عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول - بت شکن- جلد اول

فهرست کتاب

تذکّراتی درباره‌ی مسائل مربوط به خلافت

تذکّراتی درباره‌ی مسائل مربوط به خلافت

بدان که پس از پیامبر ص، در اسلام امامت و زمامداری مسلمین، در انحصار کسی نبوده و از انحصار امامت به افرادی معیّن، در قرآن کریم هیچ اثری نیست. و برخلاف نبوّت، خداوند به هریک از مؤمنین حقّ داده که از او بخواهد و تقوا پیشه کند و علم بیاموزد و خود را تربیت نماید و امام‌المتّقین شود. چنانکه فرموده:

﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا [الفرقان: ٧٤]

«و کسانی که می‌گویند: پروردگارا، به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنى چشمان ما باشد و ما را امام و پیشوای متّقیان قرار ده».

از سخنان علی ÷ و اولاد کرامش نیز آشکار است که آنان نیز خود را امام منصوب و منصوص من عند الله نمی‌دانستند بلکه خود را از سایرین برای تصدّی این مقام شایسته‌تر و تواناتر می‌دانستند و چنانکه در کتاب شریف «شاهراه اتّحاد» نیز ذکر شده، علی ÷ برای خود و فرزندش حضرت مجتبی ÷ ادّعای نصّ نفرمود در حالی که اگر نصیّ شرعی دربارۀ وی یا اولادش صادر شده بود آن حضرت ـ چنانکه در خُطَب ٩١ و ١٣٧ و ١٩٦ و ٢٢٩ نهج البلاغه دیده می‌شود ـ نسبت به خلافت اظهار بیزاری نمی‌کرد[٩٣٣]. و نمی‌فرمود: «إنّي لَم أرِدِ النّاسَ حَتّى أرادوني ولَم أبایِعهمُ حَتّی بایَعونِي = من مردم را [به بیعت] نخواستم، تا آنان [خود بیعتِ] مرا خواستند و دست بیعت پیش نبردم، تا آنان [به اصرار] با من بیعت کردند» (نهج البلاغه / نامۀ ٥٤). امثال این تصریحات در نهج البلاغه بسیار است. آن حضرت تا آن‌حدّ از خلافت اظهار بیزاری نموده که می‌فرماید: «هذا ماءٌ آجِنٌ ولُقمَةٌ یَغَصُّ بِها آکِلُها = این [خلافت] آبی بد مزه و لقمه‌ای گلوگیر است» (نهج البلاغه / خطبۀ ٥) و چنانکه در شرح نهج البلاغۀ ابن أبی‌الحدید نقل شده، فرمود: «إنَّ اللهَ عالِمٌ مِنْ فَوق سَمائِهِ وعَرشِهِ أني کنتُ کارِهاً لِلوَلایَةِ عَلى أمَّةِمُحَمَّدٍ صحَتّی أجمَعَ رَأیُکُمعَلَى ذلِكَ = خدا از فراز آسمان و عرش خویش داناست که من از زمامداری امّت محمّد ص کراهت داشتم تا آنکه رأی شما بر آن گرد آمد و متّفق شدید».

بنابراین، اگر خدا او را به خلافت و امامت منصوب فرموده بود، قطعا چنین اظهاراتی نمی‌کرد. علاوه بر این، چنانکه بارها گفته‌ایم: هیچگاه ادّعا نکرده که من و اولادم امام منصوب و منصوص خداییم بلکه چند قرن بعد، نصّ تراشان، کاسۀ داغتر از آش شده‌اند و آن حضرت را منصوب الله دانسته‌اند.

در حالی که آن حضرت خود را چنین معرّفی کرده که: «إنِّي وَاللهِ لَو لَقیتُهُم واحِداً وَهُم طِلاعُ الأرضِ کُلِّها ما بالَیتُ وَلا استَوحَشتُ = به‌خدا سوگند اگر من تنها با ایشان (معاویه و لشکریانش) روبرو شوم و آنها (از بسیاری و کثرت) همۀ روی زمین را پُر کرده باشند باک نداشته و دلتنگ نشده و نمی‌هراسم» (نهج البلاغه، نامۀ ٦٢) چنانکه گفتیم (ص ٨٣٦) تصریح فرموده: من با کسی که چیزی را ادّعا کند که از آنِ او نیست و استحقاق آن را ندارد، می‌جنگم. اگر خلفای پیش از آن‌حضرت به ناحقّ و برخلاف دستور شرع، خلافت را به دست می‌گرفتند و خلافت شرعی او را انکار می‌کردند، قطعاً حیدر کرّار ÷ با آنها مخالفت می‌کرد و یا لااقلّ با آنها موافقت نمی‌فرمود.

