُ بْنُ هِلاَلٍ العَنَزِيُّ، قَالَ: اجْتَمَعْنَا نَاسٌ مِنْ أَهْلِ البَصْرَةِ، فَذَهَبْنَا إِلَى أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسوَذَهَبْنَا مَعَنَا بِثَابِتٍ البُنَانِيِّ إِلَيْهِ يَسْأَلُهُ لَنَا عَنْ حَدِيثِ الشَّفَاعَةِ، فَإِذَا هُوَ فِي قَصْرِهِ، فَوَافَقْنَاهُ يُصَلِّي الضُّحَى، فَاسْتَأْذَنَّا، فَأَذِنَ لَنَا وَهُوَ عَلَى فِرَاشِهِ، فَقُلْنَا لِثَابِتٍ: لاَ تَسْأَلْهُ عَنْ شَيْءٍ أَوَّلَ مِنْ حَدِيثِ الشَّفَاعَةِ، فَقَالَ: يَا أَبَا حَمْزَةَ! هَؤُلاَءِ إِخْوَانُكَ مِنْ أَهْلِ البَصْرَةِ، جَاءُوكَ، يَسْأَلُونَكَ عَنْ حَدِيثِ الشَّفَاعَةِ، فَقَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ جقَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ القِيَامَةِ، مَاجَ النَّاسُ بَعْضُهُمْ فِي بَعْضٍ، فَيَأْتُونَ آدَمَ، فَيَقُولُونَ: اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، فَيَقُولُ: لَسْتُ لَهَا، وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِإِبْرَاهِيمَ فَإِنَّهُ خَلِيلُ الرَّحْمَنِ، فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ، فَيَقُولُ: لَسْتُ لَهَا، وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِمُوسَى، فَإِنَّهُ كَلِيمُ اللَّهِ، فَيَأْتُونَ مُوسَى، فَيَقُولُ: لَسْتُ لَهَا، وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِعِيسَى، فَإِنَّهُ رُوحُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ، فَيَأْتُونَ عِيسَى، فَيَقُولُ: لَسْتُ لَهَا، وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِمُحَمَّدٍ ج، فَيَأْتُوننِي، فَأَقُولُ أَنَا لَهَا، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي، فَيُؤْذَنُ لِي، وَيُلْهِمُنِي مَحَامِدَ أَحْمَدُهُ بِهَا، لاَ تَحْضُرُنِي الآنَ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ المَحَامِدِ، وَأَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا، فَيَقُولُ: يَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ، أُمَّتِي أُمَّتِي، فَيَقُولُ: انْطَلِقْ، فَأَخْرِجْ مِنْهَا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ – أَوْ خَرْدَلَةٍ – مِنْ إِيمَانٍ، فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ، ثُمَّ أَعُودُ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ المَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ سَاجِدًا، فَيُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ، أُمَّتِي أُمَّتِي، فَيَقُولُ: انْطَلِقْ، فَأَخْرِجْ مِنْهَا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ أَدْنَى أَدْنَى أَدْنَى مِثْقَالِ حَبَّةِ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ، فَأَخْرِجْهُ مِنَ النَّارِ، فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ.

فَلَمَّا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِ أَنَسٍسقُلْتُ لِبَعْضِ أَصْحَابِنَا: لَوْ مَرَرْنَا بِالحَسَنِ، وَهُوَ مُتَوَارٍ فِي مَنْزِلِ أَبِي خَلِيفَةَ، فَحَدَّثْنَاهُ بِمَا حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ، فَأَتَيْنَاهُ فَسَلَّمْنَا عَلَيْهِ، فَأَذِنَ لَنَا فَقُلْنَا لَهُ: يَا أَبَا سَعِيدٍ! جِئْنَاكَ مِنْ عِنْدِ أَخِيكَ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، فَلَمْ نَرَ مِثْلَ مَا حَدَّثَنَا فِي الشَّفَاعَةِ، فَقَالَ: هِيهْ، فَحَدَّثْنَاهُ بِالحَدِيثِ، فَانْتَهَى إِلَى هَذَا المَوْضِعِ، فَقَالَ: هِيهْ، فَقُلْنَا: لَمْ يَزِدْ لَنَا عَلَى هَذَا، فَقَالَ: لَقَدْ حَدَّثَنِي - وَهُوَ جَمِيعٌ - مُنْذُ عِشْرِينَ سَنَةً، فَلاَ أَدْرِي: أَنَسِيَ، أَمْ كَرِهَ أَنْ تَتَّكِلُوا، قُلْنَا: يَا أَبَا سَعِيدٍ! فَحَدِّثْنَا فَضَحِكَ، وَقَالَ: خُلِقَ الإِنْسَانُ عَجُولًا، مَا ذَكَرْتُهُ إِلَّا وَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أُحَدِّثَكُمْ، حَدَّثَنِي كَمَا حَدَّثَكُمْ بِهِ، قَالَ: ثُمَّ أَعُودُ الرَّابِعَةَ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ المَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا، فَيُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ ائْذَنْ لِي فِيمَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَيَقُولُ: وَعِزَّتِي وَجَلاَلِي، وَكِبْرِيَائِي وَعَظَمَتِي، لَأُخْرِجَنَّ مِنْهَا مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».

۳۳۸. «معبد بن هلال عنزی می‌گوید: با گروهی از مردم بصره جمع شدیم و باهم نزد انس بن مالکسرفتیم و با خودمان ثابت بنانی را بردیم تا برایمان در باره‌ی حدیث شفاعت از انس سؤال کند، درِ خانه‌اش نزدش رفتیم، در حالی که نماز ضحی می‌خواند، سپس اجازه خواستیم، اجازه داد، بر او وارد شدیم، در حالی که بر جایگاه مخصوصش نشسته بود، به ثابت گفتیم: از تو می‌خواهیم نخستین سؤالی که از انس می‌پرسی، در باره‌ی شفاعت باشد و ثابت عرض کرد: ای اباحمزه! اینان برادران تو هستند که از بصره نزدت آمده‌اند تا در باره‌ی حدیث شفاعت از تو سؤالی بکنند؟ انس گفت: پیامبر جبرای ما فرمودند: «وقتی روز قیامت می‌شود، مردم مضطرب و نگران و آشفته ازدحام می‌کنند، پس نزد آدم می‌آیند و عرض می‌کنند: نزد پروردگارت برایمان شفاعت کن، آدم جواب می‌دهد: من در آن جایگاه نیستم، ولی شما باید نزد ابراهیم بروید که او خلیل خدای رحمان است، نزد ابراهیم می‌آیند، او [نیز] می‌گوید: من در آن جایگاه نیستم، ولی شما باید نزد موسی بروید که او کسی است که با خدا سخن گفته است، پس نزد موسی می‌آیند، او [نیز] می‌گوید: من در آن جایگاه نیستم، شما باید نزد عیسی بروید که او روح خدا و کلمه‌ی اوست، نزد عیسی می‌آیند، او می‌گوید: من در آن جایگاه نیستم، اما نزد محمد جبروید، پس نزد من می‌آیند. من [در جواب خواسته‌ی آن‌ها] می‌گویم: من در جایگاهی هستم که شفاعت بکنم، پس اجازه می‌گیرم که خدمت پروردگارم برسم، به من اجازه داده می‌شود و خداوند به من کلماتی را الهام می‌کند که با آن‌ها او را می‌ستایم که اکنون آن‌ها به یادم نمی‌آیند، سپس با آن کلمات او را می‌ستایم و بر او سجده می‌کنم، گفته می‌شود: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو [هر آنچه می‌خواهی، زیرا] سخنانت شنیده می‌شود و بخواه [هر آنچه می‌خواهی، زیرا] به تو بخشیده می‌شود و شفاعت کن [زیرا] شفاعتت پذیرفته می‌شود، من [هم] می‌گویم: خدایا! امتم! امتم! خداوند می‌فرماید: ای محمد! برو و هرکس را که به اندازه‌ی دانه‌ی جوی ایمان [در دلش] دارد، از آتش بیرون بیاور، من هم می‌روم و آن را انجام می‌دهم، پس [دوباره] برمی‌گردم و خدا را با آن کلمات می‌ستایم و سپس به سجده می‌افتم، گفته می‌شود: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو [هر آنچه می‌خواهی، زیرا] سخنانت شنیده می‌شود و بخواه [هر آنچه می‌خواهی، زیرا] به تو بخشیده می‌شود و شفاعت کن [زیرا] شفاعتت پذیرفته می‌شود، من هم می‌گویم: خدایا! امتم! امتم! خداوند می‌فرماید: برو و هرکس را که ذره‌ای ایمان یا (شک راوی) به اندازه‌ی سنگینی دانه‌ی خردلی ایمان [در دلش] دارد، از آتش بیرون بیاور و من هم می‌روم و آن کار را انجام می‌دهم، سپس برمی‌گردم و خدا را با آن کلمات می‌ستایم و سپس به سجده می‌افتم. گفته می‌شود: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو [هر آنچه می‌خواهی، زیرا] سخنانت شنیده می‌شود و بخواه [ هرآنچه می‌خواهی، زیرا] به تو بخشیده می‌شود و شفاعت کن [زیرا] شفاعتت پذیرفته می‌شود، من هم می‌گویم: خدایا! امتم! امتم! خداوند می‌فرماید: برو و هرکس را که کم‌تر، کم‌تر، کم‌تر از اندازه‌ی یک دانه‌ی خردل ایمان در دل دارد، از آتش بیرون بیاور، من هم می‌روم و آن کار را انجام می‌دهم».

وقتی از پیش انسسبیرون آمدیم به برخی از یارانم گفتم: بیایید نزد حسن برویم که فراری است و در منزل ابی خلیفه پناه گرفته است و حدیثی که انس برای ما گفته است، به او بگوییم، نزدش رفتیم و بر او سلام کردیم، پس به ما اجازه‌ی ورود داد، عرض کردیم: ای ابوسعید! از نزد برادرت انس می‌آییم، او حدیثی را در باره‌ی شفاعت برایمان گفت که تاکنون نشنیده‌ایم، ابوسعید گفت: خوب (حدیث را بگویید)، حدیث را تا آخر برایش بیان کردیم، گفت: خوب، عرض کردیم: دیگر به آن چیزی اضافه نکرد، گفت: بیست سال پیش در حالی که جوان‌تر بود، این حدیث را برایم روایت کرد، اما [این که قسمت آخر حدیث را برای شما بیان ننموده] نمی‌دانم فراموش کرده است، یا این که دوست ندارد که شما بیش از این به شفاعت تکیه کنید [و دیگر کاری انجام ندهید]، گفتیم: ای ابوسعید! تو حدیث را برایمان بگو، خندید و گفت: انسان عجول آفریده شده است. من هم می‌خواهم همان حدیث را برایتان بیان کنم و به همین دلیل این را گفتم، او همان چیزی را که برای شما بیان کرده است، برای من نیز بیان کرده است، [با این تفاوت که] پیامبر جفرمودند: سپس برای بار چهارم برمی‌گردم و خدا را با آن کلمات می‌ستایم و سپس به سجده می‌افتم، گفته می‌شود: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو، سخنانت شنیده می‌شود و بخواه، به تو بخشیده می‌شود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‌شود، من هم می‌گویم: خدایا! به من اجازه بده هرکس «لا إله إلا الله» گفته است [از آتش بیرون بیاورم]، خداوند می‌فرماید: سوگند به عزت و جلالم و بزرگی و عظمتم، هرکس را که گفته است: «لا إله إلا الله» (شهادت بر وحدانیت من داده باشد)، از آتش بیرون می‌آورم» [۹۰].

[۹۰] منظور از اجازه‌گرفتن پیامبر جدرخواست شفاعت عامه است که برای خاتمه‌ی محاکمه‌ی مردم می‌باشد. در این جمله حذفی صورت گرفته است، زیرا در مسند بزار چنین آمده است: «أنه یقل: یا رب! عجل علی الخلق الحساب» یعنی «خدایا! محاکمه‌ی مردم را زودتر تمام کن». منظور از تکرار کلمه‌ی «أدنی» که در برخی از روایت‌ها دو بار تکرار شده است، تاکید بر قلت ایمان است. منظور از حسن، همان «حسن بصری» است که از ترس «حجاج بن یوسف» فرار کرده بود و در منزل «ابی خلیفه‌ی طایی بصری» مخفی شده بود. منظور از بیرون‌آوردن کسی از آتش جهنم که شهادت گفته باشد، کسی است که قلباً به شهادتی که داده است، معتقد باشد؛ زیرا منافق نیز شهادت را بر زبان جاری کرده است، اما شفاعت شامل حالش نمی‌شود؛ این همان چیزی است که پیامبر جدر روایت دیگری به آن اشاره می‌کند و می‌فرماید: «أسعد الناس بشفاعتي يوم القيامة من قال: لا إله إلا الله صادقاً مصدقاً بها من قلبه أو من نفسه» یعنی «برخوردارترین مردم از شفاعت من، کسی است که صادقانه و با تصدیق و باور، از قلب و درون خود، لا إله إلا الله را بگوید». [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].

