بخاری، کتاب «الزکاة» باب: [الصدقة]
۳۵۱- «عَنْ عَدِّيْ بْنَ حَاتِمٍسيَقُولُ: كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ جفَجَاءَهُ رَجُلاَنِ: أَحَدُهُمَا يَشْكُو العَيْلَةَ، وَالآخَرُ يَشْكُو قَطْعَ السَّبِيلِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَمَّا قَطْعُ السَّبِيلِ فَإِنَّهُ لاَ يَأْتِي عَلَيْكَ إِلَّا قَلِيلٌ، حَتَّى تَخْرُجَ العِيرُ إِلَى مَكَّةَ بِغَيْرِ خَفِيرٍ، وَأَمَّا العَيْلَةُ فَإِنَّ السَّاعَةَ لاَ تَقُومُ حَتَّى يَطُوفَ أَحَدُكُمْ بِصَدَقَتِهِ، لاَ يَجِدُ مَنْ يَقْبَلُهَا مِنْهُ، ثُمَّ لَيَقِفَنَّ أَحَدُكُمْ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ، لَيْسَ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ حِجَابٌ وَلاَ تَرْجُمَانٌ يُتَرْجِمُ لَهُ، ثُمَّ لَيَقُولَنَّ لَهُ: أَلَمْ أُوتِكَ مَالًا؟ فَلَيَقُولَنَّ: بَلَى، ثُمَّ لَيَقُولَنَّ: أَلَمْ أُرْسِلْ إِلَيْكَ رَسُولًا؟ فَلَيَقُولَنَّ: بَلَى، فَيَنْظُرُ عَنْ يَمِينِهِ، فَلاَ يَرَى إِلَّا النَّارَ، ثُمَّ يَنْظُرُ عَنْ شِمَالِهِ، فَلاَ يَرَى إِلَّا النَّارَ، فَلْيَتَّقِيَنَّ أَحَدُكُمُ النَّارَ، وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ، فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَبِكَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ».
۳۵۱. «از عدی بن حاتمسروایت شده است که گفت: در خدمت پیامبر جبودم که دو مرد نزد ایشان آمدند. یکی از آنها از فقر شکایت میکرد و دیگری از راهزنان (ناامنی راهها)، پیامبر جفرمودند: اما در مورد ناامنی راهها [باید بگویم: در آیندهی نزدیک حل خواهد شد به گونهای که] شتر با بارش بدون محافظ و نگهبان و بدون این که خطری او را تهدید کند، به سوی مکه حرکت میکند، اما در مورد فقر [باید بگویم:] قیامت نخواهد آمد، مگر این که اوضاع چنان تغییر میکند که یکی از شما با صدقهاش میگردد تا کسی را پیدا کند [و آن را به او بدهد]، اما کسی را نمییابد. سپس قیامت برپا میشود وهرکدام از شما در برابر خداوند میایستد و بین او و خدا هیچ پرده و حجابی و هیچ مترجمی نیست که سخنان را ترجمه کند (نیازی به مترجم نیست) و خداوند خطاب به بنده میفرماید: آیا به تو مال و ثروت ندادم؟ میگوید: چرا (بله)، سپس میفرماید: آیا به سوی تو پیامبری نفرستادم؟ میگوید: چرا (بله) و آن شخص به راست و چپش نگاه میکند و چیزی جز آتش نمیبیند. سپس پیامبر جفرمودند: هرکدام از شما خود را از آتش جهنم نجات دهد، اگرچه با بخشیدن نصف دانه خرمایی باشد. اگر آن را نیز برای بخشیدن نیافت، با سخنی نیک، خود را از آتش جهنم نجات دهد».