اگر گفته شود که آن حضرت امکان مخالفت با آنها را نداشت. می‌گوییم: حضرتش می‌توانست با آنها بیعت نکرده و یا سکوت کرده و از آنها تعریف نکند و آنها را به دامادی نگیرد و برای آنها خیرخواهی نکرده و فرزندانش را همنام آنها نکند و با ایشان رفت و آمد و معاشرت خانوادگی برقرار نسازد[٩٣٤]. امّا می‌بینیم نه تنها چنین نکرد بلکه تصریح فرموده که: «إنَّما الشَّوری لِلمُهاجرین والأنصار = مشورت در انتخاب خلیفه، حقّ مهاجر و انصار است» و کار آنها را مورد رضایت خداوند شمرده است (نهج البلاغه، نامۀ ٦) درحالی‌که اگر خدا یا رسولش خلیفه را نصب کرده بودند، دیگر مشورت مهاجر و انصار مورد نداشت و زائد بود و قطعاً علی ÷ چنین نمی‌فرمود، علاوه بر این آن حضرت کسانی را که در انتخاب خلفای قبلی دخیل بوده‌اند مؤمن خوانده و فرموده: «.... فإن أبَى قاتَلُوهُ عَلَی اتِّباعِهِ غَیرَ سَبیلِ الْـمُؤمِنینَ =.... پس اگر کسی از پذیرش أمر مهاجر و انصار سرپیچی کند، با او قتال نمایند زیرا راهی غیر از راه مؤمنین را پیروی کرده است». (فتأمّل)

علاوه براین، همچنانکه در کتاب «شاهراه اتّحاد» (حاشیۀ صفحۀ ٢٧ و ٢٨) ملاحظه می‌شود: پیامبر اکرم ص نیز از علی پیمان گرفته بود که با منتخب مهاجر و انصار، مخالفت نکند. این قول موافق احادیثی است که می‌گویند: «نَهَی النَّبِیُّ ص أن یَؤُمَّ الرَّجُلُ قَوماً إلاّ بِإِذنِهِم = پیامبر ص از اینکه مرد بر قومی بدون إذن و رضایت ایشان، امامت کند، نهی فرمود». درحالی‌که اگر حضرت علی ÷ منصوب الله می‌بود قطعاً پیامبر ص چنین نمی‌فرمود و از آن حضرت چنان پیمانی نمی‌گرفت.

علاوه براین، چنانکه در تفسیر «مجمع البیان» به نقل از زجاج و عیّاشی و چنانکه در تفسیر قمیّ و تفسیر صافی آمده است پیامبر أکرم ص خبر خلیفه شدن ابوبکر و عمر را به همسرش داده بود. مثلاً در تفسیر «صافی» ذیل آیۀ ٣ سورۀ «تحریم» می‌خوانیم: «فَقالَ: إنّ أبابکرٍ یَلِی الخِلافةَ بَعدي ثُمَّ بَعدَهُ أبوكِ فقالَت: مَن أنبَأكَ هذا؟ قالَ: نَبَّأنِي العَلیمُ الخَبیرُ، فَأخبَرَت حَفصَةُ بِهِ عائِشةَ مِن یَومِها = پس پیامبر ص [به همسرش حفصه] فرمود: همانا پس از من ابوبکر و پس از او پدرت [= عمر] خلافت خواهند کرد. [حفصه] عرض کرد: چه کسی تو را [از این‌خبر] آگاه کرده است؟ فرمود: مرا خداوند علیم خبیر آگاه فرموده است. حفصه همان روز عائشه را از این خبر آگاه ساخت».

ملاحظه می‌شود که پیامبر ص این خبر را برای شادمان کردن همسـرش به او اطّلاع داده است نه به عنوان یک واقعۀ ناگوار، و إلاّ معنی ندارد به همسرش به عنوان مژده بگوید: پدرت فرمان خدا را زیر پا می‌نهد و خلافت را غصب کرده و موجب گمراهی مردم می‌شود!! در این صورت لازم بود پیامبر در فرصت باقی مانده با تمام توان و با صراحت کامل مردم را از اینکه کسی غیر از علی ÷ را که منصوب خداست، به خلافت بپذیرند، نهی فرماید و نمایندگانی به مناطق دیگر بفرستد تا سایرین نیز از این موضوع بی‌خبر نمانند و در مسجد و در مقابل مردم از ابوبکر و عمر پیمان بگیرد که مبادا برای کسب خلافت کمترین اقدامی بکنند. (فتأمّل جدّا)

