صبر و پایداری
خدیجه لمیدید که انواع اذیت و آزار و تمسخر متوجه پیامبر محبوب صمیشود، از این رو با او همدردی مینمود و روحیهاش را تقویت میکرد و آلام و دردها و فشار مردم را میکاست. خدیجه با این کارش، نمونه عظیم و شخصی بینظیر بود و بلکه الگو و سرمشقی برای هر خواهر مسلمان ـ که شوهرش دعوتگر است ـ میباشد تا بلاها و مصیبتهایی که میبیند و انسان بردبار را شگفتزده میکند، از او بکاهد. از نمونههای مصائبی که در طول زندگی خدیجه لبرایش پیش آمده بود، اذیت و آزاری بود که مشرکان به پیامبر محبوب صمیرساندند.
از عبدالله بن مسعودسروایت شده است که پیامبر صدر مسجدالحرام نماز میخواند و ابوجهل و یارانش هم در آنجا نشسته بودند. آنگاه به یکدیگر گفتند: کدام یک از شما لاشه حیوان فلان طایفه را میآورد و آن را بر پشت محمد وقتی که به سجده میرود، مینهد؟ بدبختترین قوم بلند شد و آن را آورد. منتظر ماند تا اینکه پیامبر صبه سجده رفت، آنگاه آن را بر پشت پیامبر میان شانههایش نهاد و من هم نگاه میکردم و کاری از دستم برنمیآمد، ای کاش میتوانستم از او دفاع کنم. عبدالله بن مسعود گفت: آنان شروع به خندیدن کردند، و رسول الله صدر حال سجده بود و سرش را بلند نکرد تا اینکه فاطمه نزد او آمد و آن لاشه را از روی پشت مبارکش کنار نهاد. آنگاه رسول الله صسرش را بلند کرد و سه بار فرمود: «اللهم علیك بقریش»:«خدایا، قریش را نابود کن» وقتی که پیامبر صآنان را نفرین کرد، بر آنان دشوار آمد. عبدالله بن مسعود میگوید: آنان معتقد بودند که دعا در آن سرزمین، مستجاب میشود. سپس پیامبر صآنان را یکی یکی نام برد و فرمود: «اللَّهُمَّ عَلَيْكَ بِأَبِى جَهْلٍ، وَعَلَيْكَ بِعُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَشَيْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَالْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ ، وَأُمَيَّةَ بْنِ خَلَفٍ، وَعُقْبَةَ بْنِ أَبِى مُعَيْطٍ ...»: «خدایا، ابوجهل را نابود کن، و عتبه پسر ربیعه، و شیبه پسر ربیعه، و ولید پسر عتبه، و امیه پسر خلف و عقبه پسر ابومعیط را نابود کن». نفر هفتمی را هم ذکر کرد اما من او را به یاد ندارم. راوی میگوید: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، تمام کسانی که رسول الله صنام برد را دیدم که همگی در چاه بدر افکنده شدند [۴۸].
مسلم از ابوهریره روایت کرده است که: ابوجهل گفت: آیا محمد چهرهاش را در حضور شما به زمین میساید؟ ابوهریره میگوید: گفتند بله. آنگاه ابوجهل گفت: سوگند به لات و عزی، اگر او را ببینم که چنین کاری میکند، گردنش را لگدکوب میکنم یا چهرهاش را در خاک میغلطانم. ابوهریره گفت: آنگاه رسول الله صآمد و شروع به خواندن نماز کرد. ابوجهل قصد داشت بر گردنش لگد بزند. راوی میگوید: یارانش حیرتزده دیدند که او با ترس و وحشت برمیگردد و صورتش را با دست پوشانده است. به او گفتند: تو را چه شدهای ابوالحکم؟ گفت: میان من و محمد صگودالی از آتش و چیزی ترسناک و بالهایی مانند بالهای ملائکه بود. رسول الله صفرمود: اگر ابوجهل به من نزدیک میشد، فرشتگان بدنش را تکه تکه میکردند [۴۹].
از عروه بن زبیر روایت شده است که میگوید: از ابن عمرو بن العاص خواستم که بدترین و سختترین کاری که مشرکان در حق پیامبر صکردند را برایم بازگو کند، او گفت: هنگامی که پیامبر صدر داخل حجر کعبه نماز میخواند، عقبه بن ابی معیط آمد و لباسش را در گردن پیامبرصانداخت و فشرد تا جایی که نزدیک بود او را خفه کند. آنگاه ابوبکر آمد و شانه عقبه را گرفت و او را از پیامبر صدور کرد و گفت: ﴿أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ ٱللَّهُ﴾[غافر: ۲۸]. «آیا مىخواهید مردى را بکشید بخاطر اینکه مىگوید: پروردگار من «الله» است» [۵۰].
همچنین اصحاب پیامبر صمورد شدیدترین انواع شکنجه و اذیت و آزار قرار گرفتند.