مسلم، باب [إثبات رؤیة المؤمنین في الآخرة لربهم سبحانه وتعالى]

۳۳۹- «عَنْ أَبِيْ هُرَيْرَةَسأَنَّ نَاسًا قَالُوا لِرَسُولِ اللهِ ج: يَا رَسُولَ اللهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: هَلْ تُضَارُّونَ (أَوْ هَلْ تُضَامُّونَ) فِي الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ؟ قَالُوا: لَا، يَا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِي الشَّمْسِ لَيْسَ دُونَهَا سَحَابٌ؟ قَالُوا: لَا، قَالَ: فَإِنَّكُمْ تَرَوْنَهُ كَذَلِكَ، يَجْمَعُ اللهُ النَّاسَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَيَقُولُ: مَنْ كَانَ يَعْبُدُ شَيْئًا فَلْيَتَّبِعْهُ، فَيَتَّبِعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الشَّمْسَ، الشَّمْسَ، وَيَتَّبِعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الْقَمَرَ، الْقَمَرَ، وَيَتَّبِعُ مَنْ كَانَ يَعْبُدُ الطَّوَاغِيتَ، الطَّوَاغِيتَ، وَتَبْقَى هَذِهِ الْأُمَّةُ فِيهَا مُنَافِقُوهَا، فَيَأْتِيهِمُ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى، فِي صُورَةٍ غَيْرِ صُورَتِهِ الَّتِي يَعْرِفُونَ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: نَعُوذُ بِاللهِ مِنْكَ، هَذَا مَكَانُنَا، حَتَّى يَأْتِيَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا جَاءَ رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ، فَيَأْتِيهِمُ اللهُ تَعَالَى فِي صُورَتِهِ الَّتِي يَعْرِفُونَ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَيَتَّبِعُونَهُ، وَيُضْرَبُ الصِّرَاطُ بَيْنَ ظَهْرَيْ جَهَنَّمَ، فَأَكُونُ أَنَا وَأُمَّتِي أَوَّلَ مَنْ نُجيْزُ، وَلَا يَتَكَلَّمُ يَوْمَئِذٍ إِلَّا الرُّسُلُ، وَدَعْوَى الرُّسُلِ يَوْمَئِذٍ: اللهُمَّ! سَلِّمْ، سَلِّمْ، وَفِي جَهَنَّمَ كَلَالِيبُ مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدَانِ، هَلْ رَأَيْتُمُ السَّعْدَانَ؟ قَالُوا: نَعَمْ يَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: فَإِنَّهَا مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدَانِ، غَيْرَ أَنَّهُ لَا يَعْلَمُ مَا قَدْرُ عِظَمِهَا إِلَّا اللهُ، تَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمُ الْمُؤْمِنُ بَقِيَ بِعَمَلِهِ، وَمِنْهُمُ الْمُجَازَى حَتَّى يُنَجَّى، حَتَّى إِذَا فَرَغَ اللهُ مِنَ الْقَضَاءِ بَيْنَ الْعِبَادِ، وَأَرَادَ أَنْ يُخْرِجَ بِرَحْمَتِهِ مَنْ أَرَادَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ أَنْ يُخْرِجُوا مِنَ النَّارِ مِنْ كَانَ لَا يُشْرِكُ بِاللهِ شَيْئًا، مِمَّنْ أَرَادَ اللهُ أَنْ يَرْحَمَهُ، مِمَّنْ يَقُولُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، فَيَعْرِفُونَهُمْ فِي النَّارِ يَعْرِفُونَهُمْ بِأَثَرِ السُّجُودِ، تَأْكُلُ النَّارُ مِنَ ابْنِ آدَمَ، إِلَّا أَثَرَ السُّجُودِ، حَرَّمَ اللهُ عَلَى النَّارِ أَنْ تَأْكُلَ أَثَرَ السُّجُودِ، فَيُخْرَجُونَ مِنَ النَّارِ قَدِ امْتَحَشُوا، فَيُصَبُّ عَلَيْهِمْ مَاءُ الْحَيَاةِ، فَيَنْبُتُونَ مِنْهُ، كَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ، ثُمَّ يَفْرُغُ اللهُ مِنَ الْقَضَاءِ بَيْنَ الْعِبَادِ، وَيَبْقَى رَجُلٌ مُقْبِلٌ بِوَجْهِهِ عَلَى النَّارِ، وَهُوَ آخِرُ أَهْلِ النَّارِ دُخُولًا الْجَنَّةَ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ! اصْرِفْ وَجْهِي عَنِ النَّارِ، فَإِنَّهُ قَدْ قَشَبَنِي رِيحُهَا، وَأَحْرَقَنِي ذَكَاؤُهَا، فَيَدْعُو اللهَ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ يَدْعُوَهُ، ثُمَّ يَقُولُ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: هَلْ عَسَيْتَ إِنْ فَعَلْتُ ذَلِكَ بِكَ أَنْ تَسْأَلَني غَيْرَهُ؟ فَيَقُولُ: لَا أَسْأَلُكَ غَيْرَهُ، وَيُعْطِي رَبَّهُ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِيقَ مَا شَاءَ اللهُ، فَيَصْرِفُ اللهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ، فَإِذَا أَقْبَلَ عَلَى الْجَنَّةِ وَرَآهَا، سَكَتَ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ يَسْكُتَ، ثُمَّ يَقُولُ: أَيْ رَبِّ، قَدِّمْنِي إِلَى بَابُِ الْجَنَّةِ، فَيَقُولُ اللهُ لَهُ: أَلَيْسَ قَدْ أَعْطَيْتَ عُهُودَكَ وَمَوَاثِيقَكَ، لَا تَسْأَلُنِي غَيْرَ الَّذِي أَعْطَيْتُكَ؟ وَيْلَكَ يَا ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَكَ! فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ، وَيَدْعُو اللهَ، حَتَّى يَقُولَ لَهُ: فَهَلْ عَسَيْتَ إِنْ أَعْطَيْتُكَ ذَلِكَ أَنْ تَسْأَلَ غَيْرَهُ؟ فَيَقُولُ: لَا وَعِزَّتِكَ فَيُعْطِي رَبَّهُ مَا شَاءَ اللهُ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِيقَ، فَيُقَدِّمُهُ إِلَى بَابُِ الْجَنَّةِ، فَإِذَا قَامَ عَلَى بَابُِ الْجَنَّةِ انْفَهَقَتْ لَهُ الْجَنَّةُ، فَرَأَى مَا فِيهَا مِنَ الْخَيْرِ وَالسُّرُورِ، فَيَسْكُتُ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ يَسْكُتَ، ثُمَّ يَقُولُ: أَيْ رَبِّ! أَدْخِلْنِي الْجَنَّةَ، فَيَقُولُ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَهُ: أَلَيْسَ قَدْ أَعْطَيْتَ عُهُودَكَ وَمَوَاثِيقَكَ أَنْ لَا تَسْأَلَ غَيْرَ مَا أُعْطِيتَ؟ وَيْلَكَ يَا ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَكَ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ، لَا أَكُونُ أَشْقَى خَلْقِكَ، فَلَا يَزَالُ يَدْعُو اللهَ حَتَّى يَضْحَكَ اللهُمِنْهُ، فَإِذَا ضَحِكَ مِنْهُ قَالَ: ادْخُلْ الْجَنَّةَ، فَإِذَا دَخَلَهَا، قَالَ اللهُ لَهُ: تَمَنَّهْ، فَيَسْأَلُ رَبَّهُ وَيَتَمَنَّى، حَتَّى إِنَّ اللهَ لَيُذَكِّرُهُ مِنْ كَذَا وَكَذَا، حَتَّى انْقَطَعَتْ بِهِ الْأَمَانِيُّ، قَالَ اللهُ تَعَالَى: ذَلِكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ».

قَالَ عَطَاءُ بْنُ يَزِيدَ، وَأَبُو سَعِيدٍ مَعَ أَبِي هُرَيْرَةَبلَا يَرُدُّ عَلَيْهِ مِنْ حَدِيثِهِ شَيْئًا، حَتَّى إِذَا حَدَّثَ أَبُو هُرَيْرَةَ أَنَّ اللهَقَالَ لِذَلِكَ الرَّجُلِ: وَمِثْلُهُ مَعَهُ، قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: وَعَشْرَةُ أَمْثَالِهِ مَعَهُ، يَا أَبَا هُرَيْرَةَ، قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: مَا حَفِظْتُ إِلَّا قَوْلَهُ: ذَلِكَ لَكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ، قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: أَشْهَدُ أَنِّي حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللهِ جقَوْلَهُ: ذَلِكَ لَكَ وَعَشْرَةُ أَمْثَالِهِ.

قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَس: وَذَلِكَ الرَّجُلُ آخِرُ أَهْلِ الْجَنَّةِ دُخُولًا الْجَنَّةَ».

۳۳۹. «از ابوهریرهسروایت شده است که گروهی به پیامبر جگفتند: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را می‌بینیم؟ پیامبر جفرمودند: آیا شب بدر (شب چهاردهم ماه) از دیدن ماه شک و ایجاد مزاحمت دارید؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! آیا در روز آفتابی بدون ابر از دیدن خورشید شک دارید؟ جواب دادند: خیر، فرمودند: پس شما [روز قیامت] همچنان خدا را می‌بینید (همچون دیدن خورشید و ماه) خداوند در روز قیامت مردم را جمع می‌کند و می‌فرماید: هرکس [در دنیا] چیزی [یا کسی] را عبادت کرده است، پس دنبال آن برود، پس هرکس خورشید را عبادت کرده است، آن را دنبال می‌کند و هرکس ماه را عبادت کرده است، آن را دنبال می‌کند و هرکس طواغیت (شیطان‌ها و بتان و خودکامگان) را عبادت کرده است، دنبال‌شان می‌افتد و این امت (امت من) با منافقانی که در میان آن‌ها هستند، باقی می‌مانند، پس خداوند متعال به صورتی بر آن‌ها ظاهر می‌شود که آن را نمی‌شناسند، خداوند می‌فرماید: پروردگارتان من هستم، می‌گویند: از تو به خدا پناه می‌بریم، اینجا خواهیم ماند تا پروردگارمان بیاید (بر ما ظاهر شود)، پس وقتی پروردگارمان بیاید، او را می‌شناسیم،، آنگاه خداوند به صورتی که آن را می‌شناسند، بر آن‌ها ظاهر می‌شود و می‌فرماید: پروردگارتان من هستم، می‌گویند: تو پروردگار ما هستی، پس او را دنبال می‌کنند و پُل صراط وسط جهنم زده می‌شود، [پیامبر جفرمودند:] و آن وقت، من و امتم نخستین کسانی هستیم که [از پُل] عبور می‌کنیم و کسی جز پیامبران در آن روز سخن نمی‌گوید و دعای آن‌ها (سخن آن‌ها) در آن روز این است: خدایا! [ما را] سلامت بدار، [ما را] سلامت بدار. در دوزخ قلاب‌های دندانه‌دار تیزی همچون خار سعدان وجود دارند، آیا خار سعدان را دیده‌اید؟ اصحاب جواب دادند: بله، ای پیامبر خدا! فرمودند: این قلاب‌ها هم همچون خار سعدان هستند، بان این تفاوت که بزرگی و تیزی آن‌ها را کسی جز خدا نمی‌داند، این قلاب‌ها مردم را براساس اعمال‌شان می‌گیرند و به سوی خود می‌کشند و در میان کسانی که از پل عبور می‌کنند، مؤمن واقعی به خاطر اعمالش نجات می‌یابد و برخی نیز به سختی عبور داده می‌شوند تا این که نجات می‌یابند، این کار ادامه دارد تا این که خداوند محاکمه‌ی بندگانش را به اتمام می‌رساند و [بعد از آن] اراده می‌کند هرکس از بندگانش را که خواست، به فضل و رحمت خود از آتش بیرون بیاورد، پس به فرشتگان دستور می‌دهد هرکس که نسبت به خدا دچار شرک نشده باشد، از کسانی که خدا به آن‌ها اراده‌ی رحم می‌کند، او را از آتش ذد./ بیرون بیاورند، چنین کسی [فردی است که در دنیا] گفته است: هیچ خدایی جز الله نیست، فرشتگان چنین افرادی را در آتش از روی آثار سجده می‌شناسند، آتش جز اثر سجده همه‌ی قسمت‌های بدن انسان را می‌سوزاند [و از بین می‌برد، زیرا] خداوند از بین‌بردن اثر سجده را بر آتش حرام کرده است». سپس فرشتگان چنین افرادی را در حالی بیرون می‌آورند که جز اثر سجده، همه جای آن‌ها سوخته است و بر آن‌ها آب حیات ریخته می‌شود و آن‌ها جان می‌گیرند، همچون روییدن و سبزشدن دانه‌ای که در مسیر سیل می‌روید، سپس خداوند کار محاکمه‌ی بندگان را به اتمام می‌رساند و مردی باقی می‌ماند که رو به آتش ایستاده است و او آخرین فردی است که داخل بهشت می‌شود و عرض می‌کند: خدایا! مرا از آتش نجات بده، زیرا بویش مرا هلاک کرده و شعله‌هایش مرا سوزانده است و آنقدر که خدا خود می‌خواهد، خدا را به فریاد می‌خواند [و نجاتش را از او می‌طلبد]، پس خداوند متعال می‌فرماید: آیا احتمال ندارد که اگر تو را نجات دهم چیز دیگری از من بخواهی؟ می‌گوید: چیز دیگری غیر از این نمی‌خواهم و با خداوند آنگونه که خدا می‌خواهد، عهد و پیمان می‌بندد، پس خداوند او را از آتش برمی‌گرداند. وقتی رو به بهشت می‌ایستد و آن را می‌بیند، مدتی که خدا اراده می‌کند، ساکت می‌ماند، سپس می‌گوید: خدایا! مرا به طرف درِ بهشت پیش ببر، خداوند به او می‌فرماید: آیا عهد و پیمان ندادی که غیر از آنچه به تو بخشیدم، چیز دیگری از من نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! می‌گوید: خدایا! ... و خدا را آنقدر می‌خواند تا این که خداوند به او می‌فرماید: آیا احتمال ندارد که اگر تو را به بهشت نزدیک کنم، چیز دیگری از من بخواهی؟ می‌گوید: به بزرگیت سوگند، چیز دیگری غیر از این نمی‌خواهم و با خداوند آنگونه که خدا می‌خواهد عهد و پیمان می‌بندد، پس خداوند او را به سوی درِ بهشت پیش می‌برد و وقتی که می‌ایستد و داخل بهشت را می‌بیند، بهشت بر او نمایان می‌شود و سرور و شادی و نعمت‌های فراوانی را که در آن وجود دارد، می‌بیند و تا مدتی که خداوند می‌خواهد سکوت می‌کند، سپس می‌گوید: خدایا! مرا داخل بهشت گردان، خداوند متعال به او می‌فرماید: آیا تعهد ندادی که غیر از آنچه به تو دادم، چیزی از من نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! می‌گوید: خدایا! بگذار که من بدبخت‌ترین مخلوقاتت نباشم و همچنان خدا را می‌خواند تا این که خداوند متعال به او می‌خندند (از او راضی می‌شود)، پس وقتی خداوند از او راضی شد، می‌فرماید: داخل بهشت شو، وقتی داخل بهشت می‌شود، خداوند به او می‌فرماید: آرزو کن، پس [آنچه می‌خواهد] آرزو می‌کند و از خداوند می‌طلبد و خداوند آرزوها و نعمت‌های دیگری را به یادش می‌آورد که در دنیا آرزو می‌کرده، تا این که آرزوهایش به اتمام می‌رسد، پس خداوند متعال به او می‌فرماید: این نعمت‌ها و نعمت‌های مشابه آن، از آنِ تو باد.

