شرم و حياء فاطمه (أم أبيها) ل
همراه من در شرم و حیاء فاطمه لتدبر کن، آن حیائی که قلم از وصف آن عاجز است.
در یکی از روایات حدیث قبلی ـ مانند روایت بخاری ـ آمده است:
فاطمه لنزد رسول خدا صآمد تا خدمتکاری را از او درخواست کند. آن حضرت فرمود: «ما جاء بك يا بنية؟»: «چرا اینجا آمدی دخترم؟» فاطمه گفت: «آمدم تا بر تو سلام بکنم». و شرم کرد. حتی وقتی باری دیگر آمد، همان را گفت. و در بعضی از روایات این ماجرا آمده است که: «رسول خدا صنزد فاطمه و علی رفت، در حالی که آنان در بسترشان بودند...» در قسمتی از این حدیث آمده است: «پیامبر صکنار سر فاطمه نشست، و فاطمه به خاطر شرم از پدرش، سرش را زیر لحاف برد».
از انس سروایت است که: رسول خدا صبردهای را برای فاطمه آورد و به او بخشید. انس گوید: در آن موقع بر تن فاطمه للباسی بود که اگر سرش را با آن لباس میپوشانید، لباس به پاهایش نمیرسید و اگر پاهایش را با آن لباس میپوشانید، لباس به سرش نمیرسید. وقتی پیامبرصاین را دید، فرمود: «إِنَّهُ لَيْسَ عَلَيْكِ بَأْسٌ إِنَّمَا هُوَ أَبُوكِ وَغُلاَمُكِ» [۲۰۷]: «هیچ اشکالی ندارد، چون این پدرت و آن یکی، غلام و برده توست».
به خدا قسم، فاطمه شایستهترین و اولین مخاطب این گفته است:
كأن لها في الأرض نسيا تقصه
علی أمها وإن تحدثك تلبت
«گوئی او در زمین گمشدهای دارد که به دنبالش است، سرش را بلند نمیکند گوئی به دنبال چیزی در زمین است».
[۲۰۷] ابوداود و بیهقی آن را روایت کردهاند. و آلبانی در کتاب «الإرواء»،۶/۲۰۶ آن را صحیح دانسته است.