عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول - بت شکن- جلد اول

فهرست کتاب

١٣٩- باب کراهیّة التّوقیت

١٣٩- باب کراهیّة التّوقیت

در این باب هفت روایت آمده که مجلسی حدیث ١ و ٣ را صحیح و ٢ و ٥ و ٦ و ٧ را ضعیف و ٤ را مرسل شمرده است. آقای بهبودی هیچ یک از اخبار این باب را صحیح ندانسته است.

احادیث این باب ضدّ و نقیض و به راستی افتضاح است. در حدیث اوّل از قول امام باقر ÷ می‌گوید: ظهور امام غائب وقت معیّنی داشت و خدای متعال هنگام ظهور او را سنۀ هفتاد قرار داده بود امّا پس از شهادت امام حسین ـ صلوات الله علیه ـ آن را هفتاد سال دیگر ـ یعنی به سال صد و چهل ـ به تأخیر انداخت. ما نیز این تاریخ را به شما گفتیم و شما این خبر را انتشار دادید و پرده از راز برداشتید و خدا پس از آن وقتی را نزد ما قرار نداد!! خوانندۀ عزیز، بنگر، رُوات کلینی چه مهملاتی را به نام امام جعل کرده‌اند.

أوّلاً: ملاحظه کن خدای کلینی چگونه در مقابل اعمال بندگان غافلگیر شده و اراده‌اش را تغییر می‌دهد؟!! نعوذ بالله الغالب القدیر مِن هذه الخرافات.

ثانیاً: مگر خدای متعال نمی‌توانست همچنان‌که حضرت موسی ÷ را در برابر فرعون و فرعونیان حفظ فرمود، امام خویش را از شرّ اشرار حفظ فرماید که ناگزیر شد ظهور او را به تعویق اندازد؟

ثالثاً: خدای عزّوجلّ که خشمگین شده بود چرا امام سجّاد را غائب نفرمود بلکه «ندیدۀ» او یعنی نوادۀ نوادۀ نوادۀ نوادۀ او را غائب ساخت!! این دیگر چه جور خشم گرفتن است؟!!

رابعاً: شما از یک سو بنا به احادیث نصّیّه می‌گویید، خدا یکایکِ أئمّه را برای رسول خود معیّن کرده بود و برای هریک صحیفه‌ای مخصوص فرستاده بود و بنا به این صحیفه‌ها معلوم بود که دروازدهمین آنها غائب می‌شود و غیبت او تا زمانی که جهان از ظلم و جور پُر شود، طول می‌کشد، امّا در این حدیث می‌گویید: قرار بود امام غائب در سنۀ هفتاد هجری ـ که هنوز بیش از چهار امام، امامت نکرده بودند ـ و یا در سال ١٤٠ ـ که هنوز هشت سال از امامت حضرت صادق باقی مانده بود و امام کاظم و رضا و جواد و هادی و عسکری امامت نکرده بودند ـ ظهور کند!! علاوه بر این، کلینی چگونه می‌گوید که چون امام حسین ÷ شهید شد خدا غضب کرد مگر فراموش کرده که در باب ١١٩ مدّعی شده که امام حسین بنا به صحیفۀ آسمانیِ مختصّ به خود عمل کرد![٧٨٧] در آن صحیفۀ إلهی خطاب به امام حسین ÷ آمده بود که وظیفۀ تو آن است که کشته شوی!! حال چگونه در این حدیث می‌گوید که چون خدا دید حسین ÷ را کشتند، غضب کرد و ظهور امام غائب را تا سال ١٤٠ به تأخیر انداخت!!

باری، در این حدیث می‌گوید: وقت ظهور دو بار معیّن شد ولی در احادیث بعدی می‌گوید: ما اهل بیت وقتی را معیّن نکردیم و آنان که وقتی را معین کنند کذّاب‌اند!![٧٨٨]

حدیث پنجم مدّعی است که حضرت باقر العلوم ÷ فرموده: اگر ما حدیثی به شما گفتیم و چنانکه گفته بودیم واقع شد، بگویید: خدا راست فرموده است. و اگر خلاف گفتۀ ما واقع شد بازهم بگویید: خدا راست فرموده است. در این صورت دوبار اجر می‌گیرید!

گرچه رُوات کلینی کار خود را آسان کرده‌اند و هرگاه بر خلاف گفتۀ ایشان واقع شود، می‌گویند: «بدا» حاصل شده است امّا در جواب ایشان باید گفت: در صورت دوّم معلوم می‌شود که قول امام، کلام خدا نبوده است، علاوه بر این چون حصول «بدا» در مورد تمام وعده‌های أئمّه، ممکن است، در این صورت نمی‌توان به کلام ائمّه اطمینان کرد. دیگر آنکه شما بنا به احادیث باب ٩٨ «کافی» می‌گوید: امام در جفر و جامعه و.... می‌نگرد و هر چه می‌گوید مستند به آنهاست پس چگونه ممکن است خلاف گفتۀ آنان واقع شود؟!

در همین حدیث می‌گوید: حضرت موسی ÷ هنگامی که به میقات إلهی می‌رفت، به قوم خویش وعدۀ غیبت سی روزه داد و چون خدا ده روز دیگر بر آن افزود قومش گفتند: موسی خُلف وعده کرد و گوساله‌پرست شدند!

