صبر و پایداری پیامبر صبر اذیت و آزار مشرکان
ابن اسحاق میگوید: سپس قریش در دشمنی با رسول الله صبه شکنجه و اذیت و آزار او و کسانی که همراه او اسلام آوردند، شدت بخشیدند. به همین منظور نادانان خود را علیه پیامبر صتشویق و ترغیب کردند، این نادانان پیامبر صرا تکذیب کردند و او را اذیت و آزار کردند و وی را شاعر و ساحر و جادوگر و کاهن و دیوانه دانستند. و رسول خدا صهمچنان امر و دستور خداوند را آشکار میکرد و آن را پنهان نمیداشت و آنچه را که برایشان ناخوشایند بود، برای آنان روشن میکرد؛ از جمله دین و آئین آنان را باطل دانست، از بتهایشان کنارهگیری میکرد، و از آنان که همچنان بر کفرشان بودند، دوری میکرد [۱۸۴].
پیامبر صخیلی در معرض اذیت و آزار قریش قرار گرفت.
از علی بن ابیطالب روایت شده است که میگوید: «رسول خدا صرا دیدم در حالی که قریش او را گرفته بودند؛ یکی ناگهان او را میگرفت و وی را غافلگیر میکرد و دیگری او را تکان میداد و او را از جایش دور میکرد و وی را مسخره مینمود. و آنان میگفتند: تویی که خدایان را یک خدا کردهای؟ علی میگوید: به خدا قسم، احدی از ما نزدیک نشد جز ابوبکر، که این یکی را میزد و آن یکی را غافلگیر میکرد، و دیگری را از جایش دور میکرد و میگفت: وای بر شما: ﴿أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ ٱللَّهُ وَقَدۡ جَآءَكُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ مِن رَّبِّكُمۡ﴾[غافر: ۲۸]. «آیا مىخواهید مردى را بکشید بخاطر اینکه مىگوید: پروردگار من «الله» است، در حالى که دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟».
«آیا مردی را خواهید کشت بدان خاطر که میگوید: پرودگار من الله است، در حالی که دلائل روشن و معجزات آشکاری از جانب پروردگارتان برایتان آورده است؟».
سپس علی ردایش را بلند کرد و گریست تا اینکه ریشش خیس شد سپس گفت: شما را به خدا قسم میدهم، آیا مؤمن آل فرعون بهتر است یا ابوبکر؟ جماعت ساکت بودند، آن گاه گفت: چرا جواب مرا نمیدهید؟ به خدا قسم، یک ساعت ابوبکر بهتر از هزار ساعت کسانی مثل مؤمن آل فرعون میباشد، چون آن مرد مؤمن آل فرعون ایمان خود را پنهان میکرد ولی این مرد (ابوبکر) ایمان خود را آشکار نموده است» [۱۸۵].
از عبدالله بن عمر بروایت شده است که میگوید: در حالی که رسول خدا صدر محوطه کعبه بود، ناگهان عقبه بن ابی معیط آمد و شانه رسول الله صرا گرفت و لباسش را دور گردن او پیچید و فشرد تا جایی که نزدیک بود او را خفه کند. آنگاه ابوبکر آمد و شانه عقبه را گرفت و او را از پیامبر صدور کرد. سپس گفت: ﴿أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ ٱللَّهُ وَقَدۡ جَآءَكُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ مِن رَّبِّكُمۡ﴾[غافر: ۲۸]. «آیا مىخواهید مردى را بکشید بخاطر اینکه مىگوید: پروردگار من «الله» است، در حالى که دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟» [۱۸۶].
[۱۸۴] السیرة النبویة، اثر ابن هشام، ۱/۲۳۸. [۱۸۵] تاریخ الخلفاء، ص ۳۷. [۱۸۶] بخاری در مبحث «مناقب الانصار»، باب: «ما لقی النبیج وأصحابه من المشرکین بمکة»، به شماره ۳۸۵۶ آن را روایت کرده است.