احادیث قدسی

فهرست کتاب

نسائی، کتاب «الصلاة»

نسائی، کتاب «الصلاة»

۱۱۷- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، عَنْ مَالِكِ بْنِ صَعْصَعَةَبأَنَّ النَّبِيَّ جقَالَ: بَيْنَا أَنَا عِنْدَ الْبَيْتِ بَيْنَ النَّائِمِ وَالْيَقْظَانِ، إِذْ أَقْبَلَ أَحَدُ الثَّلَاثَةِ بَيْنَ الرَّجُلَيْنِ، فَأُتِيتُ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ، مَلْآنَ حِكْمَةً وَإِيمَانًا، فَشَقَّ مِنِ النَّحْرِ إِلَى مَرَاقِّ الْبَطْنِ، فَغَسَلَ الْقَلْبَ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ مُلِئَ حِكْمَةً وَإِيمَانًا، ثُمَّ أُتِيتُ بِدَابَّةٍ دُونَ الْبَغْلِ وَفَوْقَ الْحِمَارِ، ثُمَّ انْطَلَقْتُ مَعَ جِبْرِيلَ÷فَأَتَيْنَا السَّمَاءَ الدُّنْيَا، فَقِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ، قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ. قِيلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَيْهِ؟ مَرْحَبًا بِهِ، وَنِعْمَ الْمَجِيءُ جَاءَ، فَأَتَيْتُ عَلَى آدَمَ÷فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ، قَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنَ ابْنٍ وَنَبِيٍّ. ثُمَّ أَتَيْنَا السَّمَاءَ الثَّانِيَةَ، قِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ. قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، فَمِثْلُ ذَلَكَ، فَأَتَيْتُ عَلَى يَحْيَى وَعِيسَى÷، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِمَا، فَقَالَا: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِيٍّ. ثُمَّ أَتَيْنَا السَّمَاءَ الثَّالِثَةَ, قِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِيلُ. قِيلَ: وَمَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، فَمِثْلُ ذَلِكَ، فَأَتَيْتُ عَلَى يُوسُفَ÷, فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ قَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِيٍّ. ثُمَّ أَتَيْنَا السَّمَاءَ الرَّابِعَةَ، فَمِثْلُ ذَلِكَ، فَأَتَيْتُ عَلَى إِدْرِيسَ÷فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِيٍّ. ثُمَّ أَتَيْنَا السَّمَاءَ الْخَامِسَةَ، فَمِثْلُ ذَلِكَ، فَأَتَيْتُ عَلَى هَارُونَ÷فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ قَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِيٍّ. ثُمَّ أَتَيْنَا السَّمَاءَ السَّادِسَةَ، فَمِثْلُ ذَلِكَ، ثُمَّ أَتَيْتُ عَلَى مُوسَى÷فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِيٍّ, فَلَمَّا جَاوَزْتُهُ بَكَى, قِيلَ: مَا يُبْكِيكَ؟ قَالَ: يَا رَبِّ! هَذَا الْغُلَامُ الَّذِي بَعَثْتَهُ بَعْدِي يَدْخُلُ مِنْ أُمَّتِهِ الْجَنَّةَ أَكْثَرُ وَأَفْضَلُ مِنْ أُمَّتِي، ثُمَّ أَتَيْتُ السَّمَاءَ السَّابِعَةَ، فَمِثْلُ ذَلِكَ، فَأَتَيْتُ عَلَى إِبْرَاهِيمَ÷فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنِ ابْنٍ وَنَبِيٍّ, ثُمَّ رُفِعَ لِيَ الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ, يُصَلِّي فِيهِ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ، فَإِذَا خَرَجُوا مِنْهُ لَمْ يَعُودُوا آخِرَ مَا عَلَيْهِمْ، ثُمَّ رُفِعَتْ لِي سِدْرَةُ الْمُنْتَهَى، فَإِذَا نَبْقُهَا مِثْلُ قِلَالِ هَجَرَ، وَإِذَا وَرَقُهَا مِثْلُ آذَانِ الْفِيَلَةِ، وَإِذَا فِي أَصْلِهَا أَرْبَعَةُ أَنْهَارٍ: نَهْرَانِ بَاطِنَانِ، وَنَهْرَانِ ظَاهِرَانِ، أَمَّا الْبَاطِنَانِ فَفِي الْجَنَّةِ، وَأَمَّا الظَّاهِرَانِ فَالْفُرَاتُ وَالنِّيلُ. ثُمَّ فُرِضَتْ عَلَيَّ خَمْسُونَ صَلَاةً, فَأَتَيْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: مَا صَنَعْتَ؟ قُلْتُ: فُرِضَتْ عَلَيَّ خَمْسُونَ صَلَاةً. قَالَ: إِنِّي أَعْلَمُ بِالنَّاسِ مِنْكَ، إِنِّي عَالَجْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَشَدَّ الْمُعَالَجَةِ، وَإِنَّ أُمَّتَكَ لَنْ يُطِيقُوا ذَلِكَ، فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ, فَاسْأَلْهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكَ، فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي, فَسَأَلْتُهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنِّي, فَجَعَلَهَا أَرْبَعِينَ، ثُمَّ رَجَعْتُ إِلَى مُوسَى÷, فَقَالَ: مَا صَنَعْتَ؟ قُلْتُ: جَعَلَهَا أَرْبَعِينَ, فَقَالَ لِي مِثْلَ مَقَالَتِهِ الْأُولَى، فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي، فَجَعَلَهَا ثَلَاثِينَ، فَأَتَيْتُ عَلَى مُوسَى÷فَأَخْبَرْتُهُ, فَقَالَ لِي مِثْلَ مَقَالَتِهِ الْأُولَى، فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي, فَجَعَلَهَا عِشْرِينَ, ثُمَّ عَشَرَةً, ثُمَّ خَمْسَةً، فَأَتَيْتُ عَلَى مُوسَى÷, فَقَالَ لِي مِثْلَ مَقَالَتِهِ الْأُولَى, فقلتُ: إِنِّي أَسْتَحِي مِنْ رَبِّيأَنْ أَرْجِعَ إِلَيْهِ، فَنُودِيَ أَنْ قَدْ أَمْضَيْتُ فَرِيضَتِي, وَخَفَّفْتُ عَنْ عِبَادِي, وَأَجْزِي بِالْحَسَنَةِ عَشْرَ أَمْثَالِهَا».

۱۱۷. «از انس بن مالک از مالک بن صعصعهباز پیامبر جروایت شده است که فرمودند: «زمانی که در کنار بیت (کعبه) در حالتی بین خواب و بیداری بودم، یکی از آن سه نفر [که به طرف من می‌آمدند]، از میان دو مرد دیگر جلو آمد و ظرفی از طلا نزدم آورده شد که پر از حکمت و ایمان بود، آنگاه [آن فرشته] از بالای سینه تا نرمی شکم [من] را شکافت و قلبم را با آب زمزم شست و آنگاه [قلبم] از حکمت و ایمان پُر شد. سپس حیوانی برایم آورده شد که کوچک‌تر از قاطر و بزرگ‌تر از الاغ بود. سپس با جبرئیل÷رفتم و به آسمان دنیا رسیدیم، گفته شد: کیست؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد ج، گفته شد: دعوت شده است؟ [گفته: بله، گفته شد]: درود بر او و فرخنده و خوش آمد، آنگاه به آدم÷رسیدم و به او سلام کردم، آدم گفت: خوش آمدی ای فرزندم و ای پیامبر خدا! سپس به آسمان دوم رفتیم، گفته شد: کیست؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد و مانند آنچه در آسمان اول گفته شد، تکرار شد، سپس به یحیی و عیسی علیهما السلام رسیدم، بر آن‌ها سلام کردم، آن‌ها گفتند: خوش آمدی ای برادر و ای پیامبر خدا! سپس به آسمان سوم رفتیم، گفته شد: کیست؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد جو مانند آنچه در آسمان اول گفته شد، تکرار شد، سپس به یوسف÷رسیدم و بر او سلام کردم، گفت: خوش آمدی ای برادر و ای پیامبر خدا! سپس به آسمان چهارم رفتیم و آنچه در آسمان‌های قبل اتفاق افتاده بود، در اینجا نیز اتفاق افتاد، پس به ادریس÷رسیدم و بر او سلام کردم، [او نیز] گفت: خوش آمدی ای برادر و ای پیامبر خدا! سپس به آسمان پنجم رفتیم و آنچه در آسمان‌های قبل اتفاق افتاده بود، در اینجا نیز اتفاق افتاد، پس به هارون÷رسیدم و بر او سلام کردم، [او نیز] گفت: خوش آمدی ای برادر و ای پیامبر خدا! سپس به آسمان ششم رفتیم و آنچه در آسمان‌های قبل اتفاق افتاده بود، در اینجا نیز اتفاق افتاد، پس به موسی÷رسیدم و بر او سلام کردم، [او نیز] گفت: خوش آمدی ای برادر و ای پیامبر خدا! وقتی او را ترک کردم، گریه کرد، گفته شد: چه چیزی تو را به گریه واداشت؟ گفت: خدایا! این مرد جوانی که بعد از من مبعوث کرده‌ای، از امتش افراد بیشتر و برتری از امت من وارد بهشت می‌شود، سپس به آسمان هفتم رفتیم و آنچه در آسمان‌های قبل اتفاق افتاده بود، در اینجا نیز اتفاق افتاد. پس به ابراهیم÷رسیدم و بر او سلام کردم، او گفت: خوش آمدی ای فرزندم و ای پیامبر خدا! سپس بیت المعمور بر من ظاهر شد، جایی که هر روز هفتاد هزار فرشته در آنجا نماز می‌خوانند و وقتی از آنجا خارج شدند، به آنجا برنمی‌گردند (یعنی هر گروه که وارد و خارج می‌شوند، دیگر به آنجا برنمی‌گردد و روز بعد گروه دیگری وارد می‌شود)، سپس سدرة المنتهی بر من ظاهر شد و دیدم که میوه‌هایش مانند کوزه‌های بزرگ شهر هَجَر و برگ‌هایش همچون گوش‌های فیل هستند و دریافتم که چهار رود در ریشه‌های آنجاست، دو رود مخفی و دو رود نمایان، دو رود مخفی، در بهشت قرار دارند و دو رود نمایان، رودهای فرات و نیل می‌باشند، سپس پنجاه نماز بر من واجب گردید، آنگاه نزد موسی÷برگشتم، گفت: چه کار کردی؟ گفتم: پنجاه نماز بر من واجب شد، گفت: من بیشتر از تو مردم را می‌شناسم، من با بنی اسرائیل به سختی تلاش کردم، امت تو نمی‌‌توانند آن را انجام دهند، پس نزد پرورگارت برگرد و از او بخواه که برایت تخفیف دهد، من هم نزد پروردگارم برگشتم و از او خواستم که برایم تخفیف دهد، پس آن را چهل نماز قرار داد، سپس نزد موسی÷برگشتم، گفت: چه کار کردی؟ گفتم: آن را چهل نماز قرار داد، پس مانند آنچه را که قبلاً گفته بود، به من گفت و من نزد پروردگارم برگشتم، خداوند آن را به سی نماز تخفیف داد، نزد موسی÷آمدم و به او خبر دادم، او نیز مانند آنچه را که قبلاً گفته بود، به من گفت و من نزد پروردگارم برگشتم [و از او تخفیف خواستم]، پس خداوند نمازها را به بیست نماز تخفیف داد، سپس به ده نماز، سپس به پنج نماز، پس نزد موسی÷آمدم [و به او خبر دادم] و او آنچه را که قبلاً به من گفته بود، به من گفت، گفتم: من شرم می‌کنم که نزد پروردگارم برگردم، آنگاه [از جانب خدا] ندا زده شد که واجبم را تأیید و اجرا کردم و بر بندگانم تخفیف دادم و در برابر هر کار نیک ده برابر آن را اجر و پاداش می‌دهم» [۳۹].

