رشک بردن عایشه بر خدیجه ب
پس از وفات خدیجه لرسول الله صبا سوده دختر زمعه و سپس با عایشه لازدواج کرد. مادر ما عایشه کمی احساس رشک و حسادت میکرد به خاطر آنکه پیامبر صخدیجه را زیاد مورد ستایش و تمجید قرار میداد و او را زیاد یاد میکرد. و این امر از فرط محبت عایشه نسبت به رسول الله صبود.
از عایشه روایت شده است که میگوید: بر هیچ یک از زنان پیامبر جز خدیجه رشک نبردم در حالی که در زمان حیات خدیجه، من زن پیامبر صنبودم. سپس عایشه افزود: هر وقت رسول الله صگوسفندی را ذبح میکرد میفرمود: «أرسلوها بها إلى أصدقاء خدیجة»: «آن را برای دوستان خدیجه ببرید». عایشه میگوید: روزی از پیامبر صناراحت شدم و گفتم: خدیجه چرا! آنگاه رسول الله صفرمود: «إني قد رُزقت حبها» [۷۵]: «حب و دوستی خدیجه در اعماق قلبم سرایت کرده است».
باز از عایشه روایت شده است که میگوید: هاله دختر خویلد، خواهر خدیجه برای آمدن نزد رسول الله صاز وی اجازه خواست، پیامبر صمیدانست که خدیجه قبلاً برای آمدن او خدمت رسول الله از ایشان اجازه خواسته بود از این رو خیالش راحت شد و فرمود: «اللهم هالة بنت خویلد»: «خدایا، این هاله دختر خویلد است» پس رشک بردم و گفتم: پیرزنی از پیرزنان قریش را یاد میکنی که فوت کرده، و خداوند بهتر از او را به تو عنایت کرده است!» [۷۶].
همچنین از عایشه لروایت شده است که میگوید: بر هیچ یک از زنان پیامبر صرشک نبردهام آنگونه که بر خدیجه رشک بردم، کسی که قبل از آنکه پیامبر صبا من ازدواج کند از دنیا رفت. این رشک و حسادت بدین خاطر است که از پیامبر صشنیده بودم که او را یاد میکرد و خداوند به او امر کرد که خدیجه را به خانهای از تارهای طلا و نقره و مروارید مژده دهد، و اگر پیامبرصگوسفندی را ذبح میکرد، آن را به همه دوستان خدیجه هدیه میداد [۷۷].
در روایتی از بخاری آمده است [۷۸]... و چه بسا گوسفند را ذبح میکرد سپس اعضای آن را تکه تکه میکرد و سپس آنها را برای دوستان خدیجه میفرستاد. بعضی اوقات به او میگفتم: انگار در دنیا زنی جز خدیجه نیست؟ آنگاه پیامبر صمیفرمود: «انَّهَا كَانَتْ وَكَانَتْ ، وَكَانَ لِى مِنْهَا وَلَدٌ»: «او چنین و چنان بود و من از او فرزندی دارم».
از عائشه روایت شده است که میگوید: رسول الله صوقتی که خدیجه را یاد میکرد، او را به بهترین صورت مورد تمجید و ستایش قرار میداد. عایشه میگوید: روزی حسادت ورزیدم و گفتم: هر زنی را که زیاد یاد میکنی، خداوند بهتر از او را به تو عوض داد! پیامبر صفرمود: «أبدلني الله خیراً منها!! قد آمنت بي إذ کفر بي الناس، وصدقتني إذ کذبني الناس، وواستني بمالها إذ حرمني الناس، ورزقني الله أولادها وحرمني أولاد الناس» [۷۹]: «خداوند بهتر از او را به من عوض دهد!! او به من ایمان آورد آنگاه که مردم به من کفر ورزیدند، و مرا تصدیق نمود آنگاه که مردم مرا تکذیب نمودند، و با مالش مرا یاری کرد آنگاه که مردم مرا از مال و یاری محروم کردند، و خداوند از او فرزندانی نصیب من کرد آنگاه که مرا از داشتن فرزند از دیگری محروم کرد».
از عبدالله بهی روایت شده است که میگوید، عایشه گفت: رسول الله صوقتی که خدیجه را یاد میکرد، اصلاً از ستایش و تمجید وی و طلب مغفرت برای او خسته نمیشد.
