زن مجاهد و مادر شهید
ام عماره لدر همه مکارم و بزرگیها، نمونه بود؛ او زنی عبادتگذار، فرمانبردار، مجاهد، و صبور بر قضا و قدر الهی بود.
او بر قتل پسر محبوبش «حبیب» صبر میکند. کسی که پیامبر صاو را نزد مسیلمه کذاب فرستاد ـ و با وجودی که کسی فرستادگان را نمیکُشد ـ اما مسیلمه خیانت کرد و دستور داد او را بکُشند.
خلاصه ماجرا همچنان که نویسندگان سیره و زندگینامهها آوردهاند، به شرح زیر است: مسیلمه کذاب همراه بنی حنیفه نزد رسول خدا صرفتند و اسلام آوردند. و وقتی به خانههای خود در نجد بازگشتند، مسیلمه مرتد شد و پنداشت که او پیامبری مرسل برای برای بنی حنیفه است. عدهای از بستگان او به خاطر انگیزههای مختلفی که مهمترینشان تعصب قومی بود، از او پیروی کردند و در زمین فساد برانگیختند.
اینجا شهید خوشبخت و ثابت قدم، پسر ام عماره، «حبیب بن زید»، یکی از نجیبان و پرورشیافتگان مدرسه نبوت، کسی که شیر ایمان را خورده و بر تقوا از شیر بازگرفته شده، و بر جهاد بزرگ شده، و در دامن مادرش زندگی کرده و همه خیر و نیکی را یاد گرفته، و در جنگ اُحد و جنگهای بعدی حضور داشته، خود را نشان داد. رسول خدا صاو را انتخاب کرد تا مأموریتش را به سوی مسیلمه کذاب انجام دهد. او را از گمراهی و دروغ و گناهش نهی کند. مسیلمه، حرمت فرستادگان را رعایت نکرد بلکه او را گرفت و به زنجیر کرد. مسیلمه وقتی به او میگفت: آیا گواهی میدهی که محمد، فرستاده خداست؟ حبیب بن زید میگفت: بله، و وقتی به او میگفت: آیا گواهی میدهی که من فرستاده خدا هستم؟ او در جواب میگفت: من کر هستم چیزی نمیشنوم... چندین بار این را تکرار کرد. آنگاه مسیلمه اعضای او را تکهتکه کرد و حبیب به شهادت رسید [۲۷۰]، و روحش، راضی و مورد رضایت به سوی آفریدگارش شتافت.
مالک بن عمرو ثقفی
[۲۷۱]در رثای او، ابیات باشکوهی سروده، از جمله:
مضی صاحبي قبلي وخُلِّفت بعده
فکیف بأعضائي البقیة أصنع
«رفیقم قبل از من رفت و من پس از او ماندم. من با اعضای باقیماندهام چه کار کنم».
وقال له الکذاب تشهد أنني
رسول فأومأ أنني لست أسمع
«مسیلمه کذاب به او گفت: آیا گواهی میدهی که من فرستاده خدا هستم؟ او اشاره کرد که نمیشنوم».
فقال أتشهد أنها لـمحمد
فنادی بدعوی الحق لا یتعتع
«مسیلمه گفت: آیا گواهی میدهی که محمد فرستاده خداست؟ او بدون آنکه لکنت پیدا کند، دعوت حق را گفت و اظهار داشت که بله، گواهی میدهم که محمد فرستاده خداست».
فضرب أم الرأس فیه بسیفه
غوی لحاه الله بالفتک مولع
[۲۷۲]
«مسیلمه کذاب، با شمشیر خود بر فرق سرش زد. و خداوند مسیلمه سرکش را با قتل او خوار و زشت گرداند!»
خبر شهادت حبیب سدر همه جا پخش شد، و وقتی خبر شهادت وی به مادرش، ام عماره رسید، با خدا عهد بست که قبل از مسیلمه یا بمیرد یا به قتل برسد. و به قضا و قدر الهی راضی گردید و صبر زیبائی در پیش گرفت. او خود و فرزندان و دارائیاش را برای خداوند متعال نذر کرد تا در باغها و چشمهسارهای بهشت باشد... اکنون برای او بس است که پیامبر گرامی صبرای او و افراد خانوادهاش، برکت و خیرها و نیکیها را از خدا درخواست کرد، و آن حضرت صزمانی وفات یافت که از او و فرزندانش راضی بود [۲۷۳].
[۲۷۰] نگا: الاستیعاب، ۱/۳۲۷؛ اُسد الغابة، شرح حال حبیب؛ الاستبصار، ص ۸۱-۸۲؛ و الحلیة، ۲/۶۴. [۲۷۱] نگا: شرح حال مالک بن عمرو در الاستیعاب، ۳/۳۵۰؛ و الإصابة، ۳/۳۲۹. [۲۷۲] نگا: کتاب «منح المدح»، اثر ابن سید الناس، ص ۳۰۱-۳۰۲. [۲۷۳] نساء مبشرات بالجنة، ص ۷۶-۷۷.