عطاء بن یزید می‌گوید: ابوسعید خدری با ابوهریره ببود، وقتی که او این حدیث را روایت می‌کرد، با او کوچک‌ترین اختلافی نداشت تا به اینجا رسید که می‌فرماید: اما از اینجا به بعد ابوسعید به ابوهریرهبگفت: ای ابوهریره! پیامبر جفرمودند: ده برابر این نعمت‌ها متعلق به توست [یا از آنِ تو باد]، ابوهریره جواب داد: من اینچنین به یاد دارم که فرمودند: این نعمت‌ها و یک برابر آن‌ها متعلق به توست [یا از آنِ تو باد]، ابوسعید گفت: شهادت می‌دهم که من از پیامبر جاینچنین شنیدم که فرمودند: این نعمت‌ها و ده برابر آن‌ها، از آنِ تو باد.

ابوهریرهسمی‌گوید: این مرد آخرین فردی است که داخل بهشت می‌شود» [۹۱].

۳۴۰- «عَنْ هَمَّامِ بْنِ مُنَبِّهٍ، قَالَ: هَذَا مَا حَدَّثَنَا أَبُو هُرَيْرَةَسعَنْ رَسُولِ اللهِ جوَذَكَرَ أَحَادِيثَ، مِنْهَا: وَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: إِنَّ أَدْنَى مَقْعَدِ أَحَدِكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ أَنْ يَقُولَ لَهُ: تَمَنَّ، فَيَتَمَنَّى، وَيَتَمَنَّى، فَيَقُولُ لَهُ: هَلْ تَمَنَّيْتَ؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ، فَيَقُولُ لَهُ: فَإِنَّ لَكَ مَا تَمَنَّيْتَ، وَمِثْلَهُ مَعَهُ».

۳۴۰. «همام بن منبه می‌گوید: ابوهریرهساحادیث زیادی را برایمان از پیامبر جنقل کرد که یکی از آن‌ها این است که پیامبر جفرمودند: «پایین‌ترین جایگاه (درجه) یکی ازشماکه برایش گفته می‌شود آرزو کن پس آرزو میکند وآرزو می‌کند [هر آنچه می‌خواهد]، آنگاه خداوند به او می‌فرماید: آیا آرزو کردی؟ می‌گوید: بله و خداوند به او می‌فرماید: هرچه آرزو کنی و یک برابر آن برای تو باشد».

۳۴۱- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّسأَنَّ نَاسًا فِي زَمَنِ رَسُولِ اللهِ جقَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: نَعَمْ، قَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ الشَّمْسِ بِالظَّهِيرَةِ صَحْوًا لَيْسَ مَعَهَا سَحَابٌ؟ وَهَلْ تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ صَحْوًا لَيْسَ فِيهَا سَحَابٌ؟ قَالُوا: لَا، يَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: مَا تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ اللهِ - تَبَارَكَ وَتَعَالَى - إِلَّا كَمَا تُضَارُّونَ فِي رُؤْيَةِ أَحَدِهِمَا، إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ: لِيَتَّبِعْ كُلُّ أُمَّةٍ مَا كَانَ تَعْبُدُ، فَلَا يَبْقَى أَحَدٌ كَانَ يَعْبُدُ غَيْرَ اللهِ: مِنَ الْأَصْنَامِ وَالْأَنْصَابِ إِلَّا يَتَسَاقَطُونَ فِي النَّارِ، حَتَّى إِذَا لَمْ يَبْقَ إِلَّا مَنْ كَانَ يَعْبُدُ اللهَ: مِنْ بَرٍّ وَفَاجِرٍ، وَغُبَّرِ أَهْلِ الْكِتَابِ، فَيُدْعَى الْيَهُودُ، فَيُقَالُ لَهُمْ: مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟ قَالُوا: كُنَّا نَعْبُدُ عُزَيْرَ ابْنَ اللهِ، فَيُقَالُ: كَذَبْتُمْ، مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ صَاحِبَةٍ وَلَا وَلَدٍ، فَمَاذَا تَبْغُونَ؟ قَالُوا: عَطِشْنَا يَا رَبَّنَا! فَاسْقِنَا، فَيُشَارُ إِلَيْهِمْ: أَلَا تَرِدُونَ؟ فَيُحْشَرُونَ إِلَى النَّارِ، كَأَنَّهَا سَرَابٌ، يَحْطِمُ بَعْضُهَا بَعْضًا، فَيَتَسَاقَطُونَ فِي النَّارِ، ثُمَّ يُدْعَى النَّصَارَى، فَيُقَالُ لَهُمْ: مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟ قَالُوا: كُنَّا نَعْبُدُ الْمَسِيحَ ابْنَ اللهِ، فَيُقَالُ لَهُمْ: كَذَبْتُمْ مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ صَاحِبَةٍ وَلَا وَلَدٍ، فَيُقَالُ لَهُمْ: مَاذَا تَبْغُونَ؟ فَيَقُولُونَ: عَطِشْنَا يَا رَبَّنَا! فَاسْقِنَا، قَالَ: فَيُشَارُ إِلَيْهِمْ: أَلَا تَرِدُونَ؟ فَيُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ، كَأَنَّهَا سَرَابٌ، يَحْطِمُ بَعْضُهَا بَعْضًا، فَيَتَسَاقَطُونَ فِي النَّارِ، حَتَّى إِذَا لَمْ يَبْقَ إِلَّا مَنْ كَانَ يَعْبُدُ اللهَ: مِنْ بَرٍّ وَفَاجِرٍ، أَتَاهُمْ رَبُّ الْعَالَمِينَ - سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى - فِي أَدْنَى صُورَةٍ مِنَ الَّتِي رَأَوْهُ فِيهَا، قَالَ: فَمَا تَنْتَظِرُونَ؟ تَتْبَعُ كُلُّ أُمَّةٍ مَا كَانَتْ تَعْبُدُ، قَالُوا: يَا رَبَّنَا، فَارَقْنَا النَّاسَ فِي الدُّنْيَا أَفْقَرَ مَا كُنَّا إِلَيْهِمْ، وَلَمْ نُصَاحِبْهُمْ، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: نَعُوذُ بِاللهِ مِنْكَ، لَا نُشْرِكُ بِاللهِ شَيْئًا - مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثًا - حَتَّى إِنَّ بَعْضَهُمْ لَيَكَادُ أَنْ يَنْقَلِبَ، فَيَقُولُ: هَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ آيَةٌ، فَتَعْرِفُونَهُ بِهَا؟ فَيَقُولُونَ: نَعَمْ، فَيُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ، فَلَا يَبْقَى مَنْ كَانَ يَسْجُدُ لِلَّهِ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ إِلَّا أَذِنَ اللهُ لَهُ بِالسُّجُودِ وَلَا يَبْقَى مَنْ كَانَ يَسْجُدُ اتِّقَاءً وَرِيَاءً، إِلَّا جَعَلَ اللهُ ظَهْرَهُ طَبَقَةً وَاحِدَةً، كُلَّمَا أَرَادَ أَنْ يَسْجُدَ خَرَّ عَلَى قَفَاهُ، ثُمَّ يَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ، وَقَدْ تَحَوَّلَ فِي صُورَتِهِ الَّتِي رَأَوْهُ فِيهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ، فَقَالَ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، ثُمَّ يُضْرَبُ الْجِسْرُ عَلَى جَهَنَّمَ، وَتَحِلُّ الشَّفَاعَةُ، وَيَقُولُونَ: اللهُمَّ سَلِّمْ، سَلِّمْ، قِيلَ: يَا رَسُولَ اللهِ، وَمَا الْجِسْرُ؟ قَالَ: دَحْضٌ مَزِلَّةٌ، فِيهِ خَطَاطِيفُ، وَكَلَالِيبُ وَحَسَكَةٌ تَكُونُ بِنَجْدٍ، فِيهَا شُوَيْكَةٌ، يُقَالُ لَهَا السَّعْدَانُ، فَيَمُرُّ الْمُؤْمِنُونَ كَطَرْفِ الْعَيْنِ، وَكَالْبَرْقِ، وَكَالرِّيحِ، وَكَالطَّيْرِ، وَكَأَجَاوِيدِ الْخَيْلِ وَالرِّكَابِ، فَنَاجٍ مُسَلَّمٌ، وَمَخْدُوشٌ مُرْسَلٌ، وَمَكْدُوشٌ فِي نَارِ جَهَنَّمَ، حَتَّى إِذَا خَلَصَ الْمُؤْمِنُونَ مِنَ النَّارِ، فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ بِأَشَدَّ مُنَاشَدَةً لِلَّهِ فِي اسْتِقْصَاءِ الْحَقِّ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لِلَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ فِي النَّارِ، يَقُولُونَ: رَبَّنَا، كَانُوا يَصُومُونَ مَعَنَا، وَيُصَلُّونَ وَيَحُجُّونَ، فَيُقَالُ لَهُمْ: أَخْرِجُوا مَنْ عَرَفْتُمْ، فَتُحَرَّمُ صُوَرُهُمْ عَلَى النَّارِ، فَيُخْرِجُونَ خَلْقًا كَثِيرًا، قَدِ أَخَذَتِ النَّارُ إِلَى نِصْفِ سَاقَيْهِ، وَإِلَى رُكْبَتَيْهِ، ثُمَّ يَقُولُونَ: رَبَّنَا! مَا بَقِيَ فِيهَا أَحَدٌ مِمَّنْ أَمَرْتَنَا بِهِ، فَيَقُولُ: ارْجِعُوا، فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالَ دِينَارٍ مِنْ خَيْرٍ، فَأَخْرِجُوهُ، فَيُخْرِجُونَ خَلْقًا كَثِيرًا، ثُمَّ يَقُولُونَ: رَبَّنَا! لَمْ نَذَرْ فِيهَا أَحَدًا مِمَّنْ أَمَرْتَنَا، ثُمَّ يَقُولُ: ارْجِعُوا، فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالَ نِصْفِ دِينَارٍ مِنْ خَيْرٍ، فَأَخْرِجُوهُ، فَيُخْرِجُونَ خَلْقًا كَثِيرًا، ثُمَّ يَقُولُونَ: رَبَّنَا! لَمْ نَذَرْ فِيْهَا خَيْراً - وَكَانَ أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ يَقُولُ: إِنْ لَمْ تُصَدِّقُونِي بِهَذَا الْحَدِيثِ، فَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٤٠[النساء: ۴۰]. فَيَقُولُ اللهُ: شَفَعَتِ الْمَلَائِكَةُ، وَشَفَعَ النَّبِيُّونَ، وَشَفَعَ الْمُؤْمِنُونَ، وَلَمْ يَبْقَ إِلَّا أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ، فَيَقْبِضُ قَبْضَةً مِنَ النَّارِ، فَيُخْرِجُ مِنْهَا قَوْمًا لَمْ يَعْمَلُوا خَيْرًا قَطُّ، قَدْ عَادُوا حُمَمًا، فَيُلْقِيهِمْ فِي نَهَرٍ فِي أَفْوَاهِ الْجَنَّةِ، يُقَالُ لَهُ: نَهَرُ الْحَيَاةِ، فَيَخْرُجُونَ كَمَا تَخْرُجُ الْحِبَّةُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ، أَلَا تَرَوْنَهَا تَكُونُ إِلَى الْحَجَرِ أَوْ إِلَى الشَّجَرِ، مَا يَكُونُ إِلَى الشَّمْسِ أُصَيْفِرُ وَأُخَيْضِرُ، وَمَا يَكُونُ مِنْهَا إِلَى الظِّلِّ يَكُونُ أَبْيَضَ؟ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ، كَأَنَّكَ كُنْتَ تَرْعَى بِالْبَادِيَةِ، قَالَ: فَيَخْرُجُونَ كَاللُّؤْلُؤِ، فِي رِقَابِهِمُ الْخَوَاتِمُ، يَعْرِفُهُمْ أَهْلُ الْجَنَّةِ، هَؤُلَاءِ عُتَقَاءُ اللهِ الَّذِينَ أَدْخَلَهُمُ اللهُ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ عَمِلُوهُ، وَلَا خَيْرٍ قَدَّمُوهُ، ثُمَّ يَقُولُ: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ، فَمَا رَأَيْتُمُوهُ فَهُوَ لَكُمْ، فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا! أَعْطَيْتَنَا مَا لَمْ تُعْطِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ، فَيُقَالُ: لَكُمْ عِنْدِي أَفْضَلُ مِنْ هَذَا، فَيَقُولُونَ: يَا رَبَّنَا! أَيُّ شَيْءٍ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا؟ فَيَقُولُ: رِضَايَ، فَلَا أَسْخَطُ عَلَيْكُمْ بَعْدَهُ أَبَدًا».

