ایستادگی در برابر تندباد
از امالمؤمنین عایشه لروایت شده است که میگوید: اولین چیزی که از وحی برای رسول الله صشروع شد، خواب راست و درست بود. وی هر خوابی را که میدید مثل روشنایی صبح برایش نمایان میشد. سپس خلوت برایش دوست داشتنی شد. از این رو در غار حراء خلوت میکرد و آنجا شبهایی چند عبادت میکرد و برای این مدت توشه و مواد خوراکی برای خود میبرد، سپس نزد خدیجه برمیگشت تا اینکه ناگهان در غار حراء حق وی را غافلگیر کرد؛ جبرئیل آمد و گفت: «بخوان». محمد صفرمود: «من درس خوانده نیستم». محمد میگوید: پس جبرئیل مرا گرفت و مرا بشدت در آغوش گرفت تا اینکه نزدیک بود خفه شوم آن گاه مرا رها کرد و گفت: «بخوان»، من هم گفتم: «من درس خوانده نیستم». پس دوباره مرا در آغوش گرفت تا اینکه نزدیک بود خفه شوم آنگاه مرا رها کرد و گفت: «بخوان»، من هم گفتم: «من درس خوانده نیستم». پس برای بار سوم مرا گرفت و مرا پوشاند تا اینکه نزدیک بود خفه شوم سپس مرا رها کرد و گفت: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ ٢﴾[العلق: ۱-۲]. «بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید، همان کس که انسان را از خون بستهاى خلق کرد».
آنگاه رسول الله صبا این حالت و وضعیت به خانه برگشت در حالی که تمامی اعضای بدنش میلرزید. تا اینکه بر خدیجه بنت خویلد داخل شد و فرمود: «زملوني، زملوني»:«مرا بپوشانید، مرا بپوشانید». وی را پوشانیدند تا اینکه ترسش از بین رفت، سپس به خدیجه گفت: «أي خدیجة، ما لي؟»:«ای خدیجه، مرا چه شده؟» و ماجرا را برایش بازگو کرد و سپس فرمود: «لقد خشیت على نفسي»:«بر خودم ترسیدم». خدیجه به او گفت: نه هرگز! مژده بده، به خدا قسم، خداوند هرگز تو را خوار نمیکند؛ زیرا تو صله رحم و پیوند خویشاوندی را به جای میآوری و راستگو هستی و یتیمان را حمایت میکنی و برای بینوایان و مستمندان طلب معاش میکنی و مهماننوازی میکنی و یاران و طرفداران حق را کمک و یاری میکنی» [۳۳].
خدیجه، محمد صرا با خود نزد ورقه بن نوفل (که عموزاده خدیجه بود) برد. ورقه مردی بود که در زمان جاهلیت (یعنی قبل از رسالت محمد) مسیحی شده بود، و کتاب عبرانی مینوشت و انجیل را به زبان عبرانی مینوشت. وی پیرمرد سالخوردهای بود و نابینا شده بود. خدیجه به او گفت: ای پسرعمو! به سخنان برادرزادهات (محمد) گوش بده. ورقه به محمد صگفت: ای برادرزاده! چی میبینی؟ آنگاه رسول الله صآنچه را که دیده بود برایش بازگو نمود. ورقه به او گفت: این همان شریعتی است که خداوند بر موسی نازل کرد. ای کاش آن موقع جوان میبودم. ای کاش زنده میبودم آن موقعی که قومت تو را بیرون میکنند. رسول الله صفرمود: «أو مُخرجيَّ هم»:«آیا آنان مرا بیرون خواهند کرد؟» ورقه گفت: بله، هیچ مردی چنین دعوت و رسالتی را بر دوش نگرفته، مگر اینکه مورد اذیت و آزار قرار گرفته است. اگر هنگام ابلاغ رسالتت زنده باشم تو را کمک و یاری خواهم کرد. اما ورقه وفات یافت و ایام وحی بر پیامبر صرا درک نکرد [۳۴].
گویا آن چهل سال به مانند یک روز گذشته بود، و وحی در صبح روز جدید شروع شده بود. بوی حق و حقیقت به مشام عقلهای کنجکاو و جستجوگر میرسید.
