٤٦- باب النّوادر
این باب مشتمل بر یازده حدیث است که استاد بهبودی هیچ یک از آنها را صحیح ندانسته، مجلسی نیز حدیث اوّل را مرسل و حدیث ٤ و ٧ و ٨ را مجهول و ٣ و ٥ و ١٠ را ضعیف و ١١ را مجهول و مرسل و حدیث ٦ و ٩ را حسن و حدیث دوم را صحیح شمرده است. اینک بپردازیم به متن احادیث:
* حدیث ١- امام صادق ÷ از راوی پرسیده: مردم دربارۀ آیۀ:
﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥ﴾ [القصص: ٨٨]
چه میگویند؟ وی عرض میکند که مردم میگویند: «هر چیزی جُز وجه خداوند، هلاک میشود» امام با تعجّب فرموده: سبحان الله! قول بزرگی گفتهاند!. امّا قول مردم به هیچ وجه تعجّب ندارد و ترجمۀ بدون کم و زیاد آیۀ شریفه است. امّا روایت، معنایی مبهم برای آیه ذکر کرده و آن را به امام ÷ نسبت داده است و میگوید: امام فرموده که مقصود از آن، وجه خداست که از آن آمده میشود؟! باید از راوی که روایتش را به نام امام صادق ÷ به هم بافته است، پرسید: آیا خودت فهمیدهای که چه بافتهای؟
چنانکه در توضیح روایت بعدی خواهیم دید، حضرت علی ÷ وجه الله را به ذات إلهی تفسیر و تعبیر فرموده است.
٨٦* حدیث ٢- به سبب وجود «برقی» در سند این حدیث، نمیتوان به آن اعتماد کرد، امّا مجلسی آن را صحیح دانسته است! متن حدیث نیز وجه الله را برخلاف قول امامالمتّقین حضرت علی ÷ معنی کرده است. از آن بزرگوار دربارۀ معنای «وجه الله» سؤال شد، آن حضرت فرمود: تا آتشی افروختند، آنگاه از سائل پرسید: وجه این شعلۀ آتش کجای آن است؟ گفت: از همه سو، «وجه» است، فرمود: وجهالله نیز ذات او و خود اوست[٣٩٨].
نویسنده گوید: یکی از معانی «وجه» در فارسی «روی و چهره» است که بشر با آنان به بالا و پایین و چپ و راست و.... توجّه میکند، البتّه چون قوّۀ بینایی و شنوایی.... در چهره و صورت انسان قرار دارد از اینرو با صورت توجّه میکند امّا خدای متعال بالذّات سمیع و بصیر است و نیازی به آلت شنوایی و بینایی ندارد و به ذات خویش عنایت دارد و وجه او همان ذات اوست. متأسفانه این روایت برای وجه الله معنایی ذکر کرده که به هیچ وجه با صدر و ذیل آخرین آیۀ سورۀ «قصص» تناسب ندارد!
*١٤١حدیث ٣- حدیثی مرفوع است که «محمّد بن سِنان» از فردی مجهول به نام «ابوسلّام النّخّاس» روایت میکند و البتّه نقل چنین روایتی از فردی مانند او بعید نیست.
وی یکی از غُلاة و کذّابان رسواست که به قول «شیخ مفید» علمای شیعه در متّهمبودن و ضعف وی اختلاف ندارند. ما «ابن سنان» را در کتاب خرافات وفور در زیارات قبور (ص ٢٨١) معرّفی کردهایم ودر اینجا تکرار نمیکنیم. مرحوم «قلمداران» نیز دو نمونه از احادیث رسوای وی را در کتاب «زیارت و زیارتنامه» (صفحه ٨١ به بعد) آورده است، بدانجا مراجعه شود[٣٩٩]. در اینجا یادآور میشویم که وی از رُوات حدیثی است که میگوید: «رمضان همیشه سی روزه است»!! «نجاشی» و «کشّی» گفتهاند: که «فضل بن شاذان» و «أیوب بن نوح» نقل احادیث محمّد بن سِنان را جایز نمیدانستهاند.
٨٧یکی از تحفههای «ابن سنان»، روایت ذیل است که «کشّی» نقل کرده و دلالت بر انحراف کامل و فساد عقیدۀ وی دارد: «عن محمّد بن سنان قال: دخلت على أبي جعفر الثّانی ÷ فقال لي: یا محمّد! کیف أنتَ إذا لعنتُك وبرئتُ منك وجعلتُك محنة للعالمین، أهدي بك من أشاءُ وأضل بك مَن أشاء، قال: قلت له: تَفعلُ بعبدك ما تشاء یا سیّدي، إنَّك على کل شيءٍ قدیر. ثم قال: یا محمّد! أنت عبد قد اُخلِصتَ للهِ، إنِّي ناجیتُ الله فیك فأبى إلا أن یُضِلَّ بك کثیراً ویهدي بك کثیراً[٤٠٠] = محمّد بن سنان مدّعی است که بر امام جواد ÷ وارد شدم، آن حضرت به من فرمود: ای محمّد! چگونه خواهد بود اگرتو را لعن کرده و از تو بیزاری جویم و تو را [وسیلۀ] امتحان جهانیان قرار دهم که با تو هر که را بخواهم هدایت نمایم و هر که را بخواهم گمراه سازم؟ گفتم: ای سرورم با بندهات هرکار که بخواهی میکنی همانا تو بر هرچیز توانایی [أعوذ بالله تعالى من هذه الأباطیل] سپس امام [به جای آنکه به وی اعتراض کند] فرمود: ای محمّد! تو بندهای هستی که برای خدا خالص شدهای، من در بارۀ تو با خداوند مناجات کردهام و خدا خواسته است که بسیاری را توسّط تو گمراه سازد و بسیاری را هدایت فرماید»!!
