افتادن عباس به میان اسیران در روز بدر
عباس سدر غزوه بدر نجنگید، چون او به اجبار برای جنگ آمده بود و پیامبر صاز کشتن او نهی کرده بود. پس عباس به میان اسیران افتاد؛ از ابوالیسر روایت شده است که میگوید: در روز بدر به عباس نگاه کردم، در حالی که او مانند بت ایستاده بود و چشمانش پر از اشک بود. گفتم: خداوند جزای شرت دهد آیا با برادرزادهات به همراه دشمنانش میجنگی؟
گفت: چه کار کرد آیا کشته شد؟ گفتم: خداوند او را نصرت و عزت میدهد. گفت: میخواهی با من چه کار کنی؟ گفتم: میخواهم تو را اسیر گردانم، چون رسول خدا صاز کشتن تو نهی کرده است. پس او را اسیر کردم سپس او را نزد رسول الله صبردم [۳۴۴].
از براء یا کسی دیگر روایت شده است که میگوید: مردی از انصار، عباس را که اسیر کرده بود، آورد و او گفت: این فرد مرا اسیر نکرد. پیامبر صفرمود: «خداوند به وسیله فرشتهای گرامی تو را یاری داد» [۳۴۵].
از ابن عباس روایت شده است که میگوید: «ابوالیسر» عباس را اسیر کرد. آنگاه پیامبر صفرمود: چگونه او را اسیر کردی؟ گفت: شخصی مرا در این امر یاری کرد که قبل و بعد از آن او را ندیده بودم. قیافهاش چنین بود. پیامبر صفرمود: «فرشتهای گرامی تو را بر این امر یاری کرد» [۳۴۶].
[۳۴۴] طبقات ابن سعد، ۴/۱۲. [۳۴۵] ابن سعد در «الطبقات»، ۴/۱۲ آن را روایت کرده، و راویانش ثقهاند. [۳۴۶] منبع سابق، و راویانش ثقهاند.