اوّلاً: حضرت موسی ÷ با اینکه کلّ غیبتش چهل شب بیشتر نبود و بیش از ده شب، غیبت ناگفته نداشت، امّا حضرت هارون ÷ را در میان قومش جانشینِ خویش ساخت:

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَٰرُونَ ٱخۡلُفۡنِي فِي قَوۡمِي وَأَصۡلِحۡ وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِيلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ [الأعراف: ١٤٢]

«و موسی به برادرش هارون گفت: در میان قومم مرا جانشینی کن و [امور را] اصلاح نما و راه تبهکاران را پیروی مکن».

ثانیاً: حضرت موسی و هارون  ÷ سال‌ها در میان قومشان زیسته بودند و بنی‌اسرائیل آن دو بزرگوار را کاملاً می‌شناختند و چنین نبود که برادر و مادرش بگویند عمران فرزندی نداشته سپس کسی بگوید که من نمایندۀ همان فرزند مورد انکارام و از مردم به نام او پول بگیرد و بگوید: او با شما ملاقات نمی‌کند و من واسطۀ بین وی و شمایم و مکتوباتی به مردم نشان بدهد با این ادّعا که این نوشته‌ها از اوست که در جواب شما نوشته است و عوام کالأنعام نیز این اندازه عقل خداداد را به کار نگیرندکه ما قبلاً وی و دست‌خطّ او را ندیده‌ایم پس چگونه بدانیم که این مکتوب از اوست؟! و همان مدّعی در هنگام مرگ بگوید: او برای مدتی نامعلوم غیبت خواهد کرد!!

ثالثاً: حضرت موسی ÷ به میان همان قومی بازگشت که آنان را از غیبت خویش آگاه کرده بود و حتّی به مردم گفته بود که به چه منظور غیبت می‌کند. جایش نیز کاملاً نامشخّص نبود و إلاّ اگر برادرش هارون ÷ را در میانشان نمی‌گذاشت و غیبت می‌کرد و تا پایان عمر معاصرینش باز نمی‌گشت و آنان می‌گفتند: موسی خُلف وعده کرده، سزاوار ملامت نبودند.

رابعاً: خدا که غیبت چهل روزۀ موسی ÷ را در قرآن ذکر فرموده چرا در کتابش به این امام و غیبت او که به آیندۀ مؤمنینِ آخرین دین مربوط می‌شود، هیچ اشاره‌ای نفرموده و به مسلمانان هشدار نداده است!

خامساً: حضرت موسی ÷ هیچ‌گاه نفرمود من از ترس اشرار و بیم قتل و یا اینکه چون شما هنوز قابلیّت ارشاد و رهبریِ مرا ندارید، غائب می‌شوم و هرگاه که شما لیاقت بیابید و جهان پر از ظلم و جور شود، ظاهر می‌شوم!

حدیث ششم از قول «علیّ بن یَقطین» است. نجاشی او را توثیق نکرده و مرگ او را به سال ١٨٢ دانسته است[٧٨٩]. ابن أثیر در «الکامل» در بیان وقایع سنۀ ١٦٩ هجری می‌گوید: مهدی عبّاسی به تعقیب و دستگیری زنادقه کوشید و گروهی از ایشان، از جمله «علیّ بن یقطین» را کشت. وی مدّعی است که امام کاظم فرمود: دویست سال است که شیعیان با آرزو تربیت می‌شوند! سپس خودش می‌گوید: اگر به ما گفته شود: ظهور امام تا دویست یا سیصد سال دیگر حاصل نمی‌شود عامّۀ مردم از اسلام بر می‌گردند، لیکن أئمّه برای تألیف قلوب مردم گفته‌اند: چه زود است ظهور و چه نزدیک است فرج. از این‌رو ما به آرزوها دلگرم و سرگرم شده‌ایم!!

می‌پرسیم: آیا جایز است که شرع مردم را با وعدۀ غیرواقعی سرگرم کند؟ عدّه‌ای از آخوندها می‌گویند: این کار مشابه قول قرآن است که فرموده:

﴿ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ [الأنبیاء: ١]

«زمان محاسبة اعمال مردم نزدیک شد».

و

﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ [القمر: ١]

«زمان رستاخیز نزدیک شده و ماه از هم بشکافت».

و نظایر آن. ولی چنانکه مفسّرین نیز تصریح کرده‌اند منظور ازآیات فوق و نظایر آن بیان حتمی و قطعی بودن وقوع آن است، چنانکه در گفتار عرفی نیز بسیار شایع است که اگر بخواهند کسی را برای ادای نماز صبح بیدار کنند، می‌گویند: بیدار شو که آفتاب دمید، همه می‌فهمند که مقصود گوینده نزدیک بودنِ طلوع آفتاب است. نه آنکه بخواهند به مخاطب وعدۀ امیدوارکننده بدهند، در حالی که حدیث فوق تصریح دارد که وعدۀ ظهور برای دلگرم نگاه داشتن مردم بوده است. از این‌رو تشبیه این وعده‌ها به آیاتی که ذکر شد وجهی ندارد.

حدیث هفتم نیز چنانکه گفته شد ضعیف است و حاوی مطلب مهمّی نیست.

[٧٨٧]- جالب است بدانیم که حدیث ٢ و ٣ باب ١١٩ را «احمد بن محمّد» و «حسن بن محبوب» نقل کرده‌اند. روایت اوّل باب نیز منقول از آنهاست.

[٧٨٨]- جالب است بدانیم که مجلسی کتاب به نام «رجعت» تألیف نموده و در مقدّمۀ آن علاوه بر تعریف و تمجید از پادشاهان سفّاک صفوی برای ظهور امام تعیین وقت کرده است!

[٧٨٩]- کشیّ مرگ او را به سال ١٨٠ گفته است.