آیا اگر کسی با پیامبر این چنین سخن میگفت و آن حضرت را به مقام ربوبیّت میرساند، آن حضرت اعتراض نمیفرمود[٤٠١]؟ آیا «ابن سنان» فراموش کرده که امام جواد ÷ فرزند بزرگوار حضرت علی ÷ است که به فردی که آن حضرت را ستوده بود، فرمود: «إنّ مِن حقّ مَن عظم جلال الله سبحانه في نفسه، وجلّ موضعه من قلبه، أن یَصغُرَ عنده ـ لِعظم ذلك ـ کلُّ ما سواه = شایسته است کسی که عظمت خدای متعال در جانش بزرگ آمده و رفعت مرتبت الهی در دلش عظمت یافته، همه چیز جُز حقّ، در نظرش [به سبب عظمت الهی] کوچک آید» (نهجالبلاغه، خطبة ٢١٦). و همچنین فرمود: «عظم الخالق عندك یُصَغِّرُ المخلوق في عینك = عظمت آفریدگار موجب میشود که مخلوق در نظرت کوچک باشد» (نهجالبلاغه، کلمات قصار ١٢٩ و خطبة ١٩٣). آری، فرزند بزرگوار این امام همام یعنی امام جواد ÷ قطعاً در برابر اینگونه سخنان شرکآمیز سکوت نخواهد کرد.
دیگر از اباطیل «ابن سنان» روایت نخست باب ٧٢ کافی است[٤٠٢]، وی در حدیث مذکور مدّعی است که امام صادق فرموده: «جرى له (= عليّ) من الفضل مثل ما جری لمحمّد ص» منظورش آن است که همان فضیلتی که خداوند به محمّد ص عطا فرموده به حضرت امیر ÷ نیز عطا شده است! و یا مدّعی است که حضرت علی ÷ بارها میفرمود: «أقرّت لي جمیع الملائکة والرّوح والرّسل بمثل ما أقرّوا به لمحمّد = همۀ فرشتگان و روحالقدس و انبیاء آنچه را که برای محمّد ص اقرار نمودهاند برای من نیز همانند آن را اقرار کردهاند»!!
میگوییم: فضل خدا بر پیامبر اکرم ص، نعمت نبوّت بوده است که همۀ فرشتگان و روح القدس نیز آن را پذیرفتهاند و بدان اقرار دارند، آیا این فضیلت نیز به علی ÷ یا سایر أئمّه عطا شده است؟!
دیگرآنکه میگوید: «جعلهم الله أرکان الأرض أن تمیدَ بأهلها = خداوند ایشان (= أئمه) را ارکان زمین قرارداده که زمین، مردمرا نجنباند»!! قرآن فرموده که خدا کوهها را خلق کرد تا زمین مضطرب و لرزان نشود امّا غُلات میگویند که امام رکن زمین است و اگر امام نباشد زمین مضطرب خواهد شد. میگوییم: قبل از خلقت حضرت آدم ÷ و یا قبل از تولد پیامبراسلام ص زمین هر طور که بوده پس از انبیاء و أئمه نیز همان طور خواهد بود.
دیگر آنکه میگوید: «الرّادّ علیه في صغیرة أو کبیرة على حدّ الشّرك بالله = مخالف با او (= علی) در أمری کوچک یا بزرگ، در حدّ و مرز شرک به خداوند است». میگوییم: اگر چنین است پس چرا حضرت علی ÷ خوارج و سپاه معاویه و.... یعنی مخالفانی را که حتّی با او جنگیدند به شرک و نفاق نسبت نمیداد و در بارۀ آنها فرمود: «هم إخواننا بغوا علینا = آنان برادران ما هستند که بر ما گردنکشی و نافرمانی کردند»[٤٠٣]. مطّلعین از تاریخ به خوبی میدانند که علی ÷ در دوران زمامداری خویش در مورد مخالفانش احکام مسلمین را جاری میدانست، به عنوان نمونه آن حضرت پس از جنگ جمل، سه روز در خارج بصره اقامت فرمود و بر کشتگان جنگ ـ خواه از سپاه خودش بودند یا از لشکر مخالفان ـ نماز خواند و با آنان مانند غیرمسلمین و مشرکین رفتار نکرد[٤٠٤]. فرزند آن حضرت، امام صادق نیز فرموده: صلِ علی مَن مات مِن أهل القبلة وحسابه على الله = هر که از اهل قبله درگذشت، بر او نماز [میّت] به جای آور، محاسبۀ اعمال او با خداست»[٤٠٥].
دیگر آنکه میگوید: «عُلِّمتُ المنایا والبلایا = مرگ مردم و بلاهایی [که دچارش میشوند] به من آموخته شده است». با توجّه به آنچه در این کتاب، در فصل «علم غیب و معجزه و کرامت» گفتهایم، بطلان این ادّعا واضح است. قرآن نیز فرموده:
﴿وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُۢ﴾ [لقمان: ٣٤]
«هیچ کس نمیداند فردا چه کاری خواهد کرد و هیچ کس نمیداند به کدام سرزمین خواهد مرد براستی که خداست دانای آگاه».
پس چگونه ممکناست حضرت علی ÷ از مرگ مردم و بلاهاییکه بدان مبتلا میشوند، مطّلع باشد؟!
١٤٢دیگر آنکه از قول امام میگوید: «أنا الفاروق الأکبر = من فاروق بزرگترم». پیداست که جاعل روایت چون شنیده که خلیفۀ ثانی به «فاروق» ملقّب است، از زبان امام جعل کرده که فرموده: من فاروق بزرگترم. با همین گونه جعلیّات، مذهبی ساختهاند که اکثر مذاهب اسلامی به آن خوشبین نیستند و باعث دوری مسلمین از یکدیگر شدهاند.
