احادیث قدسی

فهرست کتاب

بخاری، کتاب «بدء الخلق» باب: [عَلاَمَاتِ النُّبُوَّةِ فِي الإِسْلاَمِ]

بخاری، کتاب «بدء الخلق» باب: [عَلاَمَاتِ النُّبُوَّةِ فِي الإِسْلاَمِ]

۳۵۲- «عَنْ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍسقَالَ: بَيْنَا أَنَا عِنْدَ النَّبِيِّ جإِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ، فَشَكَا إِلَيْهِ الفَاقَةَ، ثُمَّ أَتَاهُ آخَرُ، فَشَكَا إِلَيْهِ قَطْعَ السَّبِيلِ، فَقَالَ: يَا عَدِيُّ، هَلْ رَأَيْتَ الْحِيرَةَ؟ قُلْتُ: لَمْ أَرَهَا، وَقَدْ أُنْبِئْتُ عَنْهَا، قَالَ: فَإِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتَرَيَنَّ الظَّعِينَةَ تَرْتَحِلُ مِنَ الحِيرَةِ حَتَّى تَطُوفَ بِالكَعْبَةِ، لاَ تَخَافُ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ، قُلْتُ فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَ نَفْسِي: فَأَيْنَ دُعَّارُ طَيِّئٍ الَّذِينَ سَعَّرُوا البِلاَدَ؟ وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتُفْتَحَنَّ كُنُوزُ كِسْرَى، قُلْتُ: كِسْرَى بْنِ هُرْمُزَ؟ قَالَ: كِسْرَى بْنِ هُرْمُزَ، وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ، لَتَرَيَنَّ الرَّجُلَ، يُخْرِجُ مِلْءَ كَفِّهِ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ، يَطْلُبُ مَنْ يَقْبَلُهُ مِنْهُ، فَلاَ يَجِدُ أَحَدًا يَقْبَلُهُ مِنْهُ، وَلَيَلْقَيَنَّ اللَّهَ أَحَدُكُمْ يَوْمَ يَلْقَاهُ، وَلَيْسَ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ تَرْجُمَانٌ يُتَرْجِمُ لَهُ، فَلَيَقُولَنَّ لَهُ: أَلَمْ أَبْعَثْ إِلَيْكَ رَسُولًا فَيُبَلِّغَكَ؟ فَيَقُولُ: بَلَى، فَيَقُولُ: أَلَمْ أُعْطِكَ مَالًا وَوَلَدًا؟ وَأُفْضِلْ عَلَيْكَ؟ فَيَقُولُ: بَلَى، فَيَنْظُرُ عَنْ يَمِينِهِ، فَلاَ يَرَى إِلَّا جَهَنَّمَ، وَيَنْظُرُ عَنْ يَسَارِهِ، فَلاَ يَرَى إِلَّا جَهَنَّمَ، قَالَ عَدِيٌّ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج، يَقُولُ: اتَّقُوا النَّارَ، وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ، فَمَنْ لَمْ يَجِدْ شِقَّ تَمْرَةٍ، فَبِكَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ».

«قَالَ عَدِيٌّس: فَرَأَيْتُ الظَّعِينَةَ تَرْتَحِلُ مِنَ الحِيرَةِ حَتَّى تَطُوفَ بِالكَعْبَةِ، لاَ تَخَافُ إِلَّا اللَّهَ، وَكُنْتُ فِيمَنِ افْتَتَحَ كُنُوزَ كِسْرَى بْنِ هُرْمُزَ، وَلَئِنْ طَالَتْ بِكُمْ حَيَاةٌ، لَتَرَوُنَّ مَا قَالَ النَّبِيُّ أَبُو القَاسِمِ ج: يُخْرِجُ مِلْءَ كَفِّهِ».

۳۵۲. «از عدی بن حاتمسروایت شده است که گفت: یک بار، وقتی که در خدمت پیامبر جبودم، ناگاه مردی نزد ایشان آمد و از فقر شکایت کرد و سپس مرد دیگری آمد و او نیز از راهزنان (ناامنی راه‌ها) شکایت کرد، سپس پیامبر جفرمودند: ای عدی! آیا حیره را (یکی از سرزمین‌های عرب که تحت فرمانروایی حکومت ایران بوده است) دیده‌ای؟ گفتم: ندیده‌ام، اما در باره‌ی آن چیزهایی شنیده‌ام، فرمودند: اگر عمرت طولانی شود، در هودج شتر، زنی را خواهی دید که برای طواف کعبه به تنهایی از حیره سفر خواهد کرد و از کسی جز خدا، نخواهد ترسید. با خود گفتم: پس آن زمان راهزنان قبیله‌ی طَیَّ که در هرجایی که باشند، شرّ و آشوب برپا می‌کنند چه می‌شوند؟ پیامبر جادامه دادند و فرمودند: اگر عمرت طولانی شود، گنج‌های کسری را فتح می‌کنی (فتح گنج‌های کسری را خواهی دید)، عرض کردم: کسری بن هرمز؟ فرمودند: کسری بن هرمز، سپس ادامه دادند و فرمودند: و اگر عمرت طولانی شود، فردی را خواهی دید که دستانش پر از طلا یا نقره می‌باشد و کسی را می‌جوید که آن را از او بپذیرد (از او کمک بخواهد)، اما کسی را نمی‌یابد. سپس روز قیاممت برپا می‌شود و هرکدام از شما خداوند را در آن روز ملاقات خواهد کرد، به طوری که بین او و پروردگارش مترجمی نیست که سخنان را ترجمه کند (نیازی به مترجم نیست)، خداوند به او می‌گوید: آیا برایت فرستاده‌ای نفرستادم و او دعوت مرا به تو نرساند؟ جواب می‌دهد: چرا (بله)، می‌فرماید: آیا به تو مال و فرزند ندادم و بر تو بخشش نکردم؟ می‌گوید: چرا (بله)، پس آن شخص به راست و چپ خود نگاه می‌کند و چیزی جز جهنم را نمی‌بیند». عدی می‌گوید: شنیدم که پیامبر جفرمودند: «خود را از آتش جهنم محفوظ دارید، اگرچه با بخشیدن نصف دانه خرمایی هم بوده باشد و اگر آن را نیافتید، با سخنی نیک، خود را از آتش جهنم نجات دهید».

عدیسمی‌گوید: عمرم به من اجازه داد و زنی را دیدم که در هودج شتر، برای طواف کعبه از حیره سفر می‌کرد و از کسی جز خدا نمی‌ترسید و در میان کسانی نیز بودم که گنج‌های کسری بن هرمز را گشودند و اگر شما عمرتان اجازه دهد، قسمت دیگری از فرمایش پیامبر جرا که من ندیدم، خواهید دید و آن این است که فرمودند: انسانی را می‌بینی که دستانش پُر [از طلا و نقره] است و...».