نمونههایی از جهاد ام عماره در راه خدا
مورخان و نویسندگان زندگینامهها و شرح حالها و نویسندگان سیر ذکر کردهاند که این صحابیه جلیلالقدر، یعنی ام عماره در چندین جای حساس همراه رسول خدا صبود، که عبارتند از: بیعت عقبه، غزوه اُحد، روز حدیبیه، غزوه خیبر، عمره قضا، روز فتح مکه، غزوه حُنین [۲۵۵]. و او از کسانی بود که در جنگ با مرتدان در جنگ یمامه و جنگ علیه مسیلمه کذاب و یارانش شرکت داشت.
در این جاهای حساس، ام عماره لموضعگیریهای درخشانی را یکی پس از دیگری، ثبت میکرد و او اولین زن مجاهد در تاریخ اسلام است.
جالب است که او با پیامبر گرامی صبر سر نصرت و یاری دین اسلام بیعت کرد و در غزوه اُحد به این بیعت به نحو احسن وفا نمود. بلکه او در آن روز موضعگیریهای باعظمتی داشت به گونهای که باعث شد، او همراه تمام اعضای خانوادهاش به مژده به بهشت نائل آید... پس در این موضعگیریهای مبارک و درخشان است که ما مقام این صحابیه بزرگ را درک میکنیم؛ آن مقامی که ام عماره در آن از بسیاری از مردم پیشی گرفته است [۲۵۶].
جهاد و مبارزه او در جنگ اُحد ... و دفاع وی از پیامبر ص
خاطر قریش از زمانی که در غزوه بدر پریشان و تاریک گردید، دیگر آرام نشد و پس از آن غزوه، رویدادها و حوادثی پیش آمد که به کینههایشان جز هیزم افروخته چیزی نمیافزود. وقتی یک سال گذشت، اهل مکه تمام ساخت و سازهای جنگی خود را فراهم کردند و همپیمانانشان از میان مشرکان در آنجا جمع شدند و هر بدخواه و کینهتوز اسلام و مسلمانان به آنان پیوست.
این لشکر خشمناک با تعداد زیادی از افراد، بالغ بر سه هزار نفر برای جنگ بیرون رفت.
ابوسفیان، رهبر لشکر صلح مصلحت دید که زنان نیز با لشکر همراهی کنند و برای جنگ بروند تا سپاهیان او تا آخرین نفس برای دفاع از ناموس و حیثیتشان بجنگند.
مسلمانان جهت رویارویی با مشرکان بیرون رفتند و در گردنه اُحد در کرانه دره، خیمه زدند و پشتشان را به طرف کوه قرار دادند. و پیامبر صنقشه پیکار با دشمن را کشید. و تیراندازان را در مکانهایشان قرار داد و عبدالله بن جبیر را امیر آنان ـ که پنجاه مرد بودند ـ قرار داد. و فرمود: «انضحوا الخیل عنا بالنبل، لا یأتونا من خلفنا! إن کانت الدائرة لنا أو علینا فالزموا أماکنکم، لا نؤتین من قبلکم» [۲۵۷]: «گروه اسبان دشمن را به وسیله تیراندازی از ما دور کنید، تا از پشت به ما حمله نکنند. در هر حال چه نتیجه جنگ به نفع یا به ضرر ما باشد (یعنی چه پیروز شدیم و چه شکست خوردیم) در جای خودتان بمانید و پایین نیایید. مواظب باشید تا از طرف شما به ما حمله نشود».
در روایتی دیگر آمده که آن حضرت به یاران خود گفت: «احموا ظهورنا إن رأیتمونا نقتل فلا تنصرونا، وإن رأیتمونا نغنم فلا تشرکونا»: «از پشت مواظب ما باشید [مبادا دشمن به ما حمله کند] اگر دیدید که ما کشته میشویم ما را یاری نکنید [و همان جا بمانید]، و اگر دیدید که ما غنائم جنگی را میبریم [پائین نیایید] و با ما مشارکت نکنید [بلکه همانجا بمانید تا به شما اجازه پایین آمدن داده شود]». رسول خدا صمطمئن شد که گروه تیراندازان این دستورات مؤکد را در انتهای لشکر اسلام انجام میدهند و از آن سرپیچی نمینمایند. و خودش جلو آمد تا ابتدای لشکر را سر و سامان دهد و دستور داد که بدون اجازه او، مبارزه شروع نشود» [۲۵۸].
آن خانواده مؤمن: ام عماره و پسرانش، عبدالله و حبیب، و شوهرش و دیگر فرزندانش بیرون رفتند تا در راه خدا جهاد کنند. در حالی که ام عماره رفت تا تشنگان را آب دهد و مجروحان را مداوا کند، اما شرایط و موقعیت این معرکه به گونهای بود که ام عماره ناچار شد با مشرکان بجنگد و همانند یک قهرمان بایستد و بدون هیچگونه ترس و واهمهای از رسول خدا صدفاع کند. و آن هم زمانی بود که مسلمانان از ترس اتفاقات و حوادث و شکستی که در آن روز برایشان پیش آمد، پراکنده شدند، و ام عماره در آن موقع شمشیر و زره و سپر را به دست گرفت و در کنار رسول الله صایستاد و خودش از او محافظت میکرد [۲۵۹].