دیگر آنکه میگوید: «کان أمیرالمؤمنین ÷ باب الله = امیرالمؤمنین ÷ باب خداست». چنانکه در صفحات قبل نیز گفتهایم، میپرسیم: چرا حضرت امیر خود فرموده است که خداوند در و دربان ندارد[٤٠٦]؟ معلوم میشود که جاعلین این حدیث از سخنان حضرت امیر ÷ بیخبر بودهاند.
آری، حدیث سوّم این باب را چنین کسی روایت کرده و ائمّه را «وجه خدا» دانسته است. میگوییم: مگر «وجه خدا» پیر میشود یا میمیرد؟! در حالی که پیامبر و ائمّه پیر میشدند و میمردند، پس چگونه ممکن است آنان وجه خدا باشند؟!
همچنین ائمّه را چشم و دست خدا دانسته است!! آیا خدا قبل از ولادت ائمّه و یا پیامبر، وجه و چشم و دست نداشت؟! خدایی که وجه و چشم و دستش یکی از بندگان محتاج باشد، چگونه خدایی است؟ آیا اینگونه احادیث مخالف آیۀ:
﴿وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ﴾ [المدثر: ٣]
«و پروردگارت را بزرگ دان».
نیست؟ باید در برابر این اباطیل این آیت را بخوانیم: ﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّكَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ ١٨٠﴾.
* حدیث ٤- این حدیث را قبلاً در صفحه ١٦١ کتاب بررسی کردهایم بدانجا مراجعه شود.
* حدیث ٥- از این حدیث قبلاً در صفحه ٧٩ و صفحه ٢٨٨ سخن گفتهایم[٤٠٧].
١٤٣٨٨* حدیث ٦- راوی این حدیث «حمزه بن بزیع»، به قول ممقانی از ضعفاست. وی همان است که از «علی بن أبی حمزۀ بطائنی»[٤٠٨] پول گرفت تا مذهب واقفیّه را ترویج کند. امام رضا ÷ او را شقّی شمرده و فرمود: وی جُز به حالت کفر از دنیا نمیرود. حال ای خوانندۀ محترم، ملاحظه کن که کلینی خرافات و شرکیّات اینگونه رُوات را که اکاذیب خود را به نام امام بافتهاند در کتاب «کافی» گرد آورده است!
* حدیث ٧- در این حدیث مانند حدیث ٥ امام را حجّت و در و زبان و وجه و چشم خدا شمرده است در حالی که واضح است پس از پیامبر اکرم، حجّتی نیست چنانکه حضرت علی ÷ نیز فرموده: «تمّت بنبیّنا محمّد ص حجّته = حجّت خداوند با پیامبرمان محمّد ص خاتمه یافت» (نهج البلاغه، خطبة ٩١). همچنین این روایت مخالف است با قول علیّ ÷ که «وجهالله» را ذات خدا دانسته است.
* حدیث ٨- راوی آن هاشم بن ابوعُمارۀ جنبیّ یا ابوعمار حیتی، مجهول است. در این روایت نیز به حضرت امیر ÷ افتراء بستهاند که فرموده: من «باب الله» هستم! میگوییم: مقام آن بزرگوار أجلّ از آن است که چنین سخنی بگوید. اینگونه ادّعاها و خودستاییها بیشتر از کسانی از قماش «میرزا علیمحمد باب» و «میرزاحسینعلی بهاء» و امثال آنها سر میزند.
پیش از آنکه نهمین حدیث این باب را مورد رسیدگی قرار دهیم، لازم است ابتداء فردی را بشناسیم و سپس به حدیث شمارۀ ٩ توجّه کنیم، زیرا این کار برای شناخت راوی سوّم حدیث شمارۀ ٩ ضروری است.
١٤٤شخصی که اینک او را معرّفی خواهیم کرد صالح بن عقبه بن قیس بن سمعان أبیربیحه است که برادر فاضل ما جناب «قلمداران» / او را در کتاب «زیارت و زیارتنامه» (ص ٦٥ به بعد) معرّفی کرده است. در اینجا یادآور میشویم که «غضائری» دربارۀ صالح بن عُقبَه میگوید: به او اعتنا نمیشود و بسیار دروغگو و غالی است.
این مرد در نقض وحدت اسلامی و افروختن آتش تفرقه در میان مسلمین ید طولا دارد. از جمله مرویّات او «زیارت عاشورا» است که باکمال تأسّف قراءت آن در میان امامیّه متداول است و علمای ما مردم را از بُطلان این به اصطلاح دعا، آگاه نمیکنند و متأسّفانه بنا به قاعدۀ مضرّۀ «تسامح در أدلّۀ سنن» به سند آن توجّه نمیشود! ذیل زیارتنامۀ عاشورا شامل لعن بر معاویه و یزید و خلفای راشدین است و میگوید: «اللهمّ خُصَّ أنتَ أوّل ظالم باللعن منّي وابدأ به أوّلاً ثمّ الثاني ثمّ الثالث والرّابع، اللهمّ العن یزید خامِساً= پروردگارا تو خود نخستین ستمگر را از جانب من به لعنت، مخصوص بدار و [این لعنت را] از او آغاز کن و سپس دوّمی و سپس سوّمی و چهارمی را [بیفزا] و پروردگارا یزید را به عنوان پنجمی لعنت کن[٤٠٩]»!! چنانکه ملاحظه میشود در اینجا معاویه و یزید را همردیف ابوبکر و عمر قرار داده و به روی خود نیاورده که حضرت أمیر ÷ که با معاویه جنگید با خلفای راشدین بیعت فرمود و آنها را یکسان نشمرد و من گمان ندارم که هیچ مسلمان منصفی ـ حتّی اگر با ابوبکر و عمر کاملاً موافق نباشد ـ آنان را همسنگ معاویه و یزید بداند. نعوذ بالله من التّعصّب.
