در خانه نبوت
صفیهلپس از آنکه در راه بازگشت به مدینه منوره با پیامبر صازدواج کرد، همراه وی برگشت ... او در نهایت خوشبختی بود؛ چون در ذهنش هم خطور نکرد که یکی از زنان مؤمن میشود، حالا که مادر مؤمنان شده، وضعیت چگونه باید باشد.
این چه لحظهای است که قلم از وصف آن ناتوان است!!!
مژده دهنده به سوی مردم مدینه آمد تا آمدن رسول خدا صرا به اطلاع آنان برساند. تمام اهالی مدینه برای استقبال از رسول الله صکه از این غزوه بازگشته بود، بیرون آمدند. چهرههای افراد، شادان و شادمان بود، و شادی و خوشحالی سراپای فرزندان را فرا گرفته بود. در حالی که زنان روی بام خانهها بودند، قلبهایشان لبریز از سرور و شادی بود.
اما منافقان در دلتنگی و اندوه وحشتناکی بودند. چیزی را اظهار میکردند که خلاف آن چیزی بود که در درونشان پنهان میداشتند. به خاطر پیروزی رسول خدا صگلوهایشان تنگ شده بود. و خداوند آنان را رسوا کرد و آیین کافران را، پایین و آیین خداوند را والا گردانید.
زنان در خانههای پیامبر صبرای استقبال از پیامبر اسلام و محبوب مسلمانان، آماده میشدند. پیامبری که خداوند به وسیله قلبهای سالم، تصمیمها و عزمهای راستین و درونهایی پاک، او را پیروز گردانید.
به نظر میرسد که مادرمان عایشه صدیقه دختر ابوبکر صدیق، غیرتی شده بود وقتی که خبر ازدواج رسول الله صبا صفیه دختر حُیی، پادشاه یهودیان، آن دختر جوان و زیبا، آن دختر هفده ساله، به او رسید.
از آمنه دختر قیس غفاریه روایت شده است که میگوید: من یکی از زنانی بودم که در شب زفاف، صفیه را به حجله فرستادم. از وی شنیدم که میگفت: روزی که نزد رسول الله صرفتم، هفده سال نداشتم [۱۶۴].
سواران مبارک به مدینه منوره رسیدند و رسول الله صترجیح داد که صفیه پاک را نزد همسرانش نبرد و دوست داشت که او را در خانه صحابی نجیب، حارثه بن نعمان انصاری سپیاده کند.
خبر آمدن صفیه همسر پیامبر صو مادر مؤمنان در میان زنان انصار فاش شد. که صفیه هم در صف مادران پاکِ مؤمنان داخل شد. و آنان مرتبا میآمدند و به جمال و کمال صفیه نگاه میکردند [۱۶۵].
[۱۶۴] طبقات ابن سعد، ۸/۱۲۹؛ و المستدرک، ۴/۲۹. [۱۶۵] نساء أهل البیت، ص ۳۵۲.