امّا اینکه پیامبر ص می‌خواست این خبر علنی نشود، برای این بود که به مسألۀ شور و مشورت در میان مسلمین و توجّه به رأی و نظر یکایک أهل حلّ و عقد خدشه‌ای وارد نشود. زیرا پیامبر ص می‌خواست مسلمین با عمل به آیۀ: ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ [الشورى: ٣٨] در این مسألۀ به مشورت بپردازند و این مسأله به یک سنّت و رویّه در انتخاب زمامدار مسلمین تبدیل شود. درحالی‌که اگر این‌خبر انتشار می‌یافت، مسلمین مشورت نمی‌‌کردند و به این ‌بهانه که خدا از قبل، خبر خلافت ابوبکر را به پیامبرش ص داده است، در این مسأله همّت و جدّیّت لازم را به عمل نمی‌آوردند. در حالی‌که برای رسول خدا ص تقویت و تحکیم أصل «مشورت» در میان مسلمین ـ خصوصاً در موضوع انتخاب زمامدارـ بیش از اینکه چه کسی خلیفه شود، أهمّیّت داشت. (فتأمّل)

از این‌روست که می‌بینیم علی ÷ که بیش از همه با خواست و سلیقۀ پیامبر اکرم ص آشنا بود، بیش از سایرین بر رعایت تامّ و تمام اصول مشاورت و توجّه به آراء سایرین، اصرار داشت و قبل از به دست گرفتن خلافت، با جدّیّت کوشید تا مردم فرصت کافی برای اندیشیدن و مشاوره داشته باشند و در انتخاب خلیفه شتاب نکنند. از این‌رو در زمانی که پس از قتل عثمان خواستند با وی بیعت کنند به جای اشاره به منصوصیّت إلهی خویش فرمود: بیعت من پنهانی نبوده و جُز با رضایت مسلمین نخواهد بود. و باز پیش از آنکه باوی بیعت شود، فرمود: مهلت دهید تا مردم جمع شده و با یکدیگر مشورت کنند. و به جای آنکه اشاره کند امامت مقامی است إلهی که به نصب خداوند احراز می‌شود، فرمود: پیش از بیعت کردن، اختیار با مردم است که چه کسی را انتخاب کنند. و نیز می‌فرمود: «ای مردمِ انبوه و هوشیار، این کار شما (= زمامداری) حقِّ هیچ-کس نیست مگر کسی که شما او را إمارت دهید»[٩٣٥]. (فتأمّل)

عجیب است که دکّانداران مذهبی و مدّعیان حبّ علی ÷ می‌گویند: آن حضرت برای حفظ مصالح اسلام و مسلمین و ممانعت از خلاف و تفرقه، از خلافت إلهیّۀ خویش صرف‌نظر کرد، ولی خودشان به‌جای اینکه ازحضرتش پیروی کنند و از ادّعای خلافت إلهیّه دست بر دارند و از تفرقه بپرهیزند، دائماً در پی روایاتِ خلاف‌انگیز و تفرقه‌ساز می‌روند و از قاعدۀ شیطان‌پسند «خُذ ما خالَفَ العامّة» تبعیّت می‌کنند!! و سعی دارند کسانی را که علی ÷ از آنها تعریف کرده و با آنها همکاری نموده، گمراه و منافق جلوه دهند.

شیعۀ واقعی علی و دوستدار راستین آن حضرت ماییم که واقعاً می‌کوشیم همچون مقتدای خود، از تفرقه بپرهیزیم و اخبار خرافی را به آن حضرت و اولادش نسبت ندهیم و دربارۀ آنها غُلُوّ نکنیم و اموری را که خود، دربارۀ خویش ادّعا نکرده‌اند، به زور روایات ضعیف، به ایشان نسبت ندهیم «ولِلَّـهِ الْـحَمد، إنّه وليّ التّوفیق».

[٩٣٣]- ر. ک. «شاهراه اتّحاد» ص ٢٣٣ تا ٢٣٧.

[٩٣٤]- شیخ طوسی در أمالی (مجلس چهارم) تصریح کرده که پرستار حضرت زهرا‘ در أیّام احتضارش، زوجۀ ابوبکر (اسماء ِبنت عُمَیس) بوده است. معلوم می‌شود خانوادۀ علی ÷ با خانوادۀ ابوبکر روابط نزدیک داشته‌اند.

[٩٣٥]- به نقل از «شاهراه اتّحاد»، ص ٢٩.