در مورد این دعا، اغراقی عظیم کرده و مدّعی است هر کس به آن بپردازد، «کتب اللهُ تعالى لهم ثواب ألف حجّة وألف عُمرة وألف غزوة کلّها مع رسول الله ص وکان له أجر وثواب مصیبة کل نبيّ ورسول ووصيّ وصدّیق وشهیدٍ مات أو قتل منذُ خلق الله الدّنیا إلى أن تقوم الساعة = خداوند متعال برایشان ثواب هزار حجّ و هزار عمره و هزار غزوه همراه پیامبر ص مینویسد و پاداش و ثواب مصیبت و رنج هر پیامبر و رسول و وصیّ و صدّیق و شهیدی که از زمان آفرینش دنیا تا قیام قیامت کشته شده و یا مرده است، خواهد داشت.»!! ملاحظه میفرمایید که بدین ترتیب ثواب خوانندۀ این دعا به مراتب از خود سیّدالشّهداء ÷ بیشتر خواهد شد!!!
٢- راوی روایت «کسی که به یاد امام حسین ÷ به قدر بال مگسی اشک بریزد، وارد بهشت میشود» نیز صالح بن عقبه است[٤١٠].
٣- دیگر از روایات «ابن عقبه» که کلینی روایت کرده، حدیث زیر است: «.... از اسماعیل بن بَزیع از صالح بن عُقبَه روایت شده که یزید بن عبدالملک نَوفَلی میگوید: در حالی بر امام صادق ÷ وارد شدم که اناری در دست داشت، [آن حضرت به خادمش] فرمود: ای مُعَتِّب به او اناری بده، زیرا مشارکت در هیچ چیز به اندازۀ مشارکت در خوردن انار برایم ناخوشایند نیست! سپس آن حضرت حجامت کرد و به من نیز فرمود که حجامت کنم، من نیز حجامت کردم، سپس فرمود تا اناری دیگر آوردند و فرمود: ای یزید، هر مؤمنی که یک انار کامل بخورد، خداوند چهل روز شیطان را از تابناکی و نورانیّت دلش دور میسازد و کسی که دو انار بخورد خدا صد روز شیطان را از نورانیّتِ دلش دور میسازد و کسی که سه انار کامل بخورد خدا یک سال شیطان را از نورانیّت دلش دور میسازد و کسی که خدا شیطان را از نورانیّتِ دلش دور سازد، گناه نمیکند و کسی که گناه نکند وارد بهشت میشود»[٤١١]. چنانکه ملاحظه میکنید لازم نیست برای دخول در بهشت زحمت چندانی متحمّل شویم بلکه کافی است هرسال سه انار کامل بخوریم و به بهشت برویم! ای کاش پیامبر اکرم ص که بیست و سه سال برای تربیت مؤمنین رنج برد و موعظه کرد و زحمت کشید به آنها توصیه میفرمود سالی سه أنار کامل بخورند!!
در جلد پنجم «وسائل الشّیعة» (کتاب الحج، أبواب المزار وما یناسبه) در «ابواب تأکّد استحباب زیارة الحسین»، احادیث ضدّ قرآن نامعقولِ غلوّآمیز متعدّدی از «ابن عقبه» دربارۀ زیارت امام حسین ÷ و عزاداری برای آن حضرت نقل شده که فقط دو نمونه را ذکر میکنیم و طالبین میتوانند خود به کتاب مذکور مراجعه و سایر روایات این کذّاب را در آنجا ملاحظه کنند:
٤- از محمد بن اسماعیل از صالح بن عقبه از بشیرالدّهان روایت شده که امام صادق ÷ فرمود: همانا مردی که از نزد خانوادهاش به سوی قبر امام حسین ÷ میرود با اوّلین گام گناهانش آمرزیده میشود و سپس پیوسته با هر قدمش بر پاکی و پاکیزگی او از گناهان، افزوده میشود تا اینکه به قبر میرسد و چون به قبر رسید خداوند در گوش او میفرماید: ای بندهام، از من بخواه تا به تو بدهم و مرا بخوان تا تو را اجابت کنم، از من چیزی طلب کن تا به تو عطا کنم، و از من حاجتی بخواه تا برایت برآورم و امام صادق ÷ فرمود که بر خداست که آنچه را که بخشیده است، عطا فرماید![٤١٢]
٥-... محمد بن اسماعیل از صالح بن عقبه از پدرش از علقمه در حدیث زیارت امام حسین از دور یا نزدیک در روز عاشورا، نقل کرده که امام باقر ÷ فرمود: سپس باید برای حسین ÷ زاری و نوحهسرایی کرده و بر او بگرید و در خانهاش به کسانی که از ایشان تقیّه نمیکند بگوید که بر آن حضرت بگریند و با اظهار جزع و زاری در خانه ذکر مصیبت آن حضرت را بر پا دارد و به یکدیگر مصیبت حسین را تعزیت و تسلیت بگویند و من ضامنم که اگر چنین کنند بر خدای ـ عزوجل ـ است(!!) که همۀ آنها ثوابها را عطا نماید! یعنی ثواب دو هزار حجّ و دو هزار عمره و دو هزار غزوه، گفتم: آیا تو ضمانت میکنی و بر عهده میگیری؟ فرمود: آری، برای کسی که چنین کند من ضمانت میکنم و بر عهده میگیرم! گفت: چگونه یکدیگر را تعزیت و تسلیت بگوییم؟ فرمود: میگویی: خدا پاداش ما را از مصیبتی که برای امام حسین بر ما رسیده است بزرگ نماید و ما و شما را با ولیّ خودش و حضرت مهدی از آل محمّد، از خونخواهان وی قرار دهد. و اگر میتوانی در این روز به دنبال کاری نروی، چنین کن زیرا آن روز، روز شومی است که حاجت مؤمن برآورده نمیشود و اگر برآورده شود، مبارک نیست و در آن خیری نخواهد بود و هیچ یک از شما چیزی برای منزلش ذخیره نکند که هر که در این روز چیزی ذخیره کند آن چیز برای خود و خانوادهاش برکت نخواهد داشت و اگر چنان که [گفتم] بکنند، خداوند بر ایشان ثواب هزار حجّ و هزار عمره و هزار غزوۀ همراه رسول خدا ص، مینویسد و ثوابی همانند هر پیامبر و رسول و صدّیق و شهیدی خواهد داشت که از زمان آفرینش دنیا تا قیام قیامت، کشته شده یا مرده است!![٤١٣]
میگوییم: چرا خداوند رحیم در کتابش چنین ثوابی را ذکر و بندگانش را به کسب آن تشویق نفرموده است.
