ابوداود، باب: [خَلْقِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ]
۳۹۰- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ قَالَ لِجِبْرِيلَ: اذْهَبْ فَانْظُرْ إِلَيْهَا، فَذَهَبَ فَنَظَرَ إِلَيْهَا، ثُمَّ جَاءَ فَقَالَ: أَيْ رَبِّ! وَعِزَّتِكَ لَا يَسْمَعُ بِهَا أَحَدٌ إِلَّا دَخَلَهَا، ثُمَّ حَفَّهَا بِالْمَكَارِهِ، ثُمَّ قَالَ: يَا جِبْرِيلُ! اذْهَبْ فَانْظُرْ إِلَيْهَا، فَذَهَبَ فَنَظَرَ إِلَيْهَا، ثُمَّ جَاءَ فَقَالَ: أَيْ رَبِّ! وَعِزَّتِكَ لَقَدْ خَشِيتُ أَنْ لَا يَدْخُلَهَا أَحَدٌ، قَالَ: فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ النَّارَ، قَالَ: يَا جِبْرِيلُ! اذْهَبْ فَانْظُرْ إِلَيْهَا، فَذَهَبَ فَنَظَرَ إِلَيْهَا، ثُمَّ جَاءَ فَقَالَ: أَيْ رَبِّ! وَعِزَّتِكَ لَا يَسْمَعُ بِهَا أَحَدٌ فَيَدْخُلُهَا، فَحَفَّهَا بِالشَّهَوَاتِ، ثُمَّ قَالَ: يَا جِبْرِيلُ! اذْهَبْ فَانْظُرْ إِلَيْهَا، فَذَهَبَ فَنَظَرَ إِلَيْهَا، فَقَالَ: أَيْ رَبِّ! وَعِزَّتِكَ لَقَدْ خَشِيتُ أَنْ لَا يَبْقَى أَحَدٌ إِلَّا دَخَلَهَا...».
۳۹۰. «از ابوهریرهسروایت شده است که پیامبر جفرمودند: وقتی خداوند بهشت را آفرید، به جبرئیل فرمود: برو و بهشت نگاه کن، پس جبرئیل رفت و به آن نگاه کرد و سپس نزد خدا آمد و عرض کرد: خدایا! به بزرگیت سوگند! هرکس در بارهی آن چیزی بشنود، داخل آن میشود (میخواهد داخل آن شود)، سپس خداوند بهشت را با مشکلات پوشاند و سپس فرمود: ای جبرئیل! برو و دوباره به بهشت نگاه کن، پس جبرئیل رفت و دوباره به بهشت نگاه کرد و سپس نزد خدا آمد و عرض کرد: خدایا! به بزرگیت سوگند، از این میترسم که کسی داخل آن نشود (نتواند داخل آن شود)، پیامبر جفرمودند: و وقتی که خداوند دوزخ را آفرید نیز، فرمود: ای جبرئیل! برو و به دوزخ بنگر، پس جبرئیل رفت و به دوزخ نگاه کرد و سپس نزد خدا آمد و عرض کرد: به بزرگیت سوگند! هرکس در بارهی آن چیزی بشنود، داخل آن نمیشود (نمیخواهد داخل آن شود)، پس خداوند آن را با شهوات پوشاند و سپس فرمود: ای جبرئیل! برو و دوباره به دوزخ نگاه کن، جبرئیل رفت و دوباره به دوزخ نگاه کرد و نزد خدا برگشت و گفت: خدایا! به بزرگیت سوگند! از این میترسم که همه وارد آن شوند».
نسائی نیز از ابوهریرهسبا الفاظ نزدیک به الفاظ ترمذی و ابوداود در باب [الحلف بعزة الله تعالی] چنین حدیثی را روایت کرده است.