ذات النطاقین (صاحب دو تا کمربند)
وقتی اذیت و آزار قریش نسبت به یاران پیامبر صشدت یافت، آن حضرت به یارانش اجازه داد که به مدینه هجرت کنند. آنان در کنار انصار سکنی گزیدند؛ انصاری که، مهاجران را در پلکهای چشم خود قرار دادند و چشمانشان را بستند از ترس اینکه مبادا نسیم هوا به آنان آسیبی وارد کند.
پس از آن، خداوند به پیامبرش اجازه هجرت به مدینه منوره را داد، و آن حضرت و رفیقش «ابوبکر صدیق» به مدینه هجرت کردند. پس خانواده ابوبکر بزرگترین نقش را در سراسر تاریخ جهت خدمت به دین اسلام و خدمت به پیامبر اسلام صایفاء نمودند.
عبدالله بن ابیبکر بدر روز میان قریش بود تا گفتههای آنان را بشنود و سپس نزد پیامبر صو ابوبکر سمیآمد تا آن گفتهها را به اطلاع آنان برساند. عامر بن فهیره برده آزاد شده ابوبکر گوسفندان مردم مکه را میچرانید، وقتی غروب میآمد، گوسفندان ابوبکر شبانگاه نزد آن دو میرفت و آنان شیر میدوشیدند و از آن گوسفندان ذبح میکردند. وقتی «عبدالله بن ابی بکر» صبح از نزد پیامبر صو ابوبکر به مکه میرفت، عامر بن فهیره با گوسفندان به دنبال جاهای پایش میرفت تا جاهای پایش را پاک کند.
اسماء لنیز نقش بزرگی داشت.
وقتی به پیامبر صاجازه هجرت از مکه به مدینه داده شد، آن حضرت نزد ابوبکر سآمد و فرمود: «قَدْ أَذِنَ لِي فِي الْخُرُوجِ»: «به من اجازه بیرون رفتن از مکه (و هجرت به مدینه) داده شده است». ابوبکر گفت: پدرم فدایت باد ای رسول خدا، من هم همراهت بیایم؟ رسول الله صفرمود: «بله».
عایشه میگوید: پیامبر صو ابوبکر را به نحو احسن آماده کردیم و ظرفی را برای توشه آنان آماده کردیم و اسماء دختر ابوبکر قطعهای از کمربندش را برید و دهانه ظرف را با آن بست. به همین خاطر اسماء، «ذات النطاق» (صاحب کمربند) نامیده شد [۲۷۷].
از اسماء لروایت شده است که میگوید: «توشهدانی را برای پیامبر صو ابوبکر درست کردم وقتی که خواستند به مدینه روند، به پدرم گفتم: جز کمربند چیزی را پیدا نمیکنم که با آن، دهانه توشهدان را ببندم. پدرم گفت: آن را پاره کن، من هم این کار را کردم. به همین خاطر «ذات النطاقین» نامیده شدم [۲۷۸].
زبیر بن بکار راجع به این ماجرا میگوید: رسول خدا صبه اسماء گفت: «أبدلک الله بنطاقک هذا نطاقین في الجنة»: «خداوند به جای این کمربند، دو کمربند در بهشت به تو عطا کرده است!» به همین خاطر به او، «ذات النطاقین» گفته شد [۲۷۹].
و پاداش از جنس عمل است.
[۲۷۷] صحیح بخاری، شماره ۳۹۰۵. [۲۷۸] صحیح بخاری، شماره ۳۹۰۷. [۲۷۹] فتح الباری، ۷/۲۸۷.