٦٨٩- دیگر از تحفههای صالح بن عقبه برای مسلمیـن، حدیث دوّم باب ١٦٦ کافی است که متضمّن جبر و مخالف مذهب تشیّع است[٤١٤]. وی مدّعی است که امام باقر ÷ فرمود: خدا مخلوقات را آفرید و هرکه را دوست داشت از گِل بهشت و هرکه را دشمن میداشت از گِل دوزخ آفرید! میگوییم: اولاً: این چیزی جُز عقیدۀ جبریّه نیست و برخلاف تعالیم أئمّه است. ثانیاً: خدا با هیچ کسی دشمنی نداشته است. بنا به این روایت، امام باقر برای اثبات این ادّعای موهوم به دو آیه استناد کرده که هیچ ارتباطی به عالم طینت و عالم ذر و نظایر آن ندارد بلکه هر دو آیه مربوط به همین عالم است نه عالمی دیگر. آیا این راویان میخواستهاند غیرمستقیم برسانند که حضرت باقرالعلوم ÷ به قدری از قرآن بیاطّلاع بوده که بدون مناسبت به آیهای نامربوط استناد کرده است؟ معلوم میشود که این احادیث را اشخاص جاهل مغرض جعل کردهاند. ما برای رسواکردن آنان، هر دو آیه را در اینجا ذکر میکنیم و مختصراً توضیح میدهیم: آیۀ نخست آیۀ ٨٧ سورۀ شریفۀ زخرف است که میفرماید:
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ﴾ [الزخرف: ٨٧]
«اگر از ایشان (مشرکین) بپرسی: چه کسی ایشان را آفریده است هر آینه خواهند گفت: خدا [و بتها را خالق خویش نمیدانند]».
مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه میگوید: ای محمّد! اگر از ایشان بپرسی: چه کسی آنان را از عدم به عرصۀ وجود آورده است؟ هرآینه خواهند گفت: خدا، زیرا ضرورتاً میدانند که بتهایشان آنها را نیافریدهاند. پس چگونه از عبادت خدا به عبادت غیر او روی میآورند. (مجمعالبیان، ذیل آیة ٨٧ سورة زخرف) چنانکه ملاحظه میفرمایید آیه خطاب به مشرکین و کفّار است و هیچ ارتباطی به عالم ذر ندارد.
آیۀ دوّم آیهای است که میفرماید:
﴿فَمَا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُ﴾
لازم است بدانیم آنچه که آوردیم بخشی است از آیۀ ٧٤ سورۀ مبارکۀ «یونس» که آن را به صورت کامل در اینجا ذکر میکنیم و یادآور میشویم که آیات پیش از آن مربوط به قوم نوح ÷ است:
﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُۚ كَذَٰلِكَ نَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡمُعۡتَدِينَ ٧٤﴾
«پساز او (= نوح) فرستادگانی را به سوی قومشان گسیل داشتیم که حجّتها و دلایل روشن برایشان آوردند امّا آنان به چیزی که پیش از این تکذیب کرده بودند، ایمان نمیآوردند و ما این چنین بر دلهای کسانی که به حقیقت ستم میکنند، مهر میزنیم».
مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه میگوید: پس از حضرت نوح و هلاککردن قومش و پس از اینکه بازماندگانش با توالد و تناسل رو به ازدیاد نهادند، پیامبرانی [از قبیل] ابراهیم و هود و صالح و لوط و شعیب و.... را با براهین و معجزاتی که نشانۀ راستگویی آنان و شاهدی بر رسالت و نبوّتشان بود، به سوی قومشان فرستادیم امّا آنان چیزی را که پیشینیان آنان ـ یعنی قوم نوح ـ تکذیب کرده بودند، تصدیق نکردند و ایمان نیاوردند یعنی در کفر و سرکشی مانند پیشینیان خود رفتار کردند. (مجمعالبیان، ذیل آیة ٧٤ سورة یونس) باید از این روات جاهل پرسید که آیه چه ارتباطی به عالم ذر و عالم طینت دارد؟ مقام امام باقر ÷ أجلّ از آن است که آیه را به موضوعی نامربوط نسبت دهد.
از همه مهمتر این که این حدیث ـ که نظایرش در کافی کم نیست ـ مخالف کتاب خداست زیرا قرآن از قول پیامبران میفرماید:
﴿إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ﴾ [ابراهیم: ١١]
«ما جُز بشری همانند شما نیستیم».
در حالی که بنا به این روایت، انبیاء مانند سایر مردم نبودهاند و خلقت آنها لااقلّ با کسانی که ایمان نمیآورند، یکسان نبوده است و آنان در دعوت بسیاری از مردم به ایمان، از مخاطبین خود توقّع نابجا داشتهاند!!
