هجرت و صبر و پایداری و تحمل
وقتی که ایمان، پرده دل زینب را لمس کرد، وی تا آنجا که میتوانست از سرچشمه قرآن و سنت جرعه برمیگرفت و خود را سیراب میکرد. و کم کم روز به روز به خداوند ـ ﻷـ نزدیک میشد تا جایی که احساس کرد که او در بهشتی حقیقی زندگی میکند ـ البته برای رسیدن به بهشت باید صبر و فداکاری را پیشه کرد ـ.
کفار قریش به محض اینکه از انتشار اسلام اطلاع یافتند، برخاستند تا سختترین عذاب و شکنجه را متوجه اصحاب و یاران پیامبر محبوب صگردانند ... زینب و زنان قومش هم در این اذیت و آزار کفار قریش سهیم بودند و انواع اذیت و آزار بر سر آنان هم میآمد.
وقتی که خداوند اجازه هجرت به مدینه را داد، پسران جحش به رهبری عبدالله بن جحش هجرت کردند و برادرش ابواحمد بن جحش هم همراه عبدالله بن جحش بود. ابواحمد شاعری صاحب بصیرت بود. همراه این دو، محمد بن عبدالله بن جحش هم بود. و خواهرانشان به نامهای زینب بنت جحش، که اینک میخواهیم زندگانیاش را بیان کنیم، حمنه بنت جحش ـ همسر مصعب بن عمیر ـ، و ام حبیب بنت جحش ـ همسر عبدالرحمن بن عوف ـ رضی الله عنهن ـ، را با خود بردند.
وقتی که پسران جحش بن رئاب از خانهشان بیرون رفتند، ابوسفیان بن حرب آن خانه را غصب کرد و آن را به عمرو بن علقمه فروخت. وقتی که این جریان به پسران جحش رسید، عبدالله بن جحش آن را به اطلاع رسول الله صرسانید. رسول الله صبه او گفتند: «ألا ترضى یا عبدالله أن یعطیك الله بها داراً خیراً منها في الجنة؟»: «ای عبدالله! آیا راضی نیستی که خداوند در مقابل آن خانه، خانهای بهتر از آن را در بهشت به تو عطا کند؟».
عبدالله بن جحش گفت: چرا، راضی هستم. پیامبر صفرمود: «فذلك لك»: «پس آن خانه در بهشت برای تو». پس وقتی که رسول الله صمکه را فتح کرد، ابواحمد ـ برادر عبدالله بن جحش ـ راجع به خانهشان با پیامبر صحرف زد، رسول الله صآن را به تأخیر انداخت. مردم به ابواحمد گفتند: ای ابواحمد! همانا رسول الله صناپسند میدارد که شما در چیزی از اموالتان که به خاطر خدا از دستتان رفته، به آن رجوع کنید. پس از سخن گفتن با رسول الله صدست برداشت و به ابوسفیان گفت:
أبلغ أباسفیان عن
أمر عواقبه ندامة
«ای ابوسفیان! راجع به کاری که عاقبت آن، ندامت و پشیمانی است، مطلبی را به تو میرسانم».
دار ابن عمك بعتها
تقضي بها عنك الغرامة
«خانه عموزادهات که آن را فروختهای، باید خسارت آن را پرداخت کنی».
وحلیفکم بالله رب
الناس مجتهد القسامة
«برای شما به خداوند پروردگار مردم به تأکید سوگند یاد میکنم که:»
اذهب بها، اذهب بها
طوقتها طوق الحمامة
[۱۱۱]
«آن را ببر، آن را ببر، و همانند کبوتری که در گردن او طوق باشد؛ آن خانه هم پیشکش تو باشد».
[۱۱۱] السیرة، اثر ابن هشام، ۲/۱۰۷-۱۰۸. با اندکی تصرف.