و سینه تنگ و سنگین به خاطر نگونبختی و پریشانی و گرفتاری، کمکم شروع به احساس کردن خنکی یقین و فراخی امید و پروازی درازمدت نمود. آن، نبوت بود.
آگاه باشید این فضل و لطف آمده چقدر زیباست! و مصیبتها و پیشامدهایی که در زمان نبوت، برای محمد صپیش میآید، چقدر بزرگ است!.
به همین خاطر فورا به خود بازگشت. و موضعگیری خدیجه در برابر رسول خدا، از بهترین و باعظمتترین موضعگیریهایی است که یک زن در طول تاریخ بشریت در مقابل همسرش اتخاذ کرده است؛ چرا که خدیجه به هنگام نگرانی محمد او را آرامش داد، به هنگام سختی و مشقت او را آسایش و راحتی داد، و تمامی فضائل و برتریها و خصلتهای نیک محمد را به او گوشزد نمود و تأکید کرد که انسانهای خوبی مانند او هرگز خوار و شکست خورده نمیشوند و همانا خداوند وقتی که اخلاق و خصلتهای نیک و مناقب و فضائل والا را در سرشت کسی قرار میدهد، حتماً او را مورد حمایت و پشتیبانی و لطف و احسان خود قرار میدهد. و به خاطر این رأی درست و قلب سالم و پاک، خدیجه مستحق این شد که پروردگار عالمیان به وسیله جبرئیل به او سلام و درود بفرستد [۳۵].
با وجودی که امالمؤمنین خدیجهلشنیده بود که قوم پیامبر صبا وی خواهند جنگید و وی را بیرون خواهند کرد و خدیجه هم صلابت و قدرت قریش را میشناخت، با این وجود خدیجه تصمیم گرفت که در برابر تندباد شدیدی که در پیش بود ایستادگی نماید و به خاطر راه خدا پذیرفت که انواع اذیت و آزار و مشقت را تحمل نماید و این کار دشوار را قبول کند که آن هم ایستادگی در برابر قریش بود. این کار از بزرگترین سرمشقها برای زنان مؤمن راستین است که به امالمؤمنین خدیجهلاقتدا کنند که او انواع مشقت و سختی و اذیت و آزار را تحمل کرد تا شوهرش، رسول الله صرا یاری نماید و پشت سرش بایستد تا او به توفیق خداوند بتواند دعوت اسلام را میان قوم خود و سپس در سراسر جهان انتشار دهد و حکومت اسلامی را برپا کند [۳۶].
[۳۳] امام نووی : گوید: علماء ـ خداوند از آنان راضی باد! ـ میگویند: معنای سخن خدیجه لاین است که امر ناخوشایندی برایت پیش نمیآید؛ چون خداوند اخلاق والا و کریمانه و خصلتهای نیک را در تو قرار داده، و خدیجه نمونههایی از آن را ذکر نمود. و در این گفته دلالتی است بر اینکه اخلاق والا و کریمانه و خصلتهای خوب، سبب سلامتی از چیزهای بد و ناخوشایند است. همچنین در این گفته، از روی تأمل و نظر میتوان به این رسید که انسان در بعضی حالات به خاطر مصلحت مدح و ستایش میشود. همچنین در آن، دلجوئی کردن کسی که ترسی برایش پیش آمده مژده دادنش و ذکر اسباب سلامتی برای او میباشد. و در آن، بزرگترین دلیل و برهان بر کمال خدیجه ک و رأی درست و قوت نفس و ثبات قلب و درک و فهم زیادش وجود دارد. گفته خدیجه : «وکان امرأ تنصر فی الجاهلیة» به این معناست مردی بود که در زمان جاهلیت نصرانی شد. و «جاهلیت» قبل از رسالت محمدص است. این مدت بدین خاطر به جاهلیت موسوم بود که جهالت و نادانی در آن موج میزد و کاملاً آشکار بود. (مسلم بشرح النووی، ۲/۲۶۵). [۳۴] متفق علیه. تخریج آن قبلاً گذشت. [۳۵] فقه السیرة، اثر غزالی مصری، ص ۱۰۲. [۳۶] إنها الجنة یا أختاه، اثر نگارنده، ص ۷۱.