اینک که با «صالح بن عقبه» آشنا شدیم، میپردازیم به سوّمین راوی حدیث نهم باب ٤٦ که «محمّد بن اسماعیل بن بزیع» نامیده میشود:
١٤٥* حدیث ٩- راوی سوم این حدیث «محمّد بن اسماعیل بن بَزیع» است که این روایت را از قول عموی کذّابش نقل میکند. اهل تحقیق میدانند که ناقل و مروّج أکثر اباطیل و اکاذیبِ «صالح بن عُقبَه» که با کیفیّت احادیثش در سطور فوق آشنا شدیم، همین جناب «محمّد بزیع» است ـ چنانکه احادیثی که از «ابن عقبه» در اینجا آوردهایم از طریق همین مرد نقل شده است ـ وی از «منصور بن یونس»[٤١٥] نیز روایت کرده و همچنین اباطیل عمویش«حمزه بن بزیع» و افرادی از قبیل «خیبری بن علی الطّحان الکوفی»[٤١٦] و «محمّد بن فضیل»[٤١٧] را نقل میکند که هر سه از ضعفاء محسوب میشوند! به عبارت دیگر، مرویّات او از غیر «ابن عُقبَه» نیز عاری از اشکال نیست، وی از قول امام رضا میگوید: روز جمعه از سایر روزها کوتاهتراست (مصباح المتهجّد ص ٢٠٥). امّا جالب است بدانید که علمای رجال به جای اینکه او را جرح و تضعیف کنند و لااقلّ بگویند: «یَروي عن الغُلات والضّعفاء من دون تحرّج = بیمحابا از غُلات و ضعفا روایت میکند: یا بگویند: «یَروي عن الضّعفاء» و نظایر آن، او را توثیق کردهاند!! درحالی که این خصوصیّت، از عِلَل ضعف راوی است. (فتأمّل) روایت نهم این باب نیز از احادیثی است که «محمّد بزیع» از عموی کذّابش نقل کره و ما حال نکبت مآل عمویش را قبلاً بیان کردهایم[٤١٨].
متن حدیث نیز با آیات قرآن بازی کرده و مدّعی است که مقصود از «جنب الله» در آیۀ ٥٦ سورۀ زُمَر، علیّ بن أبیطالب است! غافل از اینکه سورۀ شریفۀ زُمَر مکّی است و این معنی در دوران مکّه بسیار نامناسب است. دیگر آنکه خداوند فرموده:
﴿وَٱتَّبِعُوٓاْ أَحۡسَنَ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ بَغۡتَةٗ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٥٥ أَن تَقُولَ نَفۡسٞ يَٰحَسۡرَتَىٰ عَلَىٰ مَا فَرَّطتُ فِي جَنۢبِ ٱللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ ٱلسَّٰخِرِينَ ﴾ [الزمر: ٥٥-٥٦]
«و نیکوترین چیزی را که از پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروی کنید، پیش از آنکه ناگاه شما را در حالی که بیخبرید عذاب الهی بیاید. و کسی بگوید: ای دریغا بر آنچه در حضور خدا، کوتاهی ورزیدم و به راستی من از استهزاءکنندگان بودم».
و نیز فرموده:
﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱللَّهِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةٗ قَالُواْ يَٰحَسۡرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطۡنَا فِيهَا﴾ [الأنعام: ٣١]
«همانا زیان کردند کسانی که ملاقات با خدا را دروغ شمردند تا آنکه قیامت ناگاه بیاید و گویند: ای دریغ بر ما که دربارة آن (= قیامت) کوتاهی ورزیدیم».
این آیات به وضوح میرساند که این حسرتی است که هر بندۀ کافر و نافرمانی به این حسرت مبتلا میشود، چه در زمان علی ÷ باشد و چه در زمان انبیاء سابقین و چه در سایر زمانها و اختصاصی به حضرت علی ÷ ندارد.
١٤٦* حدیث ١٠- سند آن در نهایت ضعف است یکی از رُوات بدنام آن «معلّی بن محمّد» است که قبلاً با او آشنا شدهایم[٤١٩]. راوی دیگر آن «محمّد بن جمهور» است.
١٤٧محمد بن جمهور العمّی البصری و پسرش «حسن» هر دو دروغگویند[٤٢٠]. گرچه پدر را دروغگوتر دانستهاند! وی از غُلات بوده و «غضائری» فرموده: او فاسدالحدیث است و نباید حدیثش نوشته شود و من از او شعری دیدهام که در آن محرّمات خدا را حلال شمرده است! «نجاشی» نیز او را به همین خصوصیّات نکوهیده و فرموده: در او امور عظیمی است که خدا به خباثت آنها داناتر است!
این غالی کذّاب علاقۀ بسیار دارد که برای خداوند متعال در و دربان و حجاب و.... بتراشد و همچنانکه در حدیث دهم باب حاضر مدّعی است امام باقر فرموده: محمّد «حجاب» خداست! در حدیث دوم باب ٧٠ کافی نیز میگوید: امام صادق فرموده: «أوصیاء هم أبواب الله = اوصیاء درهای خدایند»! امّا حضرت علی ÷ دربارۀ خدا و خلق فرموده: «فما قطعکم عنه حجاب ولا أغلق عنکم دونه باب وإنّه لبکلِّ مکان، وفي کُلِّ حین وأوان ومع کلِّ أنس وجانّ = پردهای شما را از خدا جدا نساخته و [میان خود و بندگان] دری بر روی شما نبسته و همانا او در هر مکان و همه جا و در هر وقت و زمانی حاضر و با هرانسان و جنّ همراه است» (نهج البلاغه، خطبۀ ١٩٥) و نیز فرموده: «لَم یجعل بینك وبینه من یحجبك عنه = خداوند بین خود و تو کسی که حجاب او از تو باشد قرار نداده است» (نهج البلاغه، نامۀ ٣١) و چنانکه گفتهایم[٤٢١] فرموده: خداوند در و دربان دارد. چنانکه ملاحظه میکنید حضرت امیر ÷ میفرماید: خداوند در و حجاب ندارد امّا کذّابین ادّعا میکنند که ائمّه در و حجاب خدایند! همین اکاذیب زمینهساز ادّعای امثال علیمحمّد باب شده که بگوید که چون خدا «در» دارد من هم درِ خدایم!!
