قدر و منزلت و جايگاه فاطمه نزد پيامبر ص
وقتی خواستم راجع به قدر و منزلت و جایگاه فاطمه نزد پیامبر صبنویسم، نتوانستم حق فاطمه لرا در این زمینه آن طور که شاید و باید ادا کنم.
از ابوسعید روایت شده است که رسول خدا صفرمودند: «لا يبغضنا أهل البيت أحدٌ، إلاَّ أدخله الله النار» [۲۱۲]: «هیچ کس اهل بیت (خانواده پیامبر ص) بغض نمیورزد، مگر اینکه خداوند او را داخل جهنم میگرداند».
از حذیفه روایت شده است که پیامبر صفرمود: «نزل ملك فبشرني أن فاطمة سيدة نساء أهل الجنة» [۲۱۳]: «فرشتهای فرود آمد و به من مژده داد که فاطمه سرور و بزرگ زنان بهشتی است».
پیامبر صاز دنیا و کالاها و تعلقات فانیاش بر فاطمه میترسید.
از ثوبان روایت شده است که میگوید: رسول خدا صبر فاطمه داخل شد و من هم با او بودم. فاطمه گردنبندی طلا بر گردن داشت و گفت: ابوالحسن این را به من هدیه داده است. پیامبر صفرمود: «آیا خوشحال میشوی که مردم بگویند: این فاطمه دختر محمد است و در دستش، حلقهای از آتش دوزخ است!» سپس رفت. فاطمه با آن گردنبند، بردهای را خرید و سپس آن را آزاد کرد. آنگاه پیامبر صفرمود: «سپاس برای خدایی که فاطمه را از آتش دوزخ نجات داد» [۲۱۴].
از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا صفرمودند: «أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَفَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَمَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَآسِيَةُ» [۲۱۵]: «برترین زنان بهشتی، خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمد و مریم و آسیه هستند».
همچنین آن حضرت فرمودند: «حَسْبُكَ مِنْ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مَرْيَمُ وَخَدِيجَةُ وَآسِيَةُ بنت مزاحم وَفَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ ج» [۲۱۶]: «بس است برای تو از زنان جهانیان: مریم، خدیجه، آسیه دختر مزاحم و فاطمه دختر محمد ص».
از اسامه روایت شده است که از پیامبر صپرسیده شد: چه کسی نزد تو از همه محبوبتر است؟ فرمود: «فاطمه» [۲۱۷].
از بُریده روایت شده است که میگوید: محبوبترین فرد از میان زنان نزد رسول خدا صفاطمه و از میان مردان، علی بود» [۲۱۸].
از عائشه دختر طلحه، از عایشه مادر مؤمنان روایت شده است که گفت: کسی را ندیدهام که به اندازه فاطمه سخن و کلامش با سخن و کلام رسول الله صشباهت داشته باشد. و هر وقت فاطمه بر پیامبر صداخل میشد، پیامبر صبه سوی او میرفت و او را میبوسید و به وی خوشآمد میگفت. و فاطمه هم این کارها را در حق پیامبر صانجام میداد [۲۱۹].
[۲۱۲] حاکم در «المستدرك»، ۳/۱۵۰ آن را روایت کرده و آن را صحیح دانسته است و ذهبى هم آن را تأیید کرده است. [۲۱۳] حاکم در «المستدرك» ۳/۱۵۱ آن را روایت کرده و آن را صحیح دانسته و ذهبى آن را تأیید کرده است. [۲۱۴] طیالسى در مسند خود، ۲/۳۵۴؛ احمد در مسند خود، ۵/۲۷۸-۲۷۹؛ و نسائی در سنن خود، ۸/۱۵۸ آن را روایت کردهاند. و حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبى با او موافقت کرده است. هم چنین حافظ منذرى در «الترغیب والترهیب»، ۱/۵۵۷ آن را صحیح دانسته است. [۲۱۵] احمد در مسند خود، ۱/۲۹۳ آن را روایت کرده، و حاکم در «المستدرک» ۲/۵۹۴ آن را صحیح دانسته و ذهبى هم با وى موافقت کرده است. [۲۱۶] ترمذى در سنن خود، به شماره ۳۸۷۸؛ حاکم در «المستدرك»، ۳/۱۵۷؛ و احمد در مسند خود، ۳/۱۳۵ آن را روایت کردهاند. و ارناووط مىگوید: اسناد آن، صحیح است. [۲۱۷] ارناووط مىگوید: راویان آن، ثقهاند. (السیر، ۲/۱۳۳). [۲۱۸] ترمذى در سنن خود، به شماره ۳۸۶۸؛ و حاکم در «المستدرك»؛ ۳/۱۵۵ آن را روایت کردهاند. حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبى هم با وى موافقت کرده است. [۲۱۹] ابوداود در سنن خود، به شماره ۵۲۱۷؛ و ترمذى در سنن خود به شماره ۲۸۷۱ آن را روایت کردهاند. حاکم در «المستدرك»، ۳/۱۵۴ آن را صحیح دانسته و ذهبى هم با او موافقت کرده است.