از خباب بن ارت روایت شده است که او میگوید: نزد پیامبر صآمدم در حالی که او در سایه کعبه ردایش را زیر سرش قرار داده بود ـ و آزار و شکنجه مشرکان برای ما طاقت فرسا شده بود ـ گفتم: ای رسول الله! آیا خداوند را فرا نمیخوانی؟ او نشست در حالی که چهرهاش قرمز شده بود و فرمود: «لَقَدْ كَانَ مَنْ قَبْلَكُمْ لَيُمْشَطُ بِمِشَاطِ الْحَدِيدِ مَا دُونَ عِظَامِهِ مِنْ لَحْمٍ أَوْ عَصَبٍ مَا يَصْرِفُهُ ذَلِكَ عَنْ دِينِهِ، وَيُوضَعُ الْمِنْشَارُ عَلَى مَفْرِقِ رَأْسِهِ، فَيُشَقُّ بِاثْنَيْنِ، مَا يَصْرِفُهُ ذَلِكَ عَنْ دِينِهِ، وَلَيُتِمَّنَّ اللَّهُ هَذَا الأَمْرَ حَتَّى يَسِيرَ الرَّاكِبُ مِنْ صَنْعَاءَ إِلَى حَضْرَمَوْتَ مَا يَخَافُ إِلاَّ اللَّهَ» [۵۱]. «پیش از شما افرادی در راه دین با آهن تفته شکنجه میشدند و گوشت و پوست و استخوانشان میسوخت، اما این سختیها، آنان را از دین و عقیدهشان باز نمیداشت، و کسانی بودند که اره را بر فَرق سرشان مینهادند و دو نیمهشان میکردند، و این کار آنان را از دین و عقیدهشان باز نمیداشت. قطعاً خداوند کار دعوت دینش را به سرانجام خواهد رساند، و روزی را خواهید دید که مسافری تنها، سواره از صنعاء تا حضرموت مسافرت میکند و از کسی جز خدا نمیترسد».
ابن قیم :میگوید: منظور این است که حکمت خداوند متعال اقتضا میکند که نفسها را بیازماید، و با این آزمایش، نفسهای پاک را از نفسهای ناپاک متمایز کند، کسانی که لیاقت یاری و کرامتش را دارند، از دیگران جدا کند، و انسانهای مخلص و معتقد را از دیگران تشخیص دهد، همانگونه که طلا جز با گداختن و آزمایش از ناخالصیها پاک نمیشود و طلای خالص و گرانبها نمیگردد. چون نفس در اصل، جاهل و ظالم است، و چیزهایی از جهل و نادانی و ظلم و ناپاکی بر آن عارض شده که از بین بردن آنها نیاز به تهذیب و پاکسازی دارد. اگر نفس از اینها در این دنیا پاک شد، چه بهتر و گرنه داخل جهنم میشود. پس هرگاه، بنده خدا از مظاهر کفر و نفاق و معصیت و ظلم، تهذیب و پاک شد، اجازه داخل شدن به بهشت را دارد [۵۲].
دکتر مصطفی سباعی میگوید: همانا پابرجا بودن مؤمنان بر عقیدهشان پس از آنکه بدخواهان و کینهتوزان و گمراهان انواع شکنجه و اذیت و آزار را متوجه آنان کردند، دلیلی است بر صدق و راستی ایمان و اخلاصشان در عقیده و والا بودن نفس و روحشان، به گونهای که آرامش درون و اطمینان خاطری که داشتند، و امیدی که به رضایت و خشنودی پروردگار داشتند را بسیار بزرگتر از محرومیت و شکنجه و اذیت و آزار جسمی میدانستند [۵۳].
[۴۸] متفق علیه. بخاری در مبحث «وضوء»، باب «إذا ألقی علی ظهر المصلی قذر أو جیفة لم تفسد علیه صلاته»، شماره ۲۴۰؛ و مسلم در مبحث «الجهاد والسیر»، باب «ما لقی النبی ج من أذی المشرکین والمنافقین»، به شماره ۱۷۹۴ آن را روایت کردهاند. [۴۹] حدیثی صحیح است. مسلم در مبحث «صفة القیامة والجنة والنار»، باب «قوله: إن الانسان لیطغی أن رآه استغنی»، به شماره ۲۷۹۷ آن را روایت کرده است. [۵۰] حدیثی صحیح است. بخاری در مبحث «المناقب»، باب «ما لقی النبی ج وأصحابه»، به شماره ۳۸۵۶ آن را روایت کرده است. [۵۱] حدیثی صحیح است. بخاری در مبحث «المناقب»، باب «ما لقی النبی ج وأصحابه»، شماره ۳۸۵۲؛ و احمد، ۵/۱۰۹ آن را روایت کردهاند. [۵۲] زاد المعاد، ۳/۱۸. [۵۳. [ ])- السیرة النبویة دروس و عبر، ص ۴۹.