وَزَادَ فِيْ رِوَايَةٍ: «بِغَيْرِ عَمَلٍ عَمِلُوهُ، وَلَا قَدَمٍ قَدَّمُوهُ، فَيُقَالُ لَهُمْ: لَكُمْ مَا رَأَيْتُمْ، وَمِثْلُهُ مَعَهُ».

۳۴۱. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: در زمان پیامبر جگروهی از مردم عرض کردند: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را می‌بینیم؟ پیامبرجفرمودند: بله، سپس فرمودند: آیا بعد از ظهر یک روز آفتابی که ابری در آسمان نیست، از دیدن خورشید شک دارید (در دیدن خورشید دچار مشکل می‌شوید و برای دیدن آن ازدحام می‌کنید)؟ آیا شب بدر (چهاردهم ماه) که آسمان صاف و مهتابی است، از دیدن ماه شک دارید (در دیدن ماه دچار مشکل می‌شوید و برای دیدن آن ازدحام می‌کنید)؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! پیامبر جفرمودند: روز قیامت هم در دیدن خداوند متعال کوچک‌ترین ازدحام و شکی نخواهید داشت، همانطور که امروز در دیدن خورشید یا ماه شکی ندارید و دچار هیچ مشکلی نمی‌شوید. وقتی که روز قیامت می‌آید، ندازننده‌ای ندا می‌زند: هر امتی آنچه را که [در دنیا] می‌پرستید، دنبال کند، پس از بت‌پرستان یعنی کسانی که غیر خدا را پرستیده‌اند، کسی باقی نخواهد ماند، مگر این که در آتش جهنم خواهد افتاد و تنها کسانی باقی می‌مانند از متقین و عاصیان و بقایای اهل کتاب که خدا را پرستیده‌اند، آنگاه یهودیان فرا خوانده می‌شوند و به آن‌ها گفته می‌شود: چه چیزی را عبادت می‌کردید؟ می‌گویند: عزیر پسر خدا را عبادت می‌کردیم، گفته می‌شود: دروغ گفتید، [زیرا] خداوند همسر و فرزندی ندارد، [به آن‌ها گفته می‌شود:] اینک چه می‌خواهید؟ می‌گویند: خدایا! تشنه هستیم، به ما آب بده (آب می‌خواهیم). [جهنم به آنان نشان داده می‌شود و] به آنان اشاره می‌شود: آیا وارد نمی‌شوید [که آب بنوشید]؟ پس به سوی جهنم محشور می‌شوند که همچون سرابی است و زبانه‌های آن در هم فرو می‌روند و یکدیگر را فرو می‌شکنند [و آنان برای تشنگی شدیدی که دارند و در اثر فشار و ازدحام پیش از حدی که در رفتن به سوی سراب به وجود آورده‌اند، برخی برخی دیگر را لِه] و سرانجام به درون جهنم سقوط می‌کنند، سپس نصاری فرا خوانده می‌شوند و به آن‌ها گفته می‌شود: چه چیزی را عبادت می‌کردید؟ جواب می‌دهند: مسیح پسر خدا را عبادت می‌کردیم، به آنان گفته می‌شود: دروغ گفتید [زیرا] خداوند همسر و فرزندی ندارد و به آنان گفته می‌شود: اینک چه می‌خواهید؟ می‌گویند: خدایا! تشنه هستیم. به ما آب بده (آب می‌خواهیم)، پیامبر جفرمودند: [جهنم به آنان نشان داده می‌شود و] به آنان اشاره می‌شود: آیا وارد نمی‌شوید [که آب بنوشید]؟ پس به سوی جهنم محشور می‌شوند که همچون سرابی است و زبانه‌های آن در هم فرو می‌روند و یکدیگر را فرو می‌شکنند [و آنان برای رفع تشنگی شدیدی که دارند و در اثر فشار و ازدحام بیش از حدی که در رفتن به سوی سراب به وجود آورده‌اند، برخی برخی دیگر را لِه (به زمین هموارش می‌کنند)] و سرانجام به درون جهنم سقوط می‌کنند. این کار ادامه دارد تا این که کسی جز متقین و عاصیانی که خدا را عبادت کرده‌اند، باقی نمی‌مانند. پروردگار جهانیان در صفتی غیر از آنچه که آن‌ها در دنیا او را با آن می‌شناختند، بر آن‌ها تجلی می‌کند و می‌فرماید: منتظر چه هستید؟ هر گروهی با معبود‌شان رفتند، می‌گویند: خدایا! ما در حالی که بیشتر از امروز به آن‌ها نیاز داشتیم [در زندگی دنیا، به خاطر خداوند]، از آنان جدا شدیم و اکنون دیگر نیازی به آنان نداریم و با آن‌ها همنشین نخواهیم شد، خداوند می‌فرماید: من پروردگارتان هستم، می‌گویند: از تو به خدا پناه می‌بریم، چیزی را شریک خدا قرار نمی‌دهیم، دو بار یا سه بار این را می‌گویند تا جاییی که نزدیک است برخی از آن‌ها حال و وضع‌شان تغییر کند، خداوند می‌فرماید: آیا علامت و نشانه‌ای بین شما و او وجود دارد که با آن او را بشناسید؟ می‌گویند: بله، پس خداوند سختی را برطرف می‌کند و از ذات خود پرده برمی‌دارد (در اینجا نیز «فَيُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ» را تاویل نموده اند که بر خلاف ظاهر نص صریح حدیث رسول الله جمی‌باشد. مصحح) و در این حال هیچ فردی که به اختیار خود و با اخلاص درون در دنیا خداوند را عبادت کرده است، باقی نخواهد ماند، مگر این که خداوند به او اجازه‌ی سجده می‌دهد و کسی که در دنیا از ترس [مردم] و ریا خدا را عبادت کرده است، وقتی که می‌خواهد همراه مؤمنین خدا را سجده کند، خداوند پشت او را یکسان [و خشک] می‌کند و هرگاه که بخواهد سجده کند، بر پشتش می‌افتد، سپس [کسانی که سجده کرده‌اند] بلند می‌شوند، در حالی که خداوند به صفتی برگشته که آن‌ها بار اول او را در آن دیده‌اند و می‌شناسند و می‌فرماید: من پروردگارتان هستم، می‌گویند: تو پروردگارمان هستی. سپس پُل در وسط جهنم زده می‌شود و زمان شفاعت می‌رسد و می‌گویند: خدایا! [ما را] سلامت بدار، [ما را] سلامت بدار، گفته شد: ای پیامبر خدا! این پُل چیست و چگونه است؟ پیامبر جفرمودند: راهی است لغزان و غیر محکم و بر آن چنگال‌ها و قلاب‌ها و خارهای بزرگ و محکمی است و امثال چنین خارهایی در نجد وجود دارند که به آن‌ها سعدان گفته می‌شود، آنگاه گروهی از مؤمنان چون یک چشم به هم زدن و گروهی چون برق و گروهی چون باد و گروهی چون پرنده و گروهی چون اسبان راهوار و گروهی چون شتران تیزرو از روی پل می‌گذرند، و آنگاه، گروهی سالم نجات می‌یابند و گروهی زخمی و آویزان نجات می‌یابند و گروهی نیز در آتش می‌افتند و این کار ادامه می‌یابد تا این که مؤمنان از آتش نجات می‌یابند و سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست، هیچکدام از شما در دنیا نسبت به طلب حقش آن چنان مصرانه از خداوند درخواست نمی‌کند که مؤمنان در روز قیامت نجات برادران‌شان را از آتش از او می‌خواهند و برای آن‌ها شفاعت می‌کنند، آن‌ها می‌گویند: خدایا! آن‌ها با ما روزه می‌گرفتند و نماز می‌خواندند و مناسک حج را به جای می‌آوردند، به آنان گفته می‌شود: هرکس را که می‌شناسید از آتش بیرون بیاورید، صورت‌هایشان بر آتش حرام شده است، پس افراد بسیاری را بیرون می‌آورند و افرادی از آتش بیرون آورده می‌شوند که تا نیمه‌ی ساق پاهایشان را آتش فرا گرفته است و برخی دیگر تا زانوان‌شان را آتش فرا گرفته است، سپس می‌گویند: خدایا! از کسانی که به ما امر کردی که از آتش بیرون بیاوریم، کسی باقی نمانده است، خداوند می‌فرماید: برگردید و هرکس را که در قلبش به اندازه‌ی وزن دیناری خیر (مقدار کمی ایمان) یافتید، بیرون بیاورید، پس می‌روند و گروه بسیاری را بیرون می‌آورند و سپس می‌گویند: خدایا! در میان کسانی که به ما امر کردی که از آتش بیرون بیاوریم، کسی باقی نمانده است، خداوند می‌فرماید: برگردید و هرکس را که در قلبش به اندازه‌ی وزن نصف دیناری خیر (مقدار بسیار کمی ایمان) یافتید، بیرون بیاورید، پس می‌روند و گروه بسیاری را بیرون می‌آورند و سپس می‌گویند: خدایا! کسی در آتش نمانده است که در قلبش ذره‌ای خیر باشد (هیچ کسی نمانده است که مقدار بسیار کمی ایمان در دلش وجود داشته باشد).

ابوسعدسمی‌گوید: اگر سخن مرا باور ندارید (اگر می‌خواهید مطمئین شوید) این آیه را بخوانید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا٤٠[النساء: ۴۰]. «خداوند کوچک‌ترین ظلمی به کسی نمی‌کند و اگر کسی کار نیکی انجام دهد، خداوند جزای آن را چندبرابر می‌دهد و از نزد خود اجر و پاداش بیشتر از آن را به او خواهد بخشید»، سپس خداوند متعال می‌فرماید: فرشتگان و پیامبران و مؤمنین شفاعت کردند و کسی نمانده است که دیگران را شفاعت کند، جز خدای مهربان. خداوند با فضل و کرم خود گروهی را از آتش بیرون می‌آورد که هرگز در دنیا هیچ کار نیکی انجام نداده‌اند و [در جهنم] تبدیل به زغال شده‌اند، آن‌ها را در نهری در کناره‌های بهشت می‌اندازند که به این نهر، نهر حیات گفته می‌شود و بعد از شستن‌شان با آب حیات، بیرون می‌آیند و چنان جان می‌گیرند همچون آن دانه‌ای که در مسیر سیل می‌روید و سبز می‌شود، آیا چنین دانه‌ای را دیده‌اید که گاهی اوقات زیر صخره‌ای یا کنار درختی رشد می‌کند و قسمتی از دانه که رو به خورشید است، سبز و زرد است و قسمتی که در سایه قرار دارد، سفید است، اصحاب گفتند: ای پیامبر خدا! گیاهان را چنان توصیف می‌کنید که گویی در بادیه چوپانی کرده‌اید، پیامبر جادامه دادند و فرمودند: این گروه از آن آب بیرون می‌آیند و همچون مرواریدند و گردن‌شان با گردن‌بندهایی [از طلا و...] آراسته شده است، بهشتیان آن‌ها را می‌شناسند [و می‌گویند]: اینان آزادشدگان خدای رحمان هستند، کسانی که بدون این که کار نیکی انجام داده و آن را به عنوان ماتقدم خود پیش فرستاده باشند، خداوندآنهارا وارد بهشت کرده است، سپس خداوند می‌فرماید: به بهشت درآیید و هر آنچه در آن می‌بینید، از آنِ شماست، می‌گویند: خدایا! به ما چیزهایی داده‌ای که به هیچیک از بندگانت نداده‌ای، در جواب آن‌ها گفته می‌شود: برای شما نعمت‌هایی بهتر از این [نعمت‌هایی که به شما داده شده است]، نزد من وجود دارد، پس می‌گویند: خدایا! چه چیزی بهتر از این نعمت‌هایی است که به ما بخشیده‌ای؟ خداوند می‌فرماید: رضایت من که بعد از این هرگز از شما خشمگین نخواهم شد و هرگز مورد غضب و عذاب من قرار نخواهید گرفت».

در روایتی دیگر به جای کلمه‌ی «خَيْرٍ» در جمله‌ی: «وَلاَ خَيْرٍ قَدَّمُوهُ» کلمه‌ی «قَدَمٍ» که یعنی گام خیری برنداشته‌اند، وارد شده است و در ادامه‌ی آن چنین آمده است: «فَيُقَالُ لَهُمْ: لَكُمْ مَا رَأَيْتُمْ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» یعنی: «به آنان گفته می‌شود: آنچه می‌بینید از آنِ شماست و یک برابر آن» [۹۲].