دیگر آنکه حجاب و پرده مانعاند، امّا «ملّامحسن فیض کاشانی» برای توجیه این حدیث، برخلاف لغت، چنین بافته که منظور از حجاب آن است که به وسیلۀ آنها فیض و رحمت و هدایت و توفیق از خداوند به بندگان میرسد، درحالی که اوّلاً: پر واضح است که به چنین وسیلهای حجاب گفته نمیشود[٤٢٢]. ثانیاً: خداوند در قرآن امر کرده که مستقیماً به او روی آورده شود و فرموده:
﴿فَٱسۡتَقِيمُوٓاْ إِلَيۡهِ﴾ [فصلت: ٦]
«پس مستقیماً به سوی او بروید».
و این امر به وضوح میرساند که خدا باب و حجاب ندارد. والحمد لله ربّ العالمین وسبحانه وتعالی عمّا یقولون علوّاً کبیرا.
* حدیث ١١- مجهول و مرسل است و در دو مورد با قرآن بازی کرده است. اوّل با آیۀ ٥٧ سورۀ مبارکۀ بقره و آیۀ ١٦٠ سورۀ اعراف که ما در اینجا آیۀ اخیر را ذکر میکنیم:
﴿وَظَلَّلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلۡغَمَٰمَ وَأَنزَلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ﴾ [الأعراف:١٦٠]
« و بر آنان (= بنیاسرائیل) ابر را سایبان ساختیم و منّ و سلوی بر آنان فرود آوردیم [و گفتیم:] از پاکیزههای آنچه که شما را روزی دادهایم بخورید و ایشان [با تباهکاری خویش] به ما ستم نکردند لیکن بر خویشتن ستم میکردهاند».
راوی میگوید: امام فرموده خداوند ما را با خودش آمیخته(!!) و ظلم به ما را ستم به خودش شمرده است. باید از راوی پرسید: چرا خدا مسألۀ ظلم به ائمّه را در قصّۀ حضرت موسی ذکر کرده است؟!
دوّم: دربارۀ آیۀ
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ...﴾ [المائدة: ٥٥]
«همانا دوست شما خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند...».
٩٠میگوید: منظوراز ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ ائمّه است. در حالیکه ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ شامل همۀ مؤمنین است وبه قرینۀ آیۀ ٥١ و٥٧ که میفرماید: یهود ونصاری و کفّار را دوست نگیرید مقصود از «ولیّ» دوست است. در واقع منظور از این آیات آن است که ای مؤمنان، با کفّار و یهود و نصاری دوستی و به آنها اعتماد و اتّکا نکنید، آنها دوست شما نیستند بلکه خدا و رسولش و مؤمنان نمازگزار و زکاتپرداز دوست شمایند. بنابراین، منحصر نمودن ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ به ائمّه، بازیکردن با قرآن و تهمت به آن بزرگواران است. (ر. ک. شاهراه اتّحاد، ص ١٤٥).
[٣٩٨]- ر. ک. سفینة البحار، ج ٢، ص ٦٣٥. این روایت در تفسیر صافی ذیل آیه ١١٥ سوره بقره و کتب دیگر نیز مذکور است.
[٣٩٩]- آن مرحوم وی را در کتاب «زکاة» (ص ٢٢٠ به بعد) نیز معرّفی کرده است.
[٤٠٠]- رجال کشّی، چاپ کربلاء، ص ٤٨٧.
[٤٠١]- مفید است در این مورد رجوع کنید به کتاب خیانت در گزارش تاریخ (چاپ اوّل) انتشارات چاپخش، ج ١، ص ٢٦ و ٢٧.
[٤٠٢]- اصول کافی، ج ١، ص ١٩٦ ـ هر دو «محمّدباقر» این حدیث را صحیح ندانستهاند و مجلسی به ضعف هر دو سند آن تصریح کرده است.
[٤٠٣]- وسائل الشیعة، ج ١١، ص ٦٢ (کتاب جهاد، باب ٢٦) حدیث دهم. در نهجالبلاغه (خطب ١٢٢) نیز درباره مخالفان خود میفرماید: «لکنّا إنّما أصبحنا نُقاتل إخواننا في الإسلام = ولی اینک ما با برادران اسلامی خود میجنگیم».
[٤٠٤]- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج ٣، ص ١٣١ و البدایة والنّهایة، ج ٧، ص ٢٤٥ ـ ترجمه تاریخ طبری، ج ٦، ص ٢٤٧٠ و ٢٤٧١ (ترجمه ابوالقاسم پاینده).
[٤٠٥]- وسائل الشیعة، ج ٢، ص ٨١٤.
[٤٠٦]- ر. ک. صفحه ٢٨٨ کتاب حاضر.
[٤٠٧]- سند این حدیث را مرحوم قلمداران در کتاب زيارت و زيارتنامه (ص ١٠١ به بعد) بررسی کرده است.
[٤٠٨]- برای شناخت او رجوع کنید به صفحه ١٩٥ و ١٩٨ کتاب حاضر.
[٤٠٩]- مصباح المتهجّد، شیخ طوسی، مؤسّسة الأعلمی (بیروت)، ص ٥٣٦ ـ ابن عقبه ذیل این دعا را، یعنی همان قسمت که شامل لعن و سلام است، از مجهولی به نام «علقمة بن محمد الحضرمی» آورده است!
[٤١٠]- این روایت را در صفحه ٦٦ و ٦٧ کتاب زيارت و زيارتنامه مطالعه فرمایید.
