برخيز ای ابوتراب!
پیامبر صعلی و فاطمه لرا بسیار دوست میداشت تا جایی که روزی از روزها علی و فاطمه و حسن و حسین را صدا زد و فرمود: «اللهم هؤلاء أهلي» [۲۰۸]: «خدایا، اینان خانواده من هستند». در روایتی دیگر آمده است: «اللَّهُمَّ هَؤُلاَءِ أَهْلُ بَيْتِى فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا»: «خدایا، اینان اهل بیت من هستند. خدایا، پلیدی را از آنان دور کن و آنان را پاکیزه گردان». و در روزی از روزها میان علی و فاطمه اختلافی پیش آمد، اختلافی که میان هر زن و شوهر رخ میدهد. پس علی عصبانی شد و خانه را ترک کرد و به مسجد رفت. وقتی پیامبر صاز این امر اطلاع حاصل کرد، با تمام حکمت و مهربانی این قضیه را درمان کرد. اینک تفصیل جریان را به شما تقدیم میکنم:
... رسول خدا صبه خانه فاطمه آمد و علی را در خانه ندید. فرمود: «پسر عمویت کجاست؟» فاطمه گفت: «اختلافی میان ما پیش آمد، او از من عصبانی شد و بیرون رفت»، و چیزی به من نگفت. رسول خدا صبه کسی گفت: «ببین علی کجاست؟» آن فرد آمد و گفت: ای رسول خدا، او در مسجد خوابیده است. رسول الله صنزد علی رفت در حالی که او دراز کشیده بود و جامهاش از شانهاش پایین افتاده بود و خاکآلود شده بود. رسول خدا صشروع به پاک کردن خاک از علی کرد و فرمود: «قُمْ أَبَا التُّرَابِ قُمْ أَبَا التُّرَابِ!» [۲۰۹]: «برخیز ای ابوتراب! برخیز ای ابوتراب!».
و علی با این رفتار دلسوزانه و مهربانانه و سخنان شیرین و دلپسندی که از دهان مبارک پیامبر صخارج شد، همه چیز را فراموش کرد.
[۲۰۸] مسلم در مبحث «فضائل الصحابة»، به شماره ۲۴۰۴/۳۲ آن را روایت کرده است. [۲۰۹] مسلم در مبحث «فضائل الصحابة»، به شماره ۲۴۰۹/۳۸ آن را روایت کرده است.