[۹۱] هدف از تشبیه رؤیت خورشید و ماه به رؤیت خداوند، بیان وضوح رؤیت و عدم شک و وجود هیچ مشکلی در آن می‌باشد. جمهور اهل لغت می‌گویند: به هر آنچه غیر از خدا عبادت شود، طاغوت گفته می‌شود، ابن عباس و مقاتل و کلبی می‌گویند: منظور از طاغوت، شیطان است، برخی نیز گفته‌اند: منظور از طاغوت، بت‌ها می‌باشند؛ واحدی می‌گوید: لفظ طاغوت هم جمع است و هم مفرد، هم مؤنث است و هم مذکر. «فیتبعونه» یعنی از دستور او مبنی بر ورود به بهشت پیروی می‌کنند، یا دنبال فرشتگانی می‌افتند که آن‌ها را به بهشت راهنمایی می‌کنند. «یضرب الصراط بین ظهری جهنم»، دلیل بر اثبات پل صراط می‌باشد که در وسط جهنم زده می‌شود و تمامی مخلوقات از آن عبور می‌کنند و مؤمنین نجات می‌یابند و دیگران در آن می‌افتند. «دعوی الرسل یومئذ: اللهم سلم...» اشاره به نهایت شفقت و ترحم پیامبران نسبت به مردم دارد. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم]. [۹۲] واردشدن افرادی به بهشت که در دنیا هیچ کار نیکی انجام نداده باشند که در این حدیث و احادیث مشابه آن بدان اشاره شده است، بنا به نص صریح آیه‌ی قرآن که ایمان را اساس هر عمل خوبی می‌داند و برابر آنچه در احادیث دیگر هم آمده و شارحان حدیث به آن اشاره کرده‌اند، تنها کسانی را شامل می‌شود که اهل ایمان بوده و در دنیا مقدار کمی از ایمان داشته‌اند و البته سال‌های زیادی در جهنم عذاب کشیده و سوخته‌اند، و گرنه آن کس که به خدا و معاد و پیامبران خدا اصلاً ایمان ندارد، ابدی است و اهل نجات نیست و اعمال او بدون پشتوانه‌ی ایمان بی‌نتیجه و بی‌اثر خواهند بود. والله أعلم – مترجم.

مسلم، باب: [إثبات الشفاعة وإخراج الموحدین من النار]

۳۴۲- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّسأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: يُدْخِلُ اللهُ أَهْلَ الْجَنَّةِ، الْجَنَّةَ، يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ بِرَحْمَتِهِ، وَيُدْخِلُ أَهْلَ النَّارِ، النَّارِ، ثُمَّ يَقُولُ: انْظُرُوا مَنْ وَجَدْتُمْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ فَأَخْرِجُوهُ، فَيُخْرَجُونَ مِنْهَا حُمَمًا، قَدْ امْتَحَشُوا، فَيُلْقَوْنَ فِي نَهَرِ الْحَيَاةِ - أَوِ الْحَيَا - فَيَنْبُتُونَ فِيهِ كَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ إِلَى جَانِبِ السَّيْلِ، أَلَمْ تَرَوْهَا كَيْفَ تَخْرُجُ صَفْرَاءَ مُلْتَوِيَةً».

۳۴۲. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: خداوند بهشتیان را وارد بهشت می‌کند و به رحمت و فضل خود هرکس را که بخواهد وارد بهشت می‌کند و جهنمیان را وارد جهنم می‌کند و سپس [خطاب به فرشتگان] می‌فرماید: بنگرید، هرکس را که به اندازه‌ی سنگینی دانه‌ی خردلی ایمان در دلش یافتید، از آتش بیرون بیاورد، آنگاه آن افراد، سوخته و زغال شده از آن بیرون آورده می‌شوند و در آب حیات یا (شک راوی) آب باران، انداخته می‌شوند و در آن جان می‌گیرند، همچون آن دانه‌ای که در کنار مسیر سیل می‌روید، آن را که دیده‌اید که چگونه زردفام و خمیده و پیچان سر از زمین بیرون می‌آورد» [۹۳].

[۹۳] امام نووی/در مورد اثبات شفاعت و بیرون‌آوردن موحدین از آتش، چنین می‌فرماید: قاضی عیاض می‌گوید: مذهب اهل سنت، شفاعت را عقلاً یک امر جایز می‌داند و سمعاً نیز یک امر واجب و دلیل این امر این فرموده‌ی خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا ١٠٩[طه: ۱۰۹] «در آن روز شفاعت سودی نمی‌بخشد، مگر (شفاعت) کسی که (خدای) رحمان به او اجازه داده و سخنش را می‌پذیرد» و نیز این آیه که می‌فرماید: ﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ[الأنبیاء: ۲۸] «و آنان هرگز برای کسی شفاعت نمی‌کنند، مگر برای آن کسی که خدا از او خشنود است» و آیات مشابه آن و نیز احادیث بسیاری که در مجموع به حد تواتر نیز رسیده‌اند و شفاعت را برای گنهکاران مؤمنین اثبات می‌کنند و نیز اجماع سلف و خلف از اهل سنت بر این امر. اما در مقابل، خوارج و برخی از معتزله چنین معتقدند که گناهکاران برای ابد در آتش خواهند ماند و دلیل این امر این آیات می‌دانند که می‌فرماید: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ ٤٨[المدثر: ۴۸] «دیگر شفاعت شفاعت‌کنندگان به آنان سودی نمی‌رساند» و ﴿مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ[غافر: ۱۸] «ستمگران نه دارای دوستی هستند و نه شفاعت‌کننده‌ای که شفاعت او پذیرفته شود»، در جواب باید گفت: مخاطب این آیات کفار می‌باشند، نه مؤمنین گناهکار و تأویلاتی که خوارج و برخی از معتزله از احادیث شفاعت دارند و می‌گویند منظور از شفاعت، ازدیاد درجات کسانی است که مورد شفاعت قرار می‌گیرند، با توجه به الفاظ صریح احادیث، این تأویلات باطل هستند و اخراج افراد گناهکار از آتش به شرط این که گناه‌شان کفر و شرک نبوده باشد، امری است که به اثبات رسیده است. اما شفاعت پنج نوع است: ۱) شفاعتی که مختص بر پیامبر اسلام، حضرت محمد جاست و آن عبارت است از: درخواست پایان‌یافتن امر محاکمه‌ی بندگان و تعجیل در آن تا از سختی توقف و منتظر حساب بودن، نجات یابند. ۲) شفاعت برای کسانی که بدون حساب وارد بهشت شوند؛ این نوع از شفاعت نیز با توجه به احادیث واردشده در این خصوص که امام مسلم نیز آن‌ها را ذکر کرده است، مختص پیامبر اسلام حضرت محمد جاست. ۳) شفاعت برای کسانی که مستوجب عذاب هستند؛ این نوع مختص پیامبر جو بندگان صالحی خواهد بود که خداوند خود می‌خواهد و به آنان اجازه می‌دهد. ۴) شفاعت برای گناهکارانی که وارد آتش شده‌اند؛ احادیثی که در این خصوص وارد شده‌اند به این مطلب اشاره دارند که چنین افراد گناهکاری با شفاعت پیامبر جو فرشتگان و بندگان مؤمن و صالح، از آتش بیرون می‌آیند و سپس خداوند خود، بدون شفاعت کسی، افرادی را از آتش بیرون می‌آورد که در دنیا شهادت را ادا کرده باشند و بعد از آن، کسی جز کافرین در جهنم باقی نخواهند ماند و این همان چیزی است که حدیث به آن اشاره دارد و می‌فرماید: «لاَ يَبْقَى فِيْهَا إِلاَّ الْكَافِرُونَ». ۵) شفاعت جهت ازدیاد درجات بهشتیان در بهشت است، معتزله این نوع از شفاعت را رد نمی‌کنند و نیز به شفاعت نوع نخست معتقدند. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].

مسلم، باب: [إثبات الشفاعة وإخراج الموحدین من النار]

۳۴۳- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: أَمَّا أَهْلُ النَّارِ الَّذِينَ هُمْ أَهْلُهَا، فَإِنَّهُمْ لَا يَمُوتُونَ فِيهَا وَلَا يَحْيَوْنَ، وَلَكِنْ نَاسٌ أَصَابَتْهُمُ النَّارُ بِذُنُوبِهِمْ - أَوْ قَالَ: بِخَطَايَاهُمْ - فَأَمَاتَهُمْ إِمَاتَةً، حَتَّى إِذَا كَانُوا فَحْمًا، أُذِنَ بِالشَّفَاعَةِ، فَجِيءَ بِهِمْ ضَبَائِرَ، ضَبَائِرَ، فَبُثُّوا عَلَى أَنْهَارِ الْجَنَّةِ، ثُمَّ قِيلَ: يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ! أَفِيضُوا عَلَيْهِمْ فَيَنْبُتُونَ نَبَاتَ الْحِبَّةِ تَكُونُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ، فَقَالَ رَجُلٌ: كَأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَدْ كَانَ بِالْبَادِيَةِ».

۳۴۳. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: اهل آتش، یعنی کسانی که در آتش و مستحق ماندن در آن هستند، در آن نه می‌میرند تا آسوده گردند و نه به حالت طبیعی زندگی برمی‌گردند تا از آن بهره ببرند و استراحت کنند، اما [با این وجود] مردمانی نیز هستند (مؤمنان مذنب) که به خاطر گناهان‌شان، آتش نصیب‌شان می‌شود یا (شک راوی) فرمودند: به خاطر خطاهایشان، آتش نصیب‌شان می‌شود. خداوند آن‌ها را به نوعی می‌میراند [و آن‌ها را به وسیله‌ی آتش جهنم عذاب می‌دهد] تا این که سوخته و زغال می‌شوند و سپس برایشان اجازه‌ی شفاعت داده خواهد شد و گروه گروه و پراکنده آورده و بر نهرهای بهشت پخش می‌شوند (انداخته می‌شوند) و سپس گفته می‌شود: ای اهل بهشت! بر آن‌ها آب بریزید و آن‌ها همچون روییدن آن دانه‌ای که در مسیر سیل رشد می‌کند و سبز می‌شود، جان می‌گیرند»، فردی گفت: گویی که پیامبر جزمانی در بادیه بوده است». [که چنین دقیق آن گیاه را توصیف می‌کند].

مسلم، باب: [إثبات الشفاعة وإخراج الموحدین من النار]

۳۴۴- «عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: إِنِّي لَأَعْلَمُ آخِرَ أَهْلِ النَّارِ خُرُوجًا مِنْهَا، وَآخِرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ دُخُولًا الْجَنَّةَ: رَجُلٌ يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ حَبْوًا، فَيَقُولُ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَهُ: اذْهَبْ فَادْخُلْ الْجَنَّةَ، فَيَأْتِيهَا، فَيُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهَا مَلْأَى، فَيَرْجِعُ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! وَجَدْتُهَا مَلْأَى، فَيَقُولُ اللهُ لَهُ: اذْهَبْ فَادْخُلِ الْجَنَّةَ، قَالَ: فَيَأْتِيهَا، فَيُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهَا مَلْأَى، فَيَرْجِعُ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ، وَجَدْتُهَا مَلْأَى، فَيَقُولُ اللهُ لَهُ: اذْهَبْ فَادْخُلْ الْجَنَّةَ، قَالَ: فَيَأْتِيْهَا، فَيُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهَا مَلْأَى، فَيَرْجِعُ، فَيَقُولُ: يَا رَبِّ! وَجَدْتُهَا مَلْأَى، فَيَقُولُ اللهُ لَهُ: اذْهَبْ فَادْخُلْ الْجَنَّةَ، فَإِنَّ لَكَ مِثْلَ الدُّنْيَا وَعَشَرَةَ أَمْثَالِهَا - أَوْ إِنَّ لَكَ عَشَرَةَ أَمْثَالِ الدُّنْيَا - قَالَ: فَيَقُولُ: أَتَسْخَرُ بِي - أَوْ أَتَضْحَكُ بِي - وَأَنْتَ الْمَلِكُ؟ قَالَ: لَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ جضَحِكَ، حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ، قَالَ: فَكَانَ يُقَالُ: ذَاكَ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً».

۳۴۴. «از عبدالله بن مسعودسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «من می‌دانم آخرین فردی که از آتش بیرون می‌آید و آخرین فردی که وارد بهشت می‌شود، کیست. او فردی است که چهار دست و پا (به حالت خزیدن) از آتش بیرون می‌آید، خداوند متعال به او می‌گوید: برو وارد بهشت شو، پیامبر جفرمودند: پس به سوی بهشت می‌آید و چنان گمان می‌کند که بهشت پُر است و جایی برای او نیست، پس برمی‌گردد و می‌گوید: خدایا! آن را پُر یافتم، خداوند می‌فرماید: برو و وارد بهشت شو، پیامبر جفرمودند: پس به سوی بهشت می‌آید و چنان گمان می‌کند که بهشت پُر است و جایی برای او نیست، دوباره برمی‌گردد و می‌گوید: خدایا! آن را پُر یافتم، خداوند می‌فرماید: برو و وارد بهشت شو، زیرا در آن برای تو نعمت‌هایی همچون نعمت‌هایی دنیا و ده برابر آن‌ها هست، یا (شک راوی) ده برابر نعمت‌های دنیا برای تو هست. پیامبر جفرمودند: آن فرد می‌گوید: خدایا! آیا مرا مسخره می‌کنی یا (شک راوی) به من می‌خندی (زیرا معمولاً کسی که دیگری را مسخره می‌کند، به او می‌خندد)، در حالی که تو فرمانروا و صاحب اختیاری؟! ابن مسعودسگوید: پیامبر جرا دیدم به گونه‌ای خندید که دندان‌های آخرش نمایان شد و فرمودند: گفته می‌شود: مقام و پاداش آن فرد پایین‌ترین درجه و مقام بهشتیان است».