۱۱۸- «عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، قَالَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ، وَابْنُ حَزْمٍبقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: فَرَضَ اللَّهُعَلَى أُمَّتِي خَمْسِينَ صَلَاةً، فَرَجَعْتُ بِذَلِكَ حَتَّى أَمُرَّ بِمُوسَى÷فَقَالَ: مَا فَرَضَ رَبُّكَ عَلَى أُمَّتِكَ؟ قُلْتُ: فَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسِينَ صَلَاةً. قَالَ لِي مُوسَى: فَرَاجِعْ رَبَّكَفَإِنَّ أُمَّتَكَ لَا تُطِيقُ ذَلِكَ. فَرَاجَعْتُ رَبِّي، فَوَضَعَ عَني شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ، فَإِنَّ أُمَّتَكَ لَا تُطِيقُ ذَلِكَ. فَرَجَعْتُ رَبِّي، فَقَالَ: هِيَ خَمْسٌ، وَهِيَ خَمْسُونَ، لَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ. فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ. فَقُلْتُ: قَدِ اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَبِّي».

۱۱۸. «از ابن شهاب از انس بن مالک و ابن حزمبروایت شده است که آن دو گفتند: پیامبر جفرمودند: «خداوند متعال پنجاه نماز را بر امتم واجب کرد و من با آن دستور برگشتم تا این که از کنار موسی÷گذشتم، موسی گفت: پروردگارت چه چیزی را بر امتت واجب کرد؟ گفتم: بر آن‌ها پنجاه نماز واجب کرده است، موسی به من گفت: نزد پروردگارت برگرد [و از او تخفیف بخواه]، زیرا امتت نمی‌تواند آن را انجام دهد و من نزد پروردگارم برگشتم، پس قسمتی از آن را از دوشم برداشت (تخفیف داد) و نزد موسی برگشتم و به او خبر دادم، گفت: نزد پروردگارت برگرد [و از او تخفیف بخواه]، زیرا امتت نمی‌تواند آن را انجام دهد، پس نزد پروردگارم برگشتم، فرمود آن، پنج نماز است [که بر امتت واجب کردم] و این، پنجاه اجر و پاداش است [که برایش مقرر کردم]، سخن من تغییری نمی‌کند، پس نزد موسی برگشتم، گفت: نزد پروردگارت برگرد، گفتم: از پروردگارم شرم می‌کنم».

۱۱۹- «عَنْ يَزِيْدَ بْنِ أَبِيْ مَالِكٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِكٍسأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: أُتِيتُ بِدَابَّةٍ فَوْقَ الْحِمَارِ وَدُونَ الْبَغْلِ، خَطْوُهَا عِنْدَ مُنْتَهَى طَرْفِهَا، فَرَكِبْتُ وَمَعِي جِبْرِيلُ÷، فَسِرْتُ فَقَالَ: انْزِلْ فَصَلِّ، فَفَعَلْتُ. فَقَالَ: أَتَدْرِي أَيْنَ صَلَّيْتَ؟ صَلَّيْتَ بِطَيْبَةَ، وَإِلَيْهَا الْمُهَاجَرُ، ثُمَّ قَالَ: انْزِلْ فَصَلِّ، فَصَلَّيْتُ، فَقَالَ: أَتَدْرِي أَيْنَ صَلَّيْتَ؟ صَلَّيْتَ بِطُورِ سَيْنَاءَ، حَيْثُ كَلَّمَ اللَّهُمُوسَى÷، ثُمَّ قَالَ: انْزِلْ فَصَلِّ، فَنَزَلْتُ فَصَلَّيْتُ. فَقَالَ: أَتَدْرِي أَيْنَ صَلَّيْتَ؟ صَلَّيْتَ بِبَيْتِ لَحْمٍ، حَيْثُ وُلِدَ عِيسَى÷. ثُمَّ دَخَلْتُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ، فَجُمِعَ لِيَ الْأَنْبِيَاءُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ, فَقَدَّمَنِي جِبْرِيلُ حَتَّى أَمَمْتُهُمْ، ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا, فَإِذَا فِيهَا آدَمُ÷، ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ, فَإِذَا فِيهَا ابْنَا الْخَالَةِ عِيسَى وَيَحْيَى عَلَيْهِمَا السَّلَامُ، ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّالِثَةِ، فَإِذَا فِيهَا يُوسُفُ÷، ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ فَإِذَا فِيهَا هَارُونُ÷ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الْخَامِسَةِ، فَإِذَا فِيهَا إِدْرِيسُ÷، ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ السَّادِسَةِ، فَإِذَا فِيهَا مُوسَى÷، ثُمَّ صُعِدَ بِي إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ, فَإِذَا فِيهَا إِبْرَاهِيمُ÷. ثُمَّ صُعِدَ بِي فَوْقَ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ، فَأَتَيْنَا سِدْرَةَ الْمُنْتَهَى، فَغَشِيَتْنِي ضبَابُةٌ, فَخَرَرْتُ سَاجِدًا, فَقِيلَ لِي: إِنِّي يَوْمَ خَلَقْتُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ، فَرَضْتُ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَّتِكَ خَمْسِينَ صَلَاةً، فَقُمْ بِهَا أَنْتَ وَأُمَّتُكَ، فَرَجَعْتُ إِلَى إِبْرَاهِيمَ، فَلَمْ يَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ، ثُمَّ أَتَيْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: كَمْ فَرَضَ رَبُّكَ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَّتِكَ؟ قُلْتُ: خَمْسِينَ صَلَاةً, قَالَ: فَإِنَّكَ لَا تَسْتَطِيعُ أَنْ تَقُومَ بِهَا أَنْتَ وَلَا أُمَّتُكَ, فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ، فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ، فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي، فَخَفَّفَ عَنِّي عَشْرًا، ثُمَّ أَتَيْتُ مُوسَى، فَأَمَرَنِي بِالرُّجُوعِ، فَرَجَعْتُ، فَخَفَّفَ عَنِّي عَشْرًا، ثُمَّ رُدَّتْ إِلَى خَمْسِ صَلَوَاتٍ. ثُمَّ أَتَيْتُ مُوسى، قَالَ: فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ, فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ، فَإِنَّهُ فَرَضَ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ صَلَاتَيْنِ, فَمَا قَامُوا بِهِمَا. فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي فَسَأَلْتُهُ التَّخْفِيفَ, فَقَالَ: إِنِّي يَوْمَ خَلَقْتُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ، فَرَضْتُ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَّتِكَ خَمْسِينَ صَلَاةً، فَخَمْسٌ بِخَمْسِينَ، فَقُمْ بِهَا أَنْتَ وَأُمَّتُكَ. فَعَرَفْتُ أَنَّهَا مِنَ اللَّهِ - تَبَارَكَ وَتَعَالَى - صِرَّى فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى÷فَقَالَ: ارْجِعْ، فَعَرَفْتُ أَنَّهَا مِنَ اللَّهِ صِرَّى فَلَمْ أَرْجِعْ».

