مسلم، کتاب «الفتن»
۲۱۹- «عَنْ ثَوْبَانَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: إِنَّ اللهَ زَوَى لِي الْأَرْضَ، فَرَأَيْتُ مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا، وَإِنَّ أُمَّتِي سَيَبْلُغُ مُلْكُهَا مَا زُوِيَ لِي مِنْهَا، وَأُعْطِيتُ الْكَنْزَيْنِ: الْأَحْمَرَ، وَالْأَبْيَضَ، وَإِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي لِأُمَّتِي أَنْ لَا يُهْلِكَهَا بِسَنَةٍ عَامَّةٍ، وَأَنْ لَا يُسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ سِوَى أَنْفُسِهِمْ، فَيَسْتَبِيحَ بَيْضَتَهُمْ، وَإِنَّ رَبِّي قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي إِذَا قَضَيْتُ قَضَاءً، فَإِنَّهُ لَا يُرَدُّ، وَإِنِّي أَعْطَيْتُكَ لِأُمَّتِكَ أَنْ لَا أُهْلِكَهُمْ بِسَنَةٍ عَامَّةٍ، وَأَنْ لَا أُسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ سِوَى أَنْفُسِهِمْ يَسْتَبِيحُ بَيْضَتَهُمْ، وَلَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِمْ مَنْ أَقْطَارِهَا - أَوْ قَالَ: مَنْ بَيْنَ أَقْطَارِهَا - حَتَّى يَكُونَ بَعْضُهُمْ يُهْلِكُ بَعْضًا، وَيَسْبِي بَعْضُهُمْ بَعْضًا».
۲۱۹. «از ثوبانسروایت شده است که گفت: پیامبر جفرمودند: خداوند، زمین را برایم جمع کرد (کوچک کرد)، پس مشارق و مغارب آن را دیدم و سلطه و نفوذ امتم تا آنجایی خواهد رفت که به من نشان داده شد و دو گنج به من بخشیده شد: یکی قرمز و دیگری سفید (طلا و نقره) و من از پروردگارم خواستم که امتم را با قحطی عمومی (خشکسالی به طوری که همه را در بر بگیرد) از بین نبرد و از او خواستم که دشمنی غیر از خودشان را بر آنها مسلط نکند، به گونهای که آنها و قدرتشان را ریشهکن کند، پرورگارم فرمود: ای محمد! من هرگاه حکمی صادر کنم، محقق خواهد شد (هیچ چیزی مانع تحقق آن نمیشود) و من آنچه را برای امتت خواستی به تو میدهم و امتت را با قحطی و گرسنگی به گونهای که همه را از بین ببرد، هلاک نمیکنم و دشمنی غیر از خودشان را بر آنها مسلط نمیکنم که آنها و قدرتشان را ریشهکن کند، هرچند که دشمنان مسلمانان از همهی جهات زمین -یا (شک راوی): از میان همهی جهات زمین- بر سر آنان گرد آیند، تا زمانی که خود مسلمانان باشند که یکدیگر را هلاک کنند و برخی، برخی از خود را به اسارت درآورند» [۵۷].
۲۲۰- «عَنْ ثَوْبَانَ، أَنَّ نَبِيَّ اللهِ ج: إِنَّ اللهَ زَوَى لِي الْأَرْضَ، مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا، وَأَعْطَانِي الْكَنْزَيْنِ: الْأَحْمَرَ وَالْأَبْيَضَ، ثُمَّ ذَكَرَ نَحْوَ حَدِيْثِ أَيُّوبَ عَنْ أَبِيْ قَلاَبَةَ».
۲۲۰. «[در روایت دیگری] ثوبانسمیگوید: پیامبر جفرمودند: «خداوند، زمین اعم از مشارق و مغارب آن را برایم جمع کرد (کوچک کرد تا آن را ببینم) و دو گنج را به من بخشید: یکی قرمز و دیگری سفید (طلا و نقره) ...». سپس همان حدیث ایوب از قلابه را بیان کرد». (حدیث قبلی، شمارهی ۲۱۹).
۲۲۱- «عَنْ عَامِرُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ جأَقْبَلَ ذَاتَ يَوْمٍ مِنَ الْعَالِيَةِ، حَتَّى إِذَا مَرَّ بِمَسْجِدِ بَنِي مُعَاوِيَةَ، دَخَلَ فَرَكَعَ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ، وَصَلَّيْنَا مَعَهُ، وَدَعَا رَبَّهُ طَوِيلًا، ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَيْنَا، فَقَالَ: سَأَلْتُ رَبِّي ثَلَاثًا، فَأَعْطَانِي اثْنَتَيْنِ وَمَنَعَنِي وَاحِدَةً، سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ لَا يُهْلِكَ أُمَّتِي بِالسَّنَةِ، فَأَعْطَانِيهَا، وَسَأَلْتُهُ أَنْ لَا يُهْلِكَ أُمَّتِي بِالْغَرَقِ، فَأَعْطَانِيهَا، وَسَأَلْتُهُ أَنْ لَا يَجْعَلَ بَأْسَهُمْ بَيْنَهُمْ فَمَنَعَنِيهَا».
۲۲۱. «از عامر بن سعد از پدرش روایت میکند که پیامبر جیک روز از طرف عالیه [۵۸]برگشت و آمد تا این که به مسجد بنی معاویه رسید، پس داخل آن شد و دو رکعت نماز خواند، ما هم با او نماز خواندیم، پیامبر جبا پروردگارش بسیار مناجات کرد (مدت طولانی دعا کرد)، سپس به ما رو کردند و فرمودند: از پروردگارم سه درخواست کردم، دو درخواست را جواب داد و مرا از سومی منع کرد (به سومی جواب رد داد)، از او خواستم که امتم را با خشکسالی از بین نبرد که آن را پذیرفت و از او خواستم امتم را با غرقکردن همچون قوم نوح نابود نکند که آن را پذیرفت و از او خواستم که در میانشان فتنهای به وجود نیاورد که همدیگر را نابود کنند و نابودیشان به دست خودشان باشد، اما این درخواست را نپذیرفت».
[۵۷] علما گفتهاند: منظور از دو گنج طلا و نقره، گنجهای کسری و قیصر میباشند. این حدیث به انتشار دین اسلام از مشرق تا مغرب زمین اشاره دارد. [۵۸] «العالیه» با توجه به آنچه در دهخدا آمده است، سرزمینی است بالاتر از نجد تا تهامه و تا سرحد مکه و آن حجاز است و نیز گویند: مشتمل است بر همهی آن قسمتهایی از قریهها و آبادیهای مدینه که از طرف نجد تا تهامه یافت میشود. [مترجم]