۳۴۵- «عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ مِثْلُ ذَلِكَ، إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ: رَجُلٌ يَخْرُجُ مِنْهَا زَحْفًا، فَيُقَالُ لَهُ: انْطَلِقْ فَيَذْهَبُ فَيَدْخُلُ الْجَنَّةَ، فَيَجِدُ النَّاسَ قَدْ أَخَذُوا الْمَنَازِلَ، فَيُقَالُ لَهُ: أَتَذْكُرُ الزَّمَانَ الَّذِي كُنْتَ فِيهِ؟ فَيَقُولُ: نَعَمْ، فَيُقَالُ لَهُ: تَمَنَّ، فَيَتَمَنَّى فَيُقَالُ لَهُ: لَكَ الَّذِي تَمَنَّيْتَ، وَعَشَرَةَ أَضْعَافِ الدُّنْيَا، قَالَ: فَيَقُولُ: أَتَسْخَرُ بِي وَأَنْتَ الْمَلِكُ؟ قَالَ: فَلَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللهِ جضَحِكَ، حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ».

۳۴۵. «در روایت دیگری که ابن مسعودسدر این زمینه آورده‌اند همان روایت قبلی (حدیث شماره‌ی ۳۴۴) آمده است، با این تفاوت که گفت: پیامبر جفرمودند: «مردی با خزیدن از آتش بیرون می‌آید و به او گفته می‌شود: برو [و وارد بهشت شو] و [او نیز] می‌رود و وارد بهشت می‌شود و آنجا مردم (بهشتیان) را می‌بیند که همه جا را گرفته‌اند، به او گفته می‌شود: آیا زمانی را به یاد می‌آوری که در آنجا بودی (یعنی قبل از دنیا)؟ می‌گوید: بله، به او گفته می‌شود: آرزو کن، پس آرزو می‌کند، به او گفته می‌شود: برای توست آنچه آرزو کردی و ده برابر نعمت‌های دنیا، پیامبر جفرمودند: آن مرد می‌گوید: مرا مسخره می‌کنی، در حالی که تو فرمانروا و صاحب اختیاری؟» ابن مسعودسمی‌گوید: پیامبر جرا دیدم، به گونه‌ای خندید که دندان‌های آخرش نمایان شد».

مسلم، ادامه‌ی حدیث شفاعت

۳۴۶- «عَنْ أَنَسٍ، عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍبأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: آخِرُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ رَجُلٌ، فَهْوَ يَمْشِي مَرَّةً، وَيَكْبُو مَرَّةً، وَتَسْفَعُهُ النَّارُ مَرَّةً، فَإِذَا مَا جَاوَزَهَا الْتَفَتَ إِلَيْهَا، فَقَالَ: تَبَارَكَ الَّذِي نَجَّانِي مِنْكِ، لَقَدْ أَعْطَانِي اللهُ شَيْئًا مَا أَعْطَاهُ أَحَدًا مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ، فَتُرْفَعُ لَهُ شَجَرَةٌ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ، أَدْنِنِي مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ، فَلِأَسْتَظِلَّ بِظِلِّهَا، وَأَشْرَبَ مِنْ مَائِهَا، فَيَقُولُ اللهُ: يَا ابْنَ آدَمَ، لَعَلِّي إِنَّ أَعْطَيْتُكَهَا سَأَلْتَنِي غَيْرَهَا، فَيَقُولُ: لَا، يَا رَبِّ! وَيُعَاهِدُهُ أَنْ لَا يَسْأَلَهُ غَيْرَهَا، وَرَبُّهُ تَعَالَى يَعْذِرُهُ، لِأَنَّهُ يَرَى مَا لَا صَبْرَ لَهُ عَلَيْهِ، فَيُدْنِيهِ مِنْهَا فَيَسْتَظِلُّ بِظِلِّهَا، وَيَشْرَبُ مِنْ مَائِهَا، ثُمَّ تُرْفَعُ لَهُ شَجَرَةٌ، هِيَ أَحْسَنُ مِنَ الْأُولَى، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ! أَدْنِنِي مِنْ هَذِهِ الشَجَرَةِ، لِأَشْرَبَ مِنْ مَائِهَا، وَأَسْتَظِلَّ بِظِلِّهَا، لَا أَسْأَلُكَ غَيْرَهَا، فَيَقُولُ: يَا ابْنَ آدَمَ! أَلَمْ تُعَاهِدْنِي أَنْ لَا تَسْأَلَنِي غَيْرَهَا؟ فَيَقُولُ: لَعَلِّي إِنْ أَدْنَيْتُكَ مِنْهَا، تَسْأَلُنِي غَيْرَهَا وَرَبُّهُ تَعَالَى يَعْذِرُهُ، لِأَنَّهُ يَرَى مَا لَا صَبْرَ لَهُ عَلَيْهِ، فَيُدْنِيهِ مِنْهَا فَيَسْتَظِلُّ بِظِلِّهَا، وَيَشْرَبُ مِنْ مَائِهَا، ثُمَّ تُرْفَعُ لَهُ شَجَرَةٌ عِنْدَ بَابُِ الْجَنَّةِ، هِيَ أَحْسَنُ مِنَ الْأُولَيَيْنِ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ! أَدْنِنِي مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ، لِأَسْتَظِلَّ بِظِلِّهَا، وَأَشْرَبَ مِنْ مَائِهَا، لَا أَسْأَلُكَ غَيْرَهَا، فَيَقُولُ: يَا ابْنَ آدَمَ! أَلَمْ تُعَاهِدْنِي أَنْ لَا تَسْأَلَنِي غَيْرَهَا؟ قَالَ: بَلَى، يَا رَبِّ! هَذِهِ لَا أَسْأَلُكَ غَيْرَهَا، وَرَبُّهُ تَعَالَى يَعْذِرُهُ، لِأَنَّهُ يَرَى مَا لَا صَبْرَ لَهُ عَلَيْهِ، فَيُدْنِيهِ مِنْهَا، فَإِذَا أَدْنَاهُ مِنْهَا فَيَسْمَعُ أَصْوَاتَ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ، أَدْخِلْنِيهَا، فَيَقُولُ: يَا ابْنَ آدَمَ! مَا يَصْرِينِي مِنْكَ؟ أَيُرْضِيكَ أَنْ أُعْطِيَكَ الدُّنْيَا وَمِثْلَهَا مَعَهَا؟ فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ، أَتَسْتَهْزِئُ مِنِّي وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ؟ فَضَحِكَ ابْنُ مَسْعُودٍس. فَقَالَ: أَلَا تَسْأَلُونِي مِمَّ أَضْحَكُ؟ قَالُوا: مِمَّ تَضْحَكُ؟ قَالَ: هَكَذَا ضَحِكَ رَسُولُ اللهِ جفَقَالُوا: مِمَّ تَضْحَكُ رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: مِنْ ضَحِكِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، حِينَ قَالَ: أَتَسْتَهْزِئُ مِنِّي وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ؟ فَيَقُولُ: إِنِّي لَا أَسْتَهْزِئُ مِنْكَ، وَلَكِنِّي عَلَى مَا أَشَاءُ قَادِرٌ».

أقول: إلى هنا قد نقلت معظم الروايات التي ذكرها الإمام مسلم، في صحيحه، وبقي فيه روايات كثيرة، غالبها ليس فيه كبير تغيير عما نقلته هنا، فلذلك اكتفيت بهذا القدر.

مع العلم بأن في غالب ما ذكرته من الروايات زيادات، أو مخالفة في الأسلوب لا يغني عنه غيره وهذا هو السبب في تكثير هذه الروايات هنا.

إلا أن في بعض الروايات التي لم أذكرها زيادة يجب ذكرها، وهي:

قال: ثم يدخل بيته، فتدخل عليه زوجتاه من الحور العين، فتقولان له: الحمد لله الذي أحياك لنا، وأحيانا لك، قال: فيقول: ما أعطي أحد مثل ما أعطيت».

۳۴۶. «از انسساز ابن مسعودسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: آخرین فردی که وارد بهشت می‌شود، مردی است که راه می‌رود و می‌افتد و آتش به صورتش برخورد و آن را سیاه می‌کند و هرگاه از آن دور می‌شود، به سویش برمی‌گردد و می‌گوید: بزرگ و متعال و والامقام است آن کس (خداوند) که مرا از دست تو نجات داد، به راستی به من چیزی بخشیده است که به هیچیک از مخلوقاتش از اولین و آخرین نبخشیده است، آنگاه درختی برایش برافراشته می‌شود (بر او ظاهر می‌شود)، می‌گوید: خدایا! مرا به آن درخت نزدیک کن تا زیر سایه‌اش بنشینم و از آب زیر آن بنوشم، خداوند متعال می‌فرماید: ای انسان! شاید اگر این را به تو ببخشم، چیز دیگری از من بخواهی؟ می‌گوید: خیر، خدایا! و با خدا عهد می‌بندد که چیز دیگری از او نخواهد، ولی خداوند متعال عذر او را می‌پذیرد، زیرا می‌داند که او چیزی می‌بیند که نمی‌تواند بر نداشتن آن صبر کند، پس او را به آن نزدیک می‌کند و او نیز از سایه‌اش استفاده می‌کند و از آبش می‌نوشد، سپس درخت دیگری برایش برافراشته می‌شود (بر او ظاهر می‌شود) که از درخت اولی بهتر و زیباتر است، پس می‌گوید: خدایا! مرا به آن درخت نزدیک کن تا از آبش بنوشم و زیر سایه‌اش بنشینم، جز این از تو چیزی نمی‌خواهم، خداوند می‌فرماید: ای انسان! مگر تعهد نکردی چیز دیگری از من نخواهی؟ سپس می‌فرماید: شاید اگر تو را به آن نزدیک کنم، چیز دیگری از من بخواهی؟ ولی خداوند متعال عذر او را می‌پذیرد، زیرا می‌داند که او چیزی می‌بیند که نمی‌تواند بر نداشن آن صبر کند، پس او را به آن نزدیک می‌کند و او زیر سایه‌اش می‌نشیند و از آبش می‌نوشد، سپس درخت دیگری نزدیک درِ بهشت برایش برافراشته می‌شود (بر او ظاهر می‌شود) که بهتر از درخت‌های قبلی است، می‌گوید: خدایا! مرا به آن درخت نزدیک کن تا زیر سایه‌اش بنشینم و از آبش بنوشم، چیزی غیر از این از تو نمی‌خواهم، خداوند می‌فرماید: ای انسان! آیا با من تعهد نکردی که چیزی غیر از آن (درخت دوم) نخواهی؟ می‌گوید: بله، خدایا، فقط این را به من بده، چیز دیگری از تو نمی‌خواهم و خداوند متعال عذر او را می‌پذیرد، زیرا می‌داند که او چیزی می‌بیند که نمی‌تواند بر نداشتن آن صبر کند، پس او را به آن درخت نزدیک می‌کند، وقتی نزدیک آن درخت می‌شود، صدای بهشتیان را می‌شنود و می‌گوید: خدایا! مرا وارد بهشت کن، خداوند می‌فرماید: چه چیزی باعث می‌شود که دیگر از من چیزی نخواهی (چه چیزی تو را راضی می‌کند که طلب نکنی)؟ آیا این تو را راضی می‌کند که دنیا و یک برابر آن را به تو ببخشم؟ می‌گوید: خدایا! آیا مرا مسخره می‌کنی، در حالی که تو پروردگار جهانیانی؟ [در اینجا] ابن مسعود سخندید و به حاضرین گفت: آیا از من نمی‌پرسید که چرا خندیدم؟ گفتند: چرا خندیدی؟ گفت: پیامبر جاین چنین خندیدند، گفتند: چه چیزی باعث خنده‌ی پیامبر جشد؟ گفت: پیامبر جاز خنده‌ی پروردگار جهانیان خندیدند، بدان هنگام که بنده گفت: آیا مرا مسخره می‌کنی، در حالی که تو پروردگار جهانیانی؟ خداوند فرمودند: من تو را مسخره نمی‌کنم، بلکه بر آنچه بخواهم توانایم.

روایات زیادی از امام مسلم در این خصوص وارد شده‌اند که قسمت عمده‌ی آن‌ها را نقل کردیم، اما چون در سایر احادیث شفاعت، تغییرات قابل ذکری مشاهده نمی‌شود، از بیان آن‌ها خودداری کردیم، اما آنچه قابل ذکر است، این است که در برخی از روایات این جمله وجود دارد: پیامبر جفرمودند: سپس آن مرد داخل جایگاهش در بهشت می‌شود، پس دو همسرش که از حور العین هستند، بر او وارد می‌شوند (از او استقبال می‌کنند) و خطاب به او می‌گویند: سپاس و ستایش برای خدایی که تو را برای ما و ما را برای تو زنده کرد (تو را نصیب ما کرد و ما را نصیب تو)، پیامبر جفرمودند: آن وقت، آن مرد می‌گوید: به کسی چیزی مانند آنچه به من داده شده است، داده نشده است».