روزی او را یاد کرد و رشک و حسادت به من دست داد و گفتم: خداوند به جای زن بزرگسالی کسی دیگر را به تو عوض دهد! عایشه میگوید: دیدم که پیامبر خیلی ناراحت و خشمگین شد. به ذهنم خطور کرد و با خود گفتم: خدایا، اگر خشم و ناراحتی پیامبرت را از من ببری، هرگز خدیجه را به بدی یاد نمیکنم. وقتی که پیامبر صاین دعای مرا دید، فرمود: «کیف قلت؟ والله لقد آمنت بي إذ کذبني الناس، وآوتني إذ رفضني الناس، ورزقت منها الولد وحرمتموه مني»: «چگونه این را گفتی؟ به خدا قسم، خدیجه به من ایمان آورد آنگاه که مردم مرا تکذیب نمودند و مرا پناه داد آنگاه که مردم مرا طرد کردند، و از او فرزند نصیب من شد در حالی که از داشتن فرزند از همسران دیگر محروم شدم» عایشه میگوید: پیامبر صیک ماه با ناراحتی و دلخوری از من شب و روز را به سر برد [۸۰].
امام ذهبی میگوید: و این از عجیبترین نکاتی است که در این رابطه ذکر شده است [۸۱].
اینکه عایشه لبه خاطر پیرزنی حسادت ورزد که پیش از ازدواج پیامبر صبا او وفات کند، سپس خداوند عایشه را از رشک و حسادت از چند زنی که با عایشه همسران پیامبر صبودند، منع میکند، این از الطاف الهی به عایشه و پیامبر صاست تا زندگیشان مکدر نشود. و شاید ابراز محبت و دوستی پیامبر صبه عایشه و تمایلش به او، رشک و حسادت را از عایشه دور کرده است. خداوند از او راضی باد و او را راضی و خشنود گرداند!.
در خانه عایشه، کرامات و بزرگواریهای دیگری برای خدیجه طاهره وجود داشت؛ روزی پیرزنی از همنشینان خدیجه طاهره نزد پیامبر صآمد و پیامبر صبه نیکی و گرمی با او برخورد کرد و به او احترام گذاشت و عبایش را برای آن پیرزن گستراند و او را بر آن نشاند، و پیوسته از احوال و اوضاعش میپرسید.
پس از این که آن پیرزن از محضر رسول الله صخارج شد، عایشه گفت: یا رسول الله ص، این چنین اقبال و احترامی به این سیاه؟! پیامبر صفرمود: «إنها کانت تدخل على خدیجة، وإن حسن العهد من الإیمان» [۸۲]: «این پیرزن همنشین خدیجه بود و نزد او میآمد، و وفای به عهد جزو ایمان است».
[۷۵] متفق علیه. مسلم در مبحث «فضائل الصحابة»، باب «فضائل خدیجة أم المؤمنین ک»، به شماره ۲۴۳۵؛ و بخاری به طور مختصر در مبحث «النکاح»، باب «غیرة النساء ووجدهن»، به شماره ۵۲۲۹ آن را روایت کردهاند. [۷۶] این حدیث صحیح است. مسلم در مبحث «فضائل الصحابة، باب «فضائل خدیجة أم المؤمنین ک»، به شماره ۲۴۳۷؛ و بخاری به طور معلق به شماره ۳۸۲۱ آن را روایت کردهاند. [۷۷] متفق علیه. بخاری در مبحث «المناقب»، باب «تزویج النبی ج خدیجة»، به شماره ۳۸۱۶؛ مسلم در مبحث «فضائل الصحابة»، باب «فضائل خدیجة أم المؤمنین ک»، به شماره ۲۴۳۵؛ و ترمذی به شماره ۳۸۷۵ آن را روایت کردهاند. [۷۸] این حدیث صحیح است. بخاری در مبحث «المناقب»، باب «تزویج النبیج خدیجة»، به شماره ۳۸۱۸ آن را روایت کرده است. [۷۹] هیثمی در «مجمع الزوائد»، شماره ۱۵۲۸۱ میگوید: احمد آن را روایت کرده و اِسناد آن، حسن است. [۸۰] اِسناد آن حسن است. و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «الإصابة، ۱۲/۲۱۷-۲۱۸ آن را به کتاب «الذریة الطاهرة» اثر دولابی نسبت داده است. [۸۱] شوکانی: حاشیهای را در این زمینه نوشته میگوید: علت حسادت، این بود که عایشه از رسول الله صمیشنید که خدیجه را مورد ستایش و تمجید قرار میدهد و منزلت و شأن او را بسیار بزرگ میدانست همچنان که در شرح حال او آمد، بنابراین، هیچ جای تعجب نیست که عایشه از این کار حسادت ورزد. [۸۲] احمد آن را روایت کرده است. و ارناؤوط میگوید: راویانش ثقه و مورد اعتمادند (السیر، ۲/۱۶۵).