[٤١١]-... عن محمّد بن إسماعیل بن بزیع عن صالح بن عقبة عن یزید بن عبدالملك النّوفلي قال: دخلتُ على أبيعبدالله ÷ وفي یده رمّانة فقال: یا معتب! أعطه رمانة فإنِّي لم أُشْرَك فی شيءٍ أبغض إليَّ مِنْ أن أُشرَك في رمّانة ثم احتجم وأمرني أن أحتجم فاحتجمتُ ثمّ دعا برمّانة أخری وقال: یا یزید! أیّما مؤمن أکل رمّانة حتّی یستوفیَها أذهب الله الشّیطان عن إنارة قلبه أربعین صباحاً ومن أکل اثنتین أذهب الله الشّیطان عن إنارة قلبه مائة یوم ومن أکل ثلاثاً حتّى یستوفیها أذهب الله الشّیطان عن إنارة قلبه سنة ومَن أذهب اللهُ الشّیطانَ عن إنارة قلبه سنة لم یُذنب و مَن لم یُذنِب دخل الجَنّة»!! (الفروع من الکافی، ج ٦ «باب الرّمّان» ص ٣٥٣، حدیث ٩- همچنین در صفحه ٣٤٥ حدیث ١٥ نیز از صالح بن عقبه است).
[٤١٢]-... عن محمّد بن إسماعیل عن صالح بن عقبة عن بشیر الدّهان عن أبي عبدالله ÷ قال: إن الرّجل لیخرج إلى قبر الحسین ÷ فله إذا خرج من أهله بأول خطوة مغفرة لذنوبه ثم لم یزل یقدّس بکل خطوة حتی یأتیه، فإذا أتاه وناجاه الله وقال: عبدي سلني اُعطِك وادعني أجبك، اطلب شیئا أعطك، سلني حاجة أقضها لك، قال: وقال أبوعبدالله ÷: وحق على الله أن یعطي ما بذل. (وسائل الشیعة، ج ١٠، ص ٣٢٧، حدیث ٢٨).
[٤١٣]-... عن محمّد بن إسماعیل عن صالح بن عقبه عن أبیه عن علقمة عن أبی جعفر ÷ (فی حدیث زیارة الحسین یوم عاشورا من قرب و بعد) قال: ثمّ ليندب الحسين ÷ ويبكيه ويأمر من في داره ممّن لا يتّقيه بالبكاء عليه ويقیم في داره المُصيبة بإظهار الجزع عليه وليعزّ فيها بعضهم بعضاً بمصابهم بالحسين ÷ و أنا ضامن لهم إذا فعلوا ذلك علی الله عزوجل جمیع ذلك یعنی ثواب ألفي حجة وألفي عمرة، وألفي غزوة، قلت: أنت الضّامن لهم ذلك و الزّعیم؟ قال: أنا الضّامن و الزّعیم لمن فعل ذلك، قلت: وکیف یعزّی بعضنا بعضا؟ قال: تقول: عظم الله أجورنا بمصابنا الحسین ÷ وجعلنا وإیّاکم من الطّالبین بثأره مع ولیّه والإمام المهدی من آل محمّد، وإن استطعت أن لا تنشر یومك فی حاجة فافعل، فإنّه یوم نحس لا تقضی فیه حاجة مؤمن وإن قضیت لم یبارك له فیها، ولا یری فیها رشداً ولا یدخرن أحدکم لمنزله فیه شیئاً فمن ادخر في ذلك الیوم شیئاً لم یبارك له فیما ادّخر ولم یبارك له في أهله، فإذا فعلوا ذلك کتب الله لهم ثواب ألف حجة وألف عمرة وألف غزوة مع رسول الله ص وکان له کثواب کلّ نبيّ ورسول وصدّیق وشهید مات أو قُتل منذ خلق الله الدّنیا إلى أن تقوم السّاعة! (وسائل الشیعة، ج ١٠، ص ٣٩٨ و ٣٩٩، حدیث ٢٠) و نیز بنگرید به حدیث پنجم باب مذکور در صفحه ٣٧٢ و ٣٧٣ وسائل الشیعة که آن نیز از منقولات «صالح بن عقبه» است).
[٤١٤]- کلینی یک بار دیگر این حدیث را آورده است (اصول کافی، ج ٢، ص ١٠، حدیث ٣). در باب ١٦٦ کافی اشتباهاً نام یکی از روات «جعفری» ذکر شده، امّا بار دوّم «جعفی» مکتوب گردیده، که صحیح همان است ـ هر دو «محمّدباقر» این حدیث را صحیح ندانستهاند و مجلسی به ضعف آن تصریح کرده است.
[٤١٥] ـ « کشّی» او را تضعیف کرده و شیخ «طوسی» نیز او را واقفی دانسته است.
[٤١٦]ـ «خیبری» را غضائری و نجاشی تضعیف کردهاند. دربارۀ او رجوع کنید بهکتاب «زیارت و زیارتنامه» صفحۀ ٦٤.
[٤١٧] ـ او را در صفحۀ ٣٠٥ همین کتاب معرّفی کردهایم.
[٤١٨] ـ ر.ک. صفحۀ ٣١٣ کتاب حاضر.
[٤١٩]- ر. ک. صفحه ١٦٠ همین کتاب.
[٤٢٠]- حسن بن محمّد بن جمهور به دروغ عمر پدرش را بسیار طولانی و حدود ١٢٠ سال ذکر میکرد تا تواند او را از اصحاب امام رضا ÷ قلمداد کند و بدین ترتیب اکاذیبی را به نقل از پدرش به ائمّه نسبت دهد. (ر. ک. معرفة الحدیث، محمّدباقر بهبودی، ص ٧٢ و ١٩٩).
[٤٢١] ـ ر.ک. صفحۀ ٢٨٨ کتاب حاضر.
[٤٢٢]- این روایت به قدری رسواست که حتّی مترجم متعصّب کافی نیز ناچار از متن عدول نموده و «حجاب = پرده» را به معنای «حاجب = پردهدار» ترجمه کرده است!! فتأمّل.