نسائی، باب: [زِيَادَةِ الإِيمَانِ]

۳۴۷- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَا مُجَادَلَةُ أَحَدِكُمْ فِي الْحَقِّ، يَكُونُ لَهُ فِي الدُّنْيَا، بِأَشَدَّ مُجَادَلَةً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لِرَبِّهِمْ فِي إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ أُدْخِلُوا النَّارَ. قَالَ: يَقُولُونَ: رَبَّنَا! إِخْوَانُنَا، كَانُوا يُصَلُّونَ مَعَنَا، وَيَصُومُونَ مَعَنَا، وَيَحُجُّونَ مَعَنَا، فَأَدْخَلْتَهُمُ النَّارَ، قَالَ: فَيَقُولُ: اذْهَبُوا فَأَخْرِجُوا مَنْ عَرَفْتُمْ مِنْهُمْ، قَالَ: فَيَأْتُونَهُمْ، فَيَعْرِفُونَهُمْ بِصُوَرِهِمْ، فَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ النَّارُ إِلَى أَنْصَافِ سَاقَيْهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ إِلَى كَعْبَيْهِ، فَيُخْرِجُونَهُمْ، فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا! قَدْ أَخْرَجْنَا مَنْ أَمَرْتَنَا. قَالَ: وَيَقُولُ: أَخْرِجُوا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ وَزْنُ دِينَارٍ مِنَ الْإِيمَانِ، ثُمَّ قَالَ: مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ وَزْنُ نِصْفِ دِينَارٍ حَتَّى يَقُولَ: مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ وَزْنُ ذَرَّةٍ، قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: فَمَنْ لَمْ يُصَدِّقْ فَلْيَقْرَأْ هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨[النساء: ۴۸]».

۳۴۷. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «مجادله و گفتگوی مؤمنین در قیامت با خداوند مبنی بر نجات برادران‌شان که در آتش افتاده‌اند، شدیدتر از مجادله‌ی هریک از شما در دنیا مبنی بر دفاع از حق و حقوق خود است، پیامبر جفرمودند: آن‌ها می‌گویند: خدایا! برادران‌مان، آن‌ها با ما نماز می‌خواندند، با ما روزه می‌گرفتند، با ما فریضه‌ی حج را به جای می‌آوردند. اما آن‌ها را در آتش انداختی، پیامبر جفرمودند: خداوند می‌فرماید: بروید و هرکس از آن‌ها را شناختید، بیرون بیاورید، پیامبر جفرمودند: می‌روند و آن‌ها را با چهره‌هایشان می‌شناسند، آتش برخی را تا نیمه‌ی ساق‌ها در خود گرفته است و برخی را نیز تا قوزک پا، آن‌ها را بیرون می‌آورند، سپس می‌گویند: خدایا! آن‌هایی را که به ما دستور دادی، از آتش بیرون آوردیم، پیامبر جفرمودند: خداوند می‌فرماید: بیرون بیاورید هرکس را که در قلبش به وزن دیناری (کنایه از مقدار کم) ایمان دارد، سپس فرمودند: بیرون بیاورید هرکس را که در قلبش به وزن نصف دیناری ایمان دارد، تا این که می‌فرماید: [بیرون بیاورید] هرکس را که ذره‌ای ایمان در قلبش است.

ابوسعیدسگفت: هرکس به این حدیث اطمینان ندارد (یا می‌خواهد مطمئن شود) این آیه را بخواند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨[النساء: ۴۸]. «بی‌گمان خداوند شرک به خود را نمی‌بخشد ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد، می‌بخشد و هرکه برای خدا شریکی قایل شود، گناه بزرگی مرتکب شده است»».

ترمذی، باب: [مَا جَاءَ فِي الشَّفَاعَةِ]

۳۴۸- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسقَالَ: أُتِيَ رَسُولُ اللَّهِ جبِلَحْمٍ، فَرُفِعَ إِلَيْهِ الذِّرَاعُ، فَأَكَلَهُ - وَكَانَتْ تُعْجِبُهُ - فَنَهَسَ مِنْهَا نَهْسَةً، ثُمَّ قَالَ: أَنَا سَيِّدُ النَّاسِ يَوْمَ القِيَامَةِ، هَلْ تَدْرُونَ لِمَ ذَاكَ؟ يَجْمَعُ اللَّهُ النَّاسَ، الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ، فَيُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي، وَيَنْفُذُهُمُ البَصَرُ، وَتَدْنُو الشَّمْسُ مِنْهُمْ، فَبَلَغَ النَّاسَ مِنَ الْغَمِّ وَالْكَرْبِ مَا لَا يُطِيقُونَ، وَلَا يَحْتَمِلُونَ. فَيَقُولُ النَّاسُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: أَلَا تَرَوْنَ مَا قَدْ بَلَغَكُمْ؟ أَلَا تَنْظُرُونَ مَنْ يَشْفَعُ لَكُمْ إِلَى رَبِّكُمْ؟ فَيَقُولُ النَّاسُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: عَلَيْكُمْ بِآدَمَ، فَيَأْتُونَ آدَمَ، فَيَقُولُونَ: أَنْتَ أَبُو البَشَرِ، خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَنَفَخَ فِيكَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ المَلَائِكَةَ فَسَجَدُوا لَكَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ أَلَا تَرَى مَا قَدْ بَلَغَنَا؟ فَيَقُولُ لَهُمْ آدَمُ: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ اليَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنَّهُ قَدْ نَهَانِي عَنِ الشَّجَرَةِ فَعَصَيْتُهُ، نَفْسِي، نَفْسِي، نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ، فَيَأْتُونَ نُوحًا، فَيَقُولُونَ: يَا نُوحُ! أَنْتَ أَوَّلُ الرُّسُلِ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، وَقَدْ سَمَّاكَ اللَّهُ عَبْدًا شَكُورًا، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ أَلَا تَرَى مَا قَدْ بَلَغَنَا؟ فَيَقُولُ لَهُمْ نُوحٌ: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ اليَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنَّهُ قَدْ كَانَتْ لِي دَعْوَةٌ دَعَوْتُهَا عَلَى قَوْمِي، نَفْسِي، نَفْسِي، نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى إِبْرَاهِيمَ، فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ، فَيَقُولُونَ: يَا إِبْرَاهِيمُ! أَنْتَ نَبِيُّ اللَّهِ وَخَلِيلُهُ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَيَقُولُ: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ اليَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنِّي قَدْ كَذَبْتُ ثَلَاثَ كَذِبَاتٍ - فَذَكَرَهُنَّ أَبُو حَيَّانَ فِي الحَدِيثِ – نَفْسِي، نَفْسِي، نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى مُوسَى، فَيَأْتُونَ مُوسَى، فَيَقُولُونَ: يَا مُوسَى! أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ، فَضَّلَكَ اللَّهُ بِرِسَالَتِهِ وَبِكَلَامِهِ عَلَى البَشَرِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَيَقُولُ: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ اليَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنِّي قَدْ قَتَلْتُ نَفْسًا، لَمْ أُومَرْ بِقَتْلِهَا، نَفْسِي، نَفْسِي، نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى عِيسَى، فَيَأْتُونَ عِيسَى، فَيَقُولُونَ: يَا عِيسَى! أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَكَلَّمْتَ النَّاسَ فِي المَهْدِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَيَقُولُ عِيسَى: إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ اليَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَلَمْ يَذْكُرْ ذَنْبًا، نَفْسِي، نَفْسِي، نَفْسِي، اذْهَبُوا إِلَى غَيْرِي، اذْهَبُوا إِلَى مُحَمَّدٍ ج، قَالَ: فَيَأْتُونَ مُحَمَّدًا، فَيَقُولُونَ: يَا مُحَمَّدُ! أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ، وَخَاتَمُ الأَنْبِيَاءِ، وَقَدْ غُفِرَ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِيهِ؟ فَأَنْطَلِقُ فَآتِي تَحْتَ العَرْشِ، فَأَخِرُّ سَاجِدًا لِرَبِّي ثُمَّ يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَيَّ مِنْ مَحَامِدِهِ، وَحُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ شَيْئًا، لَمْ يَفْتَحْهُ عَلَى أَحَدٍ قَبْلِي، ثُمَّ يُقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَكَ، سَلْ تُعْطَهْ وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَرْفَعُ رَأْسِي، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ! أُمَّتِي، يَا رَبِّ! أُمَّتِي، يَا رَبِّ! أُمَّتِي، فَيَقُولُ: يَا مُحَمَّدُ! أَدْخِلْ مِنْ أُمَّتِكَ مَنْ لَا حِسَابَ عَلَيْهِ، مِنَ البَابِ الأَيْمَنِ مِنْ أَبْوَابِ الجَنَّةِ، وَهُمْ شُرَكَاءُ النَّاسِ فِيمَا سِوَى ذَلِكَ مِنَ الأَبْوَابِ، ثُمَّ قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ مَا بَيْنَ الْمِصْرَاعَيْنِ مِنْ مَصَارِيعِ الْجَنَّةِ، كَمَا بَيْنَ مَكَّةَ وَحِمْيَرٍ، وَكَمَا بَيْنَ مَكَّةَ وَبُصْرَى».

۳۴۸. «از ابوهریرهسروایت شده است که گفت: در یک مهمانی هنگام خوردن غذا، مقداری گوشت برای پیامبر جآوردند که قسمت دست حیوان بود و پیامبر جاز آن خوشش می‌آمد، پس کمی از آن را با دندان کندند و فرمودند: «روز قیامت من سید و سرور تمامی بشریت هستم، آیا می‌دانید چرا؟ [زیرا در آن روز] خداوند تمامی انسان‌ها را در یک زمین مسطح (دشتی بزرگ) جمع می‌کند، جایی که هر دعوت‌کننده‌ای صدایش را به همه می‌رساند و چشم هر بیننده‌ای همه را می‌بیند و خورشید به آن‌ها نزدیک می‌شود و مردم چنان دچار ناراحتی و اندوه هستند که طاقت و توانایی تحمل آن را ندارند، برخی به برخی می‌گویند: مگر نمی‌دانید در چه مشکلی افتاده‌اید؟ آیا دست به دامن کسی نمی‌شوید که برایتان شفاعت کند [تا از این وضعیت نجات یابید]؟ برخی به برخی می‌گویند: نزد آدم بروید، پس نزد آدم می‌آیند و عرض می‌کنند: ای آدم! تو پدر بشریت هستی، خداوند تو را با دستان خود آفرید و روحش را در تو دمید و به فرشتگان امر کرد [که بر تو سجده کنند] و بر تو سجده کردند، برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن، آیا نمی‌بینی که ما در چه وضعیتی هستیم [و گرفتار چه درد و غمی شده‌ایم]؟ آدم به آن‌ها می‌گوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از این نیز چنین خشمگین نخواهد شد و او مرا از نزدیک‌شدن به آن درخت منع کرد، اما من او را نافرمانی کردم. مرا به حال خود واگذارید که به فکر چاره‌ای برای خود باشم، مرا به حال خود واگذارید، من تنها به فکر نجات خود هستم، نزد کسی دیگر بروید، نزد نوح بروید، پس نزد نوح می‌آیند و می‌گویند: ای نوح! تو نخستین پیامبری بودی که به سوی مردم آمدی و خداوند تو را عبد شکور (بنده‌ی بسیار سپاسگزار) نامیده است، نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن؟ آیا نمی‌بینی که ما در چه وضعیتی هستیم؟ آیا نمی‌بینی که ما چگونه گرفتار شده‌ایم؟ نوح به آن‌ها می‌گوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از این نیز چنین خشمگین نخواهد شد و من یک دعایی کردم و قومم را نفرین کردم، پس مرا به حال خود بگذارید، من تنها به فکر نجات خود هستم، من تنها به فکر نجات خود هستم، نزد کسی دیگر بروید، نزد ابراهیم بروید، پس نزد ابراهیم می‌آیند و می‌گویند: ای ابراهیم! تو پیامبر خدا و خلیل او از اهل زمین بودی، نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن، آیا نمی‌بینی که ما در چه وضعیتی هستیم؟ ابراهیم می‌گوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از این نیز چنین خشمگین نخواهد شد و من سه بار دروغ گفتم- ابوحیان در روایتش آن سه دروغ حضرت ابراهیم را بیان می‌کند -مرا به حال خود بگذارید که به فکر چاره‌ای برای خود باشم، مرا به حال خود بگذارید، مرا به حال خود بگذارید، نزد کسی دیگر بروید، نزد موسی بروید، نزد موسی می‌آیند و می‌گویند: ای موسی! تو پیامبر خدا هستی، خداوند تو را به وسیله‌ی رسالتش و با کلامش بر دیگران برتری داد، نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن، آیا نمی‌بینی که ما در چه وضعیتی هستیم؟ موسی می‌گوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از این نیز چنین خشمگین نخواهد شد و من کسی را کشتم که به آن دستور داده نشده بودم، مرا به حال خود بگذارید که به فکر چاره‌ای برای خودم باشم، مرا به حال خود بگذارید، من به فکر نجات خود هستم، نزد کسی دیگر بروید، نزد عیسی بروید، پس نزد عیسی می‌آیند و می‌گویند: ای عیسی! تو پیامبر خدا و کلمه و روح او هستی که در مریم القا کرد، تو کسی هستی که در گهواره با مردم سخن گفتی، نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن، آیا نمی‌بینی که ما در چه وضعیتی هستیم؟ عیسی می‌گوید: پروردگارم امروز چنان خشمگین است که قبلاً چنین خشمگین نبوده است و بعد از این نیز چنین خشمگین نخواهد شد و هیچ گناه و خطایی را بیان نکرد، اما گفت: مرا به حال خود بگذارید که به فکر چاره‌ی خودم باشم، مرا به حال خود بگذارید، من به فکر نجات خود هستم، نزد کسی دیگر روید، نزد محمد جبروید، پیامبر جفرمودند: نزد محمد می‌آیند و می‌گویند: ای محمد! تو رسول خدا و آخرین پیامبری، تو کسی هستی که خداوند تمامی گناهان پیشین و پسینت را بخشیده است، نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن، آیا نمی‌بینی که ما در چه وضعیتی هستیم؟ آن وقت من هم می‌روم تا به زیر عرش خدا (تخت فرمانروایی خدا) می‌رسم، پس در برابر پروردگارم به سجده می‌افتم و او بهترین کلمات که با آن‌ها او را حمد و ثنا کنم، به من الهام می‌کند، کلماتی که قبل از من به کسی الهام نکرده است، [من هم در سجده او را با آن کلمات می‌ستایم]، سپس می‌فرماید: ای محمد! سرت را بردار و بخواه [آنچه می‌خواهی، [زیرا] به تو بخشیده می‌شود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‌شود، پس سرم را برمی‌دارم و می‌گویم: خدایا! امتم! خدایا! امتم! خدایا! امتم! خداوند می‌فرماید: ای محمد! از قسمت راست درهای بهشت کسانی از امتت را که بر آن‌ها حسابی نیست [۹۴]، وارد بهشت کن و آن‌ها با سایرین در دیگر دروازه‌های بهشت نیز شریک هستند، سپس فرمودند: سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست، فاصله‌ی دو نیمه یا دو لنگه‌ی یکی از درهای بهشت به اندازه‌ی فاصله‌ی بین مکه و حمیرَ (منطقه‌ای در قسمت غربی صنعای یمن) یا بین مکه و بُصری (شهری در شام) است».

