محمد صصادق و امین است
مادر ما، خدیجه اخلاق پیامبر صرا خوب میدانست و از مکارم و فضائل پیامبر صآن قدر شنیده بود که دل را پُر از شادی و سرور کند. همچنین جایگاه پیامبر صرا میان قومش که او را صادق و امین لقب میدادند و برای حل بزرگترین و سختترین مشکلاتی که میانشان روی میداد از او کمک میگرفتند، به خوبی میدانست.
یکی از این مشکلات که برای قریش پیش آمد این بود که قبائل قریش برای بازسازی کعبه که بر اثر آمدن رودخانهها، و بنا به قولی بر اثر آتشسوزی، و بنا به قول بعضی دیگر بر اثر سیل بنیانکن خراب شده بود، گردهم آمدند. این واقعه بنا به قول راجح پنج سال قبل از بعثت پیامبر صبود. قریش چارهای جز بازسازی کعبه نداشتند.
احادیث صحیح به این موضوع اشاره دارند؛ بخاری از عائشه لروایت کرده که رسول الله صبه او گفت: آیا ندیدی که قوم تو زمانی که کعبه را بر پایههایی که ابراهیم آن را بنا کرده بود بنا نکردند؟. گفتم: ای رسول الله ص! آیا کعبه را بر اساس پایههایی که حضرت ابراهیم کعبه را بر آنها برافراشت، تجدید بنا نمیکنی؟ پیامبر صفرمود: اگر قومت تازه مسلمان(و ضعیف الایمان) نبودند این کار را میکردم. عبدالله سمیگوید: اگر عائشه لاین را از رسول الله صشنیده بود، پیامبر صرا نمیدیدم که دو رکنی که در پایان «حِجر» قرار دارند، لمس نکند. کعبه براساس پایههایی که حضرت ابراهیم کعبه را بر آنها برافراشت، ساخته نشد [۲۰].
قریش پول و هزینههای حلال را در بازسازی کعبه صرف نمودند، زیرا آنان شرط کردند که جز مال پاک و حلال صرف بنای کعبه نشود، مهریه حرام و اموالی که از طریق ربا به دست آمده و مالی که به ناحق به دست آمده، نباید صرف بنای کعبه شود.
ابن اسحاق میگوید: آنگاه قبایل قریش سنگها را برای بنای کعبه جمع نمودند. هر قبیلهای، به طور جداگانه سنگها را جمع مینمود سپس آنها را در دیوار کعبه مینهاد تا اینکه ساختمان کعبه به مکان حجرالاسود رسید. در این موقع میان آنان درگیری و اختلاف پیش آمد، هر قبیله فقط میخواست خودش آن را در جایش قرار دهد و این افتخار نصیب خودش شود. این درگیری تا آنجا به طول انجامید که آنان رودرروی هم سخن گفتند و جر و بحث نمودند و برای مبارزه آماده شدند. قبیله بنی عبدالدار کاسه پر از خونی را آوردند و با بنی عدی بن کعب بن لؤی بر سر مرگ پیمان بستند و دستشان را در خون آن کاسه داخل کردند و آن را «لعقة الدم» (کاسه خون) نام نهادند. قریش چهار یا پنج شب بر این حال بودند. سپس در مسجد جمع شدند و راجع به این قضیه مشورت و تبادل نظر نمودند.
گفتند: ای جماعت قریش! اولین کسی که داخل این مسجد میشود، را به عنوان داور و حکم تعیین کنید تا میان شما قضاوت کند. اولین کسی که داخل مسجد الحرام شد، رسول الله صبود. وقتی که پیامبر صرا دیدند، گفتند: این امین است، ما به قضاوت او راضی هستیم. این فرد محمد است. وقتی که پیامبر صبه سوی آنان رفت و آنان قضیه را به او گفتند، فرمود: «پارچهای را برایم بیاورید». پارچه آورده شد، آنگاه پیامبر صحجرالاسود را برداشت و آن را در پارچه قرار داد سپس فرمود: «هر قبیله گوشهای از پارچه را بگیرد سپس همگی آن را بلند کنید». آنان این کار را کردند تا اینکه آن را به جایش رساندند. آنگاه پیامبر صبا دستانش حجرالاسود را در جای خویش قرار داد [۲۱].
[۲۰] حدیثی صحیح است. بخاری در مبحث حج، باب «فضل مکة وبنیانها، شماره ۱۵۸۳؛ و مسلم در مبحث حج، باب «نقض الکعبة وبنائها»، شماره ۱۳۳۳ آن را روایت کردهاند. [۲۱] ابوداود طیالسی در «مسند» خود، به شماره ۱۱۳، و حاکم در «مستدرک» ، ۱/۴۵۸ آن را روایت کردهاند. حاکم گوید: این حدیث بنا بر شرط مسلم صحیح است و مسلم آن را روایت نکرده و شاهد صحیحی مبنی بر تطابق با شرط مسلم دارد و ذهبی با او موافق است.