شادمانی و سروری آشکار ... و سعادتی فراگیر
وقتی اذیت و آزار مشرکان نسبت به یاران پیامبر صشدت یافت، آن حضرت به آنان اجازه هجرت به مدینه داد؛ از ترس اینکه آنان به خاطر دینشان از بین بروند. پس یاران پیامبر صبه مدینه هجرت نمودند و در کنار انصار سکنی گزیدند؛ انصاری که مهاجران را در چشمان خود گذاشتند و پلکهایشان را بر هم نهادند از ترس اینکه مبادا نسیم هوا گزندی به آنان برساند.
انصار با آمدن پیامبر صنهایت شوق و شادی را داشتند ... پس وقتی که انصار دانستند که خداوند به پیامبرش اجازه هجرت به مدینه را داده، نزدیک بود از شدت شادی و خوشحالی، روحهایشان از جسمهایشان جدا شود.
سعد بن معاذ و مادرش بو بلکه تمام کسانی که در مدینه بودند، از آمدن پیامبر صاطلاع حاصل کردند؛ از این رو هر روز برای استقبال از وی بیرون میرفتند و وقتی مغرب میشد، به خانههایشان باز میگشتند در حالی که دلهایشان پر از غم و اندوه بود.
در روز موعود، مطلع شدند که پیامبر صدر نزدیکیهای مدینه است؛ از این رو تمام کوچههای مدینه مملو از جمعیت مردان و زنان و کودکان و ... بود. همه میخواستند بهترین مخلوقی را که تمام بشریت او را شناخته، ببینند.
اگر تمام جشن و شادیهای هستی در آن لحظه جمع میشدند، به اندازه یک هزارم شادی و خوشحالی مسلمانان با آمدن محمد مصطفی صنمیرسید [۳۱۳].
[۳۱۳] أصحاب الرسول ص، اثر نگارنده، ۱/۳۸۳.