ترمذی می‌گوید: این حدیث حسن صحیح است.

[۹۴] در حدیثی که امام بخاری و دیگران روایت کرده‌اند، چنین آمده است که اصحاب در مورد مصداق «أَدْخِلْ مِنْ أُمَّتِكَ مَنْ لاَ حِسَابَ عَلَيْهِ» دچار مشکل شدند و باهم بحث‌هایی کردند؛ پیامبر جبعد از مدتی فرمودند: منظور از آنان کسانی هستند که دزدی نمی‌کنند، حیوانات را داغ نمی‌کنند، فال نمی‌گیرند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند. به نقل از اللؤلؤ والـمرجان- مترجم.

ابن ماجه، باب: [فِي الْإِيمَانِ]

۳۴۹- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِذَا خَلَّصَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ النَّارِ، وَأَمِنُوا، فَمَا مُجَادَلَةُ أَحَدِكُمْ لِصَاحِبِهِ فِي الْحَقِّ يَكُونُ لَهُ فِي الدُّنْيَا أَشَدَّ مُجَادَلَةً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لِرَبِّهِمْ فِي إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ أُدْخِلُوا النَّارَ، قَالَ: يَقُولُونَ: رَبَّنَا، إِخْوَانُنَا كَانُوا يُصَلُّونَ مَعَنَا، وَيَصُومُونَ مَعَنَا، وَيَحُجُّونَ مَعَنَا، فَأَدْخَلْتَهُمُ النَّارَ، فَيَقُولُ: اذْهَبُوا فَأَخْرِجُوا مَنْ عَرَفْتُمْ مِنْهُمْ، فَيَأْتُونَهُمْ، فَيَعْرِفُونَهُمْ بِصُوَرِهِمْ، لَا تَأْكُلُ النَّارُ صُوَرَهُمْ، فَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ النَّارُ إِلَى أَنْصَافِ سَاقَيْهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ إِلَى كَعْبَيْهِ، فَيُخْرِجُونَهُمْ، فَيَقُولُونَ: رَبَّنَا! أَخْرَجْنَا مَنْ قَدْ أَمَرْتَنَا، ثُمَّ يَقُولُ: أَخْرِجُوا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ وَزْنُ دِينَارٍ مِنَ الْإِيمَانِ، ثُمَّ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ وَزْنُ نِصْفِ دِينَارٍ، ثُمَّ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ.

قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: فَمَنْ لَمْ يُصَدِّقْ هَذَا، فَلْيَقْرَأْ:﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٤٠[النساء: ۴۰]».

۳۴۹. «از ابوسعید خدریسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: «وقتی که خداوند مؤمنین را از آتش نجات می‌دهد و آن‌ها [نیز از نجات خود] مطمئن می‌شوند، مجادله و گفتگوی یک از شما در دنیا با دوستش مبنی بر احقاق حقش، از مجادله و گفتگوی مؤمنین در قیامت با خداوند مبنی بر نجات برادران‌شان که در آتش افتاده‌اند، شدیدتر نیست، پیامبر جفرمودند: آن‌ها می‌گویند: خدایا! برادرانمان! آن‌ها با ما نماز می‌خواندند، با ما روزه می‌گرفتند، با ما فریضه‌ی حج را به جای می‌آوردند، اما آن‌ها را در آتش انداختی، خداوند می‌فرماید: بروید و هرکس از آن‌ها را شناختید بیرون بیاورید، پس می‌روند و آن‌ها را با چهره‌هایشان می‌شناسند [زیرا] آتش چهره‌های آن‌ها را از بین نمی‌برد و آتش برخی را تا نیمه‌ی ساق‌ها در بر گرفته است و برخی را نیز تا قوزک پا، آن‌ها را بیرون می‌آورند، سپس می‌گویند: خدایا! آن‌هایی را که به ما دستور دادی، از آتش بیرون آوردیم، سپس خداوند می‌فرماید: بیرون بیاورید هرکس را که به وزن دیناری (کنایه از مقداری کم) در قلبش ایمان دارد، سپس می‌فرماید: بیرون بیاورید هرکس را که به وزن نصف دیناری در قلبش ایمان دارد، سپس فرمودند: بیرون بیاورید هرکس را که به اندازه‌ی سنگینی دانه‌ی خردلی ایمان در قلبش است.

ابوسعیدسگفت: هرکس این سخن را باور نمی‌کند و به آن اطمینان ندارد، این آیه را بخواند: ﴿ِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا٤٠[النساء: ۴۰]. «خداوند کوچک‌ترین ظلمی به کسی نمی‌کند و اگر کسی کار نیکی انجام دهد، خداوند جزای آن را چندبرابر می‌دهد و نزد خود اجر و پاداش بیشتر از آن را به او خواهد بخشید»».

۳۵۰- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: يَجْتَمِعُ الْمُؤْمِنُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُلْهَمُونَ - أَوْ يَهُمُّونَ - يَقُولُونَ: لَوْ تَشَفَّعْنَا إِلَى رَبِّنَا، فَأَرَاحَنَا مِنْ مَكَانِنَا، فَيَأْتُونَ آدَمَ فَيَقُولُونَ: أَنْتَ آدَمُ، أَبُو النَّاسِ، خَلَقَكَ اللَّهُ بِيَدِهِ، وَأَسْجَدَ لَكَ مَلَائِكَتَهُ، فَاشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّكَ، يُرِحْنَا مِنْ مَكَانِنَا هَذَا، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ وَيَشْكُو إِلَيْهِمْ ذَنْبَهُ الَّذِي أَصَابَ، فَيَسْتَحْيِي مِنْ ذَلِكَ، وَلَكِنِ ائْتُوا نُوحًا، فَإِنَّهُ أَوَّلُ رَسُولٍ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ سُؤَالَهُ رَبَّهُ مَا لَيْسَ لَهُ بِهِ عِلْمٌ، وَيَسْتَحْيِي مِنْ ذَلِكَ، وَلَكِنِ ائْتُوا خَلِيلَ الرَّحْمَنِ، إِبْرَاهِيمَ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَلَكِنِ ائْتُوا مُوسَى، عَبْدًا كَلَّمَهُ اللَّهُ وَأَعْطَاهُ التَّوْرَاةَ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَيَذْكُرُ قَتْلَهُ النَّفْسَ بِغَيْرِ النَّفْسِ، وَلَكِنِ ائْتُوا عِيسَى عَبْدَ اللَّهِ وَرَسُولَهُ، وَكَلِمَةَ اللَّهِ وَرُوحَهُ، فَيَأْتُونَهُ، فَيَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَلَكِنِ ائْتُوا مُحَمَّدًا جعَبْدًا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ، قَالَ: فَيَأْتُونِي، فَأَنْطَلِقُ، فَأَمْشِي بَيْنَ السِّمَاطَيْنِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ - (اَلسِّمَاطُ بِكَسْرِ السينِ، الصَّفُّ مِنَ النَّاسِ) - فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي فَيُؤْذَنُ لِي، فَإِذَا رَأَيْتُهُ وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، ثُمَّ يُقَالُ: ارْفَعْ يَا مُحَمَّدُ! وَقُلْ تُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَحْمَدُهُ بِتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ الثَّانِيَةَ، فَإِذَا رَأَيْتُ وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، ثُمَّ يُقَالُ لِي: ارْفَعْ مُحَمَّدُ، قُلْ تُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَرْفَعُ رَأْسِي فَأَحْمَدُهُ بِتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، ثُمَّ أَشْفَعُ فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ الثَّالِثَةَ، فَإِذَا رَأَيْتُ رَبِّي وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَيَدَعُنِي مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَدَعَنِي، ثُمَّ يُقَالُ لِيْ: ارْفَعْ مُحَمَّدُ! قُلْ تُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَرْفَعُ رَأْسِي، فَأَحْمَدُهُ بِتَحْمِيدٍ يُعَلِّمُنِيهِ، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَيَحُدُّ لِي حَدًّا، فَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ، ثُمَّ أَعُودُ الرَّابِعَةَ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ! مَا بَقِيَ إِلَّا مَنْ حَبَسَهُ الْقُرْآنُ».

۳۵۰. «از انس بن مالکسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: مسلمانان روز قیامت جمع می‌شوند، [وضعیت به گونه‌ای سخت و نگران‌کننده است که] ناراحت و خسته می‌شوند و می‌گویند: کاش نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم (بیایید نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم) تا ما را از این موقعیت [سخت) نجات دهد، پس نزد آدم می‌آیند و عرض می‌کنند: تو آدم پدر بشریت هستی، خداوند تو را با دست خود آفرید و فرشتگانش را به سجده بر تو امر کرد، پس نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن تا ما را از این موقعیت سختی که در آن قرار داریم، نجات ده، آدم می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و گناهی را که مرتکب شده بود، برایشان بیان می‌کند و از آن شرم می‌کند، ولی [می‌گوید:] نزد نوح بروید، او نخستین پیامبری است که خداوند برای مردم زمین فرستاده است، پس نزد او می‌آیند، نوح جواب می‌دهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و نیز درخواستی را یاد می‌کند که بدون آگاهی از خداوند کرد و از آن شرم می‌کند، اما [می‌گوید:] نزد خلیل پروردگارِ رحمان، ابراهیم بروید، نزد او می‌آیند، ابراهیم می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، نزد موسی بروید، او بنده‌ای است که خداوند با او سخن گفت و تورات را به او داد، پس نزد او می‌آیند، او [نیز] می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و کشتن نفسی را بیان می‌کند که به ناحق او را کشته بود، اما [می‌گوید:] نزد عیسی بروید، او بنده‌ی خدا و فرستاده‌ی اوست، او کلمه‌ی خدا (آفریده‌ی است که با گفتن کُن به وجود آمد) و روح اوست، پس نزد او می‌آیند، عیسی می‌گوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، اما [می‌گوید:] نزد محمد جبروید، او بنده‌ای است که خداوند تمامی گناهان پیشین و پسین (اول و آخرش) را بخشیده است، پیامبر جفرمودند: پس نزد من می‌آیند [و درخواست‌شان را می‌گویند]، من هم می‌روم و از میان دو صف از مؤمنان می‌گذرم و اجازه‌ی ملاقات با پروردگارم را می‌گیرم، به من اجازه داده می‌شود، وقتی پروردگارم را دیدم، به سجده می‌افتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده می‌کند، نگه می‌دارد، سپس گفته می‌شود: ای محمد! سرت را بردار و بگو [هر آنچه می‌خواهی، زیرا] گفته‌هایت شنیده می‌شود، بخواه [هر آنچه می‌خواهی، زیرا] به تو بخشیده خواهد شد و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‌شود، پس خداوند را با کلماتی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش می‌گویم و سپس شفاعت می‌کنم، پس برای من حدی مشخص می‌کند (گروه‌هایی که شفاعتم در مورد آن‌ها پذیرفته شده است)، پس آن‌ها را وارد بهشت می‌کند و برای بار دوم برمی‌گردم، وقتی پروردگارم را دیدم، به سجده می‌افتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده می‌کند، رها می‌کند، سپس به من گفته می‌شود: ای محمد! سرت را بردار و بگو، گفته‌هایت شنیده می‌شود و بخواه، به تو بخشیده خواهد شد و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته می‌شود، پس سرم را برمی‌دارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش می‌گویم و سپس شفاعت می‌کنم، پس برای من حدی مشخص می‌کند (گروه‌هاییی که شفاعتم در مورد آن‌ها پذیرفته شده است)، پس آن‌ها را وارد بهشت می‌کند و برای بار سوم برمی‌گردم، وقتی پروردگارم را دیدم، به سجده می‌افتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده می‌کند، رها می‌کند، سپس گفته می‌شود: ای محمد! سرت را بردار و بگو، گفته‌هایت شنیده می‌شود، پس سرم را برمی‌دارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد داده است، سپاس و ستایش می‌گویم و سپس شفاعت می‌کنم، پس برای من حدی مشخص می‌کند (گروه‌هایی که شفاعتم در مورد آن‌ها پذیرفته شده است)، پس آن‌ها را وارد بهشت می‌کند و سپس برای بار چهارم برمی‌گردم و می‌گویم: خدایا! کسی که در آتش نمانده است، مگر آن که قرآن او را از واردشدن به بهشت منع کرده است».