توطئهچینی و دسیسهای خائنانه
سپاهیان کفر در غزوه احزاب (خندق) جمع شدند و خواستند اسلام و مسلمانان را از بین ببرند... آن موقع معاهدهای میان پیامبر صو یهودیان بنی قریظه بود مبنی بر اینکه آنان با هر کس که قصد یثرب (مدینه) را دارد، مقابله کنند و مسلمانان را یاری کنند. اما حیی بن اخطب (پدر صفیه) به سوی یهودیان بنیقریظه در سرزمینهایشان رفت و گفت: عزتمندترین شخص زمانه و رئیس و بزرگ قریش و رهبران قبیله غطفان را برای شما آوردهام. شما اهل اقتدار و سلاح و وسایل جنگی هستید. پس بشتابید تا با محمد پیکار کنیم و از او نجات یابیم. رئیس یهودیان بنی قریظه به او گفت: بلکه به خدا ذلیلترین شخص زمانه را برای من آوردی. نزد من آمدی با ابری که میبارد و رعد و برق میزند. «حیی» مدام او را وسوسه میکرد و به او وعده میداد تا اینکه رئیس یهودیان بنی قریظه به حیی جواب مثبت داد با این شرط که او هم به بنی قریظه بپیوندد و هر بلائی بر سرشان آمد، بر سر او هم بیاید. «حیی» این کار را کرد. در نتیجه یهودیان بنی قریظه پیمانشان با رسول الله صرا نقض کردند و آشکارا وی را ناسزا و بد و بیراه گفتند. این خبر به پیامبر صرسید. او هم کسی را فرستاد تا در این باره تحقیق بیشتری بکند. فرستاده پیامبر صوقتی قضیه را پیگیری و تحقیق کرد، دید که بنی قریظه معاهده را نقض کردهاند. پیامبر صتکبیر گفت و فرمود: «ای جماعت مسلمانان، این خبر مژده خوبی است و به امید خدا، در آن خیر است».
وقتی که پیامبر صبه سوی مدینه رهسپار شد، سلاحش را بر زمین نهاد. جبرئیل نزدش آمد و گفت: آیا سلاحت را بر زمین نهادی؟ به خدا قسم، فرشتگان هم اسلحههایشان را بر زمین ننهادند. برخیز و همراه یارانت به طرف یهودیان بنیقریظه برو، من هم جلوت حرکت میکنم و پناهگاههایشان را میلرزانم و در دلشان، ترس و وحشت میاندازم. پس جبرئیل در پیشاپیش فرشتگان حرکت کرد و رسول الله صهم در پیشاپیش مهاجران و انصار به دنبال جبرئیل حرکت کرد [۱۴۸]، و به یارانش گفت: «لا یصلین أحدکم العصر إلاَّ في بني قریظة»:«هیچ یک از شما نماز عصر نخواند مگر در بنی قریظه». مسلمانان هم، دستور پیامبر صرا اطاعت کردند و فوراً برخاستند و به طرف بنی قریظه حرکت کردند. در راه نماز عصر فرا رسید، عدهای از مسلمانان گفتند: نماز عصر را نمیخوانیم مگر در بنی قریظه همچنان که پیامبر صبه ما دستور داد، در نتیجه در آخر شب نماز عصر را خواندند. و عدهای دیگر گفتند: منظور پیامبر صاین نبود، بلکه منظورش این بود که ما هرچه زودتر به طرف بنی قریظه حرکت کنیم، در نتیجه در راه نماز عصر را خواندند. پیامبر صهیچ یک از دو گروه را سرزنش نکرد و کار هر دو را پسندید [۱۴۹] [۱۵۰].
[۱۴۸] بخاری در مبحث «المغازی»، ۷/۳۱۳؛ و مسلم به شماره ۱۷۶۹ آن را روایت کردهاند. [۱۴۹] بخاری در مبحث «صلاة الخوف»، باب: «صلاة الطالب والمطلوب راکباً»، ۷/۳۱۳؛ ومسلم به شماره ۱۷۷۰ آن را روایت کردهاند. [۱۵۰] زاد المعاد، ۳/۱۲۹-۱۳۰.