قطعنامه عمومی ... و سختی و فشار محاصره
کینه و حسادت مشرکان در بستن معاهدهای ظهور یافت که به ضرر مسلمانان و کسانی که به دین و آئین آنان راضیاند یا بر آنان عطوفت و دلسوزی میکنند یا یکی از مسلمانان را حمایت میکنند، بود. آنان متفق شدند که با مسلمانان خرید و فروش نکنند، کسی دختری را به آنان ندهد و از آنان هم دختری نگیرد، و به طور کلی با آنان قطع رابطه کنند. و این معاهده را در کاغذی نوشتند و آن را در داخل کعبه به خاطر تأکید بر مفاد آن، آویزان کردند.
محاصره بر مسلمانان خیلی سخت و دشوار شد؛ کمک و یاری آنان قطع شد؛ غذا و خوراک کم شد تا جایی که گرسنگی به آخرین حدش رسیده بود و گریه کودکانشان از آن طرف شعب ابیطالب شنیده میشد. و سختیها و فشارها به جایی رسید که دشمن هم برای حال و وضعیتشان میگریست. با وجود جو خفقان و تار در روبرویشان، انواع سختیها و فشارها را به خاطر خدا تحمل کردند.
سهیلی میگوید: صحابه وقتی که کاروانهای شتران به مکه میآمدند، یکی از آنان به بازار میآمد تا مقداری خوراک برای زن و فرزندانش بخرد، ابولهب برمیخاست و میگفت: ای جماعت تجار! کالاها را با قیمت خیلی گران به اصحاب و یاران محمد بدهید تا نتوانند چیزی را بخرند. و شما از مال و دارایی و وفای به عهدم خبر دارید، من ضامنم و هیچ ضرری به شما نمیرسد؛ در نتیجه تاجران قیمت کالاها را چند برابر بالا میبردند تا جایی که مسلمانان نمیتوانستند چیزی بخرند و هر کدام از آنان نزد کودکانشان که از شدت گرسنگی آه و ناله و گریه میکردند، دست خالی برمیگشت و در دستش چیزی نبود که با آن خوراک کودکانش را تأمین کند. و تاجران نزد ابولهب میرفتند، ابولهب هم در غذا و لباسی که از تاجران میخرید، سود هنگفتی را به آنان میداد از آن طرف هم مؤمنان و کسانی که با آنان بودند، از گرسنگی و برهنگی به تنگ آمده بودند.
یونس از سعد بن ابی وقاص روایت میکند که سعد میگوید: شبی برای قضای حاجت بیرون رفتم، صدای چیزی را زیر ادرار شنیدم، دیدم که تکهای از پوست خشک شتر است. آن را برداشتم و آن را شستم، سپس آن را سوزاندم و با آب سائیدم، و تا سه دفعه از آن خوردم.
ببینید چگونه محاصره مسلمانان به اوج خود رسیده و چگونه محرومیت، آنان را سست و لاغر کرده و آنان را مجبور کرده که چیزی را بخورند که اصلاً به درد نمیخورد؟ این دردها برخی از خویشاوندان مسلمان از میان قریش را اندوهگین و ناراحت کرده بود، از این رو یکی از آنان مقداری خوراک و پوشاک را بر روی شتر مینهد سپس آن را میزند و به طرف شعب حرکت میکند و افسارش را رها میکند تا به محاصرهشدگان برسد و کمی از درماندگی و تندگستی آنان را کاهش دهد.
این سختی و فشار چقدر طول کشید؟ سه سال سخت و ناخوش. تنها بند ایمان بود که دلها را میگرفت و صبر و تحمل را به آنان میداد [۱۹۱].
فاطمه لهمراه محاصرهشدگان بود و محاصره و گرسنگی، صحت و سلامتیاش را مورد هجوم قرار داد. تا جایی که به دردهای بزرگی مبتلا شد. او آن سختی را با تمام دردها و اندوهها و ناراحتیهایش گذارند تا اینکه گشایش از طرف خداوند ـ ﻷـ آمد و مسلمانان از این محاصره بیرون آمدند.
[۱۹۱] فقه السیرة، اثر غزالی مصری، ص ۱۳۸-۱۳۹. با تصرف.