غمها و شاديها
این فاطمه لاست که قبل از وفات پیامبر صنزد او میرود و چیزی را از او میشنود که در آن واحد هم او را خوشحال میکند و هم او را اندوهگین و ناراحت میکند.
فاطمه در یک لحظه با غم و خوشحالی زیست؛ او گریست و سپس خندید. آن، چه بود که در آن واحد او را گریاند و خنداند؟
از عایشه لروایت شده است که میگوید: ما همسران پیامبر صکنار پیامبر جمع شده بودیم، پیامبر صاز هیچکدام از آنها خشم نمیگرفت. فاطمه آمد و به گونهای راه میرفت که خیلی شبیه راه رفتن رسول الله صبود. وقتی پیامبر صاو را دید، شادمان شد و فرمود: «مرحباً بابنتي»: «دخترم! خوش آمدی» سپس او را در طرف راست یا طرف چپش نشاند و چیزی به فاطمه گفت، که فاطمه گریست. سپس بار دوم چیزی را به فاطمه گفت، که فاطمه خندید. وقتی پیامبر صبرخاست، به فاطمه گفتم: رسول خدا صرازی را به تو گفت و تو گریه کردی. حالا به من بگو: چرا خندیدی و چرا گریه کردی؟ فاطمه گفت: من راز رسول خدا صرا فاش نمیسازم. وقتی پیامبرصوفات یافت، به فاطمه گفتم: اینک آن خبر را به من بگو که چرا خندیدی و چرا گریه کردی؟ فاطمه گفت: اکنون به تو میگویم. بار اول به من گفت: «إن جبريل كان يعارضه بالقرآن كل سنة مرة، وإنه عارضني العام في هذه السنة مرتين، واني لا أحسب ذلك إلاَّ عند اقتراب أجلي، فاتقي الله واصبري، فنعم السلف لك أنا»: «جبرئیل هر ساله، یک بار قرآن را بر من میکرد و امسال دو بار قرآن را بر من خواند. و من گمان میکنم که زمان مرگم نزدیک است؛ پس از خدا بترس و صبر پیشه کن. من برای تو سلف و پیشینه خوبی هستم». پس گریه کردم. وقتی رسول خدا صبیقراری و اندوه مرا دید، فرمود: «أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ، أَوْ نِسَاءِ هَذِهِ الأُمَّةِ؟»: «آیا راضی نیستی که تو سرور زنان جهانیان، یا سرور زنان این امت باشی؟» پس خندیدم [۲۴۱].
از عایشه روایت شده است که وی به فاطمه گفت: چرا وقتی کنار رسول خدا صرفتی گریه کردی، سپس بار دوم نزدیک او شدی خندیدی؟ فاطمه گفت: پیامبر صبه من خبر داد که از شدت درد و بیماریاش، معلوم است که او رفتنی است، من هم گریه کردم. سپس به من خبر داد که من از میان افراد خانوادهاش، زودتر به او ملحق میشوم و فرمود: «أنت سيدة نساء أهل الجنة إلا مريم بنت عمران»: «تو سرور و بزرگ زنان بهشتی به جز مریم دختران عمران هستی». من هم خندیدم [۲۴۲].
[۲۴۱] بخاری در مبحث «الأنبیاء، ۶/۴۶۲؛ و مسلم در مبحث «فضائل الصحابة»،به شماره ۲۴۵۰ آن را روایت کردهاند. [۲۴۲] سند آن، حسن است. و متقی در «کنز العمال»، ۱۳/۶۷۵ آن را آورده، و آن را به ابن أبی شیبه نسبت داده است. و زیادت در روایت، از اوست.