بانوان نمونه عصر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

تو را به ازدواج محبوب‌ترين افراد خانواده‌ام در نظر من درآوردم

تو را به ازدواج محبوب‌ترين افراد خانواده‌ام در نظر من درآوردم

خانواده بنوعبدالمطلب و صحابه بزرگوار این رویداد مبارک را جشن گرفتند. و حمزه بن عبدالمطلب، بعضی از شترانش را ذبح کرد و به مردم غذا داد. و فاطمه زهرا به خانه زوجیت منتقل شد. آن خانه‌ای که با تخت‌های بلند و عالی و فنجان‌های نهاده شده و بالش‌ها و پشتی‌های ردیف شده و فرش‌های فاخر و گرانبها آراسته نشده، بلکه در نهایت سادگی و بی‌چیزی بود. تنها پوست قوچ، یک عدد ناز بالشی که کناره‌اش از پوست درخت خرما بود، ‌و یک عدد مشک آب و دو لیوان و یک عدد سنگ آسیاب برای آرد در آن خانه بود. و این خانه دور از خانه‌های پیامبر صبود [۱۹۹].

علی سمی‌گوید: با فاطمه ازدواج کردم در حالی که من و او بستری جز پوست قوچ نداشتیم که شب‌ها روی آن می‌خوابیدم و روزها روی شتر آبکش می‌نهادیم. و من و او خدمتکاری جز خود فاطمه نداشتیم. وقتی رسول خدا صفاطمه را به ازدواج من درآورد، او را به همراه یک عدد چادر مخمل، یک عدد نازبالش چرمی که کناره‌اش پوست درخت خرما بود، دو عدد سنگ آسیا، یک عدد مشک آب و دو لیوان برایم فرستاد. فاطمه، سنگ آسیاب را آن قدر با دست می‌کشید که اثر آن در دستش معلوم بود؛ با مشک آب آن قدر آب می‌کشید تا جایی که اثر آن در گردنش معلوم بود، و خانه را جاروب کرد تا جایی که لباس‌هایش غبارآلود شد؛ و زیر دیگ آتش روشن کرد تا جایی که لباس‌هایش آلوده شد [۲۰۰]

از اسماء بنت عمیس روایت است گوید: وقتی فاطمه به علی بن ابی‌طالب داده شد، در خانه علی جز برگ‌های بافته خرما که پهن شده بود، و یک عدد نازبالشی که کناره‌اش از پوست درخت خرما بود، و یک عدد لیوان و یک عدد ظرف آب، چیزی را ندیدیم. پس رسول خدا صکسی را نزد علی فرستاد که به او بگوید: «لا تحدثن حدثاً»: «چیزی مگو» یا فرمود: «لا تقربن أهلك حتى آتيك»: «نزدیک زنت مشو تا این که نزدت بیایم». پس پیامبر صآمد و فرمود: «أثَمَّ أخي؟»: «آیا برادرم آن‌جاست؟» ام ایمن ـ که مادر اسامه بن زید است. او زنی حبشی و صالح بود ـ گفت: ‌ای رسول خدا، این برادرت است و همسرش دخترت است؟ ـ پیامبر صمیان یارانش پیمان برادری بسته بود، و میان علی و خودش هم پیمان برادری بسته بود ـ پیامبر صفرمود: «إن ذلك يكون يا أم أيمن»: «ای ام ایمن! چنین چیزی امکان‌پذیر است».

اسماء بنت عمیس گوید: پیامبر صظرفی که در آن آب بود، خواست و چیزهایی گفت(دعاهایی خواند) که خداوند به آن عالمتر است، سپس سینه و چهره علی را مسح کرد. آن‌گاه فاطمه را صدا زد، فاطمه به سوی پیامبر صبرخاست در حالی که از روی حیا جامه‌اش را دور خود پیچیده بود و مقداری از آن آب را روی فاطمه پاشید و چیزهایی به او گفت. سپس به وی گفت: «أما إِنِّي لَمْ آلُكِ أَنْ أَنْكَحْتُكِ أَحَبَّ أَهْلِي إِلَيَّ»: «اما من در حق تو کوتاهی نکردم که تو را به ازدواج محبوب‌ترین افراد خانواده‌ام در نظر من درآورم». سپس چیز سیاهی را از پشت پرده ـ یا از پشت در ـ دید و فرمود: «من هذا؟»: «این کیست؟» فاطمه گفت: اسماء. پیامبر صفرمود: «اسماء بنت عمیس؟» فاطمه گفت: بله، ای رسول خدا. آن حضرت فرمود: «جئت كرامة لرسول اللهج ـ مع ابنته ـ‌»؟: «به خاطر احترام به رسول خدا ـ همراه دخترش ـ آمده‌ای؟» اسماء گفت: بله، همانا زن در شبی که با وی نزدیکی می‌شود، باید زن دیگری نزدیکش باشد تا هر موقع نیازی داشت، نیازش را برآورده سازد.

فاطمه گوید: پس رسول خدا صبرایم دعا کرد. سپس به علی گفت: «دونك أهلك»: «مواظب زنت باش». سپس آن حضرت بیرون رفت و پیوسته برای فاطمه و علی دعا می‌کرد تا این‌که وارد اتاقش شد [۲۰۱].

[۱۹۹] نساء مبشرات بالجنة، ص ۲۰۹. [۲۰۰] أحکام النساء، اثر ابن جوزی، ص ۱۲۴. [۲۰۱] هیثمی در «مجمع الزوائد»، به شماره ۱۵۲۱۶ مى‌گوید: طبرانی آن را روایت کرده و راویانش، راویان احادیث صحیح‌اند.