۱۱۹. «از یزید بن مالکسروایت شده است که گفت: انس بن مالک برایمان گفت که پیامبر جفرمودند: حیوانی که بزرگ‌تر از خر و کوچک‌تر از قاطر بود و گام‌هایش را در منتهای دید چشمانش می‌گذاشت، برایم آورده شد، با جبرئیل÷بر آن سوار شدم و رفتم، جبرئیل گفت: فرود بیا و نماز بخوان. پس آن را انجام دادم، گفت: آیا می‌دانی که کجا نماز خواندی؟ در شهر طیبه (مدینه) نماز خواندی، منطقه‌ای که مهاجرت تو و یارانت به آنجا خواهد بود (به سوی آن مهاجرت می‌کنی)، [رفتیم تا به جایی دیگر رسیدیم]، جبرئیل گفت: فرود بیا و نماز بخوان، پس نماز خواندم، گفت: آیا می‌دانی کجا نماز خواندی؟ در کوه طور سینا نماز خواندی، جایی که خدا با موسی÷سخن گفت، [رفتیم تا به جایی دیگر رسیدیم]، جبرئیل گفت: فرود بیا و نماز بخوان، پس فرود آمدم و نماز خواندم، گفت: آیا می‌دانی کجا نماز خواندی؟ در بیت لحم نماز خواندی، جایی که عیسی÷متولد شد، سپس داخل بیت المقدس شدم، آنگاه همه‌ی پیامبرانرا برای من گرد آوردند، سپس جبرئیل مرا جلو فرستاد و من برایشان به امامت نماز خواندم، سپس به آسمان دنیا برده شدم، در آنجا آدم÷بود، سپس به آسمان دوم برده شدم، در آنجا فرزندان خاله‌ عیسی و یحییإبودند، سپس به آسمان سوم برده شدم، در آنجا یوسف÷بود، سپس به آسمان چهارم برده شدم، در آنجا هارون÷بود، سپس به آسمان پنجم برده شدم، در آنجا ادریس÷بود، سپس به آسمان ششم برده شدم، در آنجا موسی÷بود، سپس به آسمان هفتم برده شدم. در آنجا ابراهیم÷بود، سپس به بالای هفت آسمان برده شدم و به سدرة المنتهی رفتیم (همراه با جبرئیل)، ابری مرا پوشاند و من سجده‌کنان به زمین افتادم و سپس به من گفته شد: من روزی که آسمان‌ها و زمین را آفریدم، بر تو و امت تو پنجاه [نوبت] نماز واجب کردم، پس تو و امتت بر انجام آن‌ها اقدام کنید، سپس نزد ابراهیم برگشتم، او از من در باره‌ی چیزی نپرسید، سپس به موسی رسیدم، موسی گفت: خداوند بر تو امتت چه مقدار [عبادت] واجب کرد؟ گفتم: پنجاه [نوبت] نماز، گفت: تو و امتت نمی‌توانید آن را انجام دهید، نزد پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه و من نزد پروردگارم برگشتم، ده نوبت را برایم تخفیف داد، سپس نزد موسی آمدم، او مرا به برگشتن نزد پروردگارم سفارش کرد، پس برگشتم و ده نوبت دیگر را برایم تخفیف داد، سپس برگشتم تا این که نمازها به پنج نوبت رسید، سپس نزد موسی آمدم، گفت: نزد پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه، زیرا او بر بنی اسرائیل دو نوبت نماز واجب کرد، اما آن را به درستی انجام ندادند و من نزد پروردگارم برگشتم و از او تخفیف خواستم، فرمود: من روزی که آسمان‌ها و زمین را آفریدم، بر تو و امت تو پنجاه [نوبت] نماز واجب کردم، پس اکنون پنج [نوبت نماز] در مقابل پنجاه [اجر و پاداش]، پس تو و امتت بر انجام آن‌ها اقدام کنید، آنگاه من دانستم که این از جانب پروردگارم قطعی و ثابت می‌باشد. نزد موسی÷برگشتم، گفت: برگرد، اما من دانستم آن مقدار از جانب پروردگارم قطعی و ثابت می‌باشد و غیر قابل تغییر است، پس دیگر برنگشتم».

[۳۹] در این که فرمودند: «نهران باطنان ونهران ظاهران» باید گفت: ما به آنچه که به طور قطع از زبان پیامبر جصادر شده است، ایمان کامل داریم و علم بر حقیقت آن را به خدای متعال واگذار می‌کنیم و علاوه بر این می‌گوییم: آب، رحمت خداست که از آسمان بر بندگان نازل می‌شود و بهشت نیز محل رحمت اوست و شاید حدیث نیز به این مطلب اشاره کند که به واسطه‌ی ساکنان اطراف این دو نهر ظاهری، اسلام در جاهای دیگر منتشر شود - والله أعلم. «سدرة المنتهی» یعنی مکانی که علم فرشتگان به آنجا منتهی می‌شود و کسی جز پیامبر اسلام جاز آنجا به بالاتر نگذشته است و به قول ابن مسعودسعلت تسمیه‌ی آن مکان به این نام به این خاطر است که اوامر خدا از بالا و پایین آن به آنجا منتهی می‌شود. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].