پیکار خونین شروع شد، و پیروزی از آنِ سربازان موحد پروردگار بود. و مسلمانان شروع به جمعآوری غنائم نمودند. به ناگاه تیراندازان هم جاهای خود را ترک کردند و به میدان جنگ برای جمعآوری غنائم هجوم بردند. مشرکان فرصت را غنیمت شمرده و از پشت آمدند و بر مسلمانان هجوم بردند و تعداد زیادی از آنان را به قتل رساندند... سپس به دنبال پیامبر صبودند و میخواستند او را نیز به قتل برسانند!!!.
اینجا تعداد کمی از یاران پیامبر صجمع شدهاند و از آن حضرت دفاع میکنند و در رأس آنان، ام عماره لبود.
سخن را به ام عماره واگذار میکنیم تا راجع به این نقش تاریخیای که آن را به خاطر دفاع از سرور اولین و آخرین، حضرت محمد صایفا نمود، با ما سخن گوید.
از عماره بن غزیه روایت شده است که میگوید: ام عماره گفت: دیدم که مردم از کنار رسول خدا صپراکنده و متفرق شدهاند و جز عده کمی که به ده نفر هم نمیرسید کنار وی نماندهاند. و من و دو پسرم و شوهرم جلو او بودیم و از او دفاع میکردیم، و مردم شکست خورده از کنار آن حضرت میگذشتند. پیامبر صمرا دید که سپر ندارم، مردی را دید که سپر به همراه دارد. فرمود: سپرت برای کسی بینداز که مبارزه میکند. مرد، سپر را انداخت و من آن را گرفتم، و به وسیله آن از رسول خدا صمحافظت میکردم. اسبسواران به ما حمله کردند و ضرباتی بر ما وارد کردند و اگر چند مرد مثل ما میبودند، انشاء الله آنان را شکست میدادیم.
مرد اسبسواری از روبروی من آمد و مرا زد، و من خودم را سپر رسول الله صقرار داده بودم و از او محافظت میکردم. پس آن مرد نتوانست صدمهای به پیامبر صوارد سازد و پشت کرد. در این لحظه من از فرصت استفاده کردم و به زیر زانوی اسبش ضربهای زدم، و مرد از پشت اسب، بر زمین افتاد. پیامبر صصدا زد: ای پسر ام عماره، مادرت! مادرت! ام عماره گفت: پسرم مرا در مقابل آن مرد یاری داد تا او را کشتیم [۲۶۰].
از عبدالله بن زید (پسر ام عماره) روایت شده است که میگوید: آن روز (روز اُحد) زخمی بر پیکرم وارد آمد و خون جاری شد و منقطع نمیشد. آنگاه پیامبر صفرمود: «اعصب جرحک»: «زخمت را ببند».
عبدالله افزود: پس مادرم به سوی من آمد و با نوارهای مخصوص بستن زخم، زخمم را بست و پیامبر صایستاده بود و فرمود: پسرم! بلند شو، و با دشمنان مبارزه کن و میفرمود: «من یطیق ما تطیقین یا أم عماره!» «چه کسی به اندازه تو، طاقت و توانائی دارد، ای ام عماره!».
ام عماره میگوید: کسی که پسرم را زخمی کرده بود، به سوی ما آمد و رسول خدا صفرمود: این شخص، پسرت را زخمی کرد. به طرفش رفتم و ساق پایش را زدم و به زانو روی زمین افتاد.
رسول خدا صرا دیدم که تبسم میکرد تا جایی که دندانهای جلوییاش را دیدم. و فرمود: «استقدت یا أم عماره!»: «او را قصاص کردی و حق پسرت را از او گرفتی ای ام عماره!».
سپس پی در پی با سلاح او را زدیم تا او را به قتل رساندیم. آنگاه پیامبر صفرمود: «الحمد لله الذي ظفرك» [۲۶۱]: «سپاس برای خدایی که تو را پیروز گردانید».
[۲۵۵] الإصابة، ۴/۴۵۷؛ صفة الصفوة، ۲/۶۳؛ و الطبقات، ۸/۴۱۲. [۲۵۶] نساء مبشرات بالجنة، ص ۶۵. [۲۵۷] ابن هشام در «السیرة» ۲/۱۲۹ آن را روایت کرده، و آلبانی در تحقیق «فقه السیرة»، ص ۲۸۹ آن را صحیح دانسته است. [۲۵۸] فقه السیرة، اثر غزالی مصری، ص ۲۸۸-۲۹۰. با تصرفی زیاد. [۲۵۹] نساء مبشرات بالجنة، ص ۶۵. [۲۶۰] طبقات ابن سعد، ۸/۴۱۳-۴۱۴. [۲۶۱] طبقات ابن سعد، ۸/۴۱۴.