آرزویی با ارزش
مادر سعد لاز ته دلش آرزو میکرد که پیامبر صدر خانه او سکنی گزیند تا به سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت برسد اما خداوند خانه طایفه بنی نجار را برای پیامبرش انتخاب کرد و آن حضرت در خانه ابوایوب انصاریسسکنی گزید. این چه کرامت و افتخاری است که دنیا با تمام آنچه که در آن است، با آن برابری نمیکند.
بیان ماجرا را به ابوایوب انصاری سواگذار میکنیم تا راجع به آن شادی و خوشحالی شدیدی که با اقامت نمودن پیامبر صدر خانهاش، تمام دل و اعضایش را فرا گرفت، برای ما بگوید.
از ابوایوب روایت شده است که میگوید: وقتی رسول الله صدر خانه من سکنی گزید، در پایین خانه اقامت کرد و من و مادر ایوب در بالای خانه بودیم. به آن حضرت گفتم: پدر و مادرم به فدایت، من بدم میآید و خیلی برایم سخت است که من، بالای تو بنشینم و تو در پایین من بنشینی، پس بیا تو به بالای خانه برو و ما به پایین خانه میآییم. آن حضرت فرمود: «یا أبا أیوب، إن أرفق بنا وبمن یغشانا أن نکون في سُفل البیت» [۳۱۴]: «ای ابوایوب! برای ما و کسانی که دَور و بَر ماست، بهتر آن است که در پایین خانه باشیم».
در روایتی دیگر آمده است که: رسول خدا صوقتی در خانه ابوایوب انصاری، سکنی گزید و آن حضرت در پایین خانه اقامت کرد و ابوایوب در بالای خانه بود، پس ابوایوب شبی به خود آمد و گفت: ما از بالای سر رسول خدا صرفت و آمد میکنیم! از این رو جایشان را تغییر دادند و در گوشه و کنار خانه خوابیدند. وقتی صبح شد آن را برای پیامبر صبیان کردند، آن حضرت فرمود: پایین خانه برای من بهتر است. ابوایوب گفت: من به بالای خانهای نمیروم که تو در پائین آن باشی. از این رو ابوایوب به پایین خانه نقل مکان کرد و پیامبر صبه بالای خانه نقل مکان نمود [۳۱۵].
از ابورهم روایت شده است که ابوایوب انصاری به او گفت که: رسول خدا صدر پایین خانه ما اقامت نمود و من در اتاق بودم. کمی آب در اتاق ریخته شد، من و مادر ابوایوب بلند شدیم و با پارچهای آب را خشک میکردیم. پایین آمدم و گفتم: ای رسول خدا، خوب نیست که ما در بالای تو باشیم، پس به داخل اتاق بیا. آن حضرت دستور داد که اسباب و وسایلهایش برایش بیاورند و اسباب و وسایلهایش ـ که خیلی کم بودند ـ به بالای خانه منتقل شد. آنگاه گفتم: ای رسول خدا ص، تو برای آوردن غذا کسی را میفرستادی و من نگاه میکردم، وقتی اثر انگشتانت را میدیدم، دستم را در آن میگذاشتم [۳۱۶]. ـ میخواست برکت پیامبر صنصیبش شود ـ .
[۳۱۴] مسلم در مبحث «الفتن»، ۳/۱۷۱، به شماره ۱۶۲۳ آن را روایت کرده است. [۳۱۵] صحیح مسلم، ۳/۱۷۱. [۳۱۶] احمد در مسند خود، ۵/۴۲۰ آن را روایت کرده، و شعیب ارناؤوط میگوید: اسناد آن، صحیح است.