دانشمند امت اسلام و امام تفسیر
سعادت و خوشبختی ام الفضل تنها در این حد نبوده و بس، بلکه سعادت و شادمانیاش با پسر محبوبش «عبدالله بن عباس» مضاعف شد. پسری که در شعب ابیطالب موقع محاصرهای که قریش بر بنیهاشم تحمیل کرده بود، به دنیا آورد. ـ این امر سه سال قبل از هجرت بود ـ. ام الفضل، نبوغ پسرش و تبحر و تفوقش در علوم و دانشهای دینی را میدید، و آن مژده عظیمی را به یاد آورد که پیامبر صموقعی که ام الفضل، عبدالله را در شکم داشت، به او داده بود.
از ابن عباس روایت شده است که میگوید: ام الفضل بنت حارث برای من حدیثی نقل کرد و گفت: در حالی که من عبور میکردم و پیامبر صدر اتاق بود، فرمود: «ای ام الفضل!». گفتم: بله، ای رسول خدا. فرمود: «تو به پسری حامله میشوی». گفتم: چگونه میشود در حالی که قریش سوگند خوردهاند که زنان، فرزندی را به دنیا نمیآورند؟ آن حضرت فرمود: «آنچه به تو گفتم، همان میشود. هرگاه وضع حمل کردی، او را نزد من بیاور». وقتی او را وضع حمل کردم، وی را نزد پیامبرصبردم. پیامبر صاو را عبدالله نام نهاد و آب دهانش را به کام او مالید و فرمود: «او را ببر، در آینده او را انسانی زیرک و باهوش خواهی یافت». نزد عباس رفتم و این خبر را به او دادم. او لبخندی زد و سپس نزد پیامبر صآمد. عباس، مردی زیبا و بلندقد بود. وقتی پیامبر صاو را دید، به سویش رفت و پیشانیاش را بوسه زد و او را در سمت راست خود نشاند. سپس فرمود: «این فرد، عموی من است، هرکس خواست، عمویش را پدر خود بداند». عباس گفت: ای رسول خدا، چرا چنین میگوئی؟ آن حضرت فرمود: «چرا این را نگویم در حالی که تو عموی من، و باقیمانده پدران من هستی. و عمو به منزله پدر است» [۳۵۷].
[۳۵۷] هیثمی در «مجمع الزوائد»، به شماره ۱۵۵۱۴ میگوید: طبرانی آن را روایت کرده، و اسناد آن، حسن است.