عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول - بت شکن- جلد اول

فهرست کتاب

٩٠- باب أن الأئمّة علیهم السلام ورثة العلم، یرث بعضهم بعضاً العلم

٩٠- باب أن الأئمّة علیهم السلام ورثة العلم، یرث بعضهم بعضاً العلم

در این باب کلینی هفت[٦٣٦] روایت آورده که آقای بهبودی هیچ یک را صحیح ندانسته است. مجلسی حدیث ١ و ٣ و ٥ را صحیح و ٢ را حسن و ٤ را ضعیف همطراز موثّق و ٦ را مرفوع شمرده و دربارۀ حدیث ٨ سکوت کرده است.

روایت اوّل و سوّم را «یحیی الحَلَبِیّ» نقل کرده که حالش نامعلوم است و توثیق نشده است.

روایت دوّم‌را «حَریز» نقل کرده که نامش مشترک است بین چند نفر خبیث و غیر آن. یکی از ایشان دارای پیروانی بوده که به فرمان او کسانی را که می‌خواست ترور می‌کردند. حضرت صادق ÷ او را به حضور نمی‌پذیرفت. وی در نزاعی با پیروان فرقۀ خوارج کشته شد. نمونه‌ای از مرویّات او حدیث هشتم باب ١٥٠ کافی است که می‌گوید: امام چون به دنیا آید کف دست بر زمین گذارد و شهادتین بخواند و جُنُب نمی‌شود و از پشت سر می‌بیند!!

نگارنده گوید: چگونه ممکن است علی ÷ که قبل از بعثت پیامبر ولادت یافته، پس از تولّد شهادتین گفته باشد؟! اگر امام جُنُب نمی‌شود برای چه همسر گرفته و چگونه دارای اولاد شده است؟ چرا ـ چنانکه قبلاً نیز گفته‌ایم ـ حضرت علی ÷ مقداد را فرستاد تا از پیامبر حکم طهارت از وذی و مذی را بپرسد[٦٣٧]؟ چرا پیامبر اکرم ص غسل می‌فرمود؟ اگر امام از پشت سر می‌بیند چرا حضرت علی ÷ مانع کار «ابن ملجم» نشد؟ زیرا در این صورت واجب بود که مانع کار حرام وی شود! اگر امام خمیازه نمی‌کشد و بول و غائط او بوی مُُِشک می‌دهد و زمین مامور است که بول و غائط امام را فرو برَد و پنهان کند، پس چرا قرآن به پیامبران فرموده به مردم بگویند ما بشری همچون شماییم؟

باید دعا کنیم که غیرمسلمین از این اخبار مطّلع نشوند وگرنه می‌گویند اگر «کافی» بهترین کتاب امامیّه است، سایر کُتُب ایشان چگونه خواهد بود؟!

٢٢٠روایت چهارم را «ابوعلی الأشعَری» نقل کرده که جبری‌مسلک بوده و روایاتش وضع خوبی ندارد. به عنوان مثال، ادّعا کرده که امام صادق ÷ فرموده: نیازی به دعوت مردم به تشیّع نیست اگر خدا خیر بنده‌ای را بخواهد به فرشته‌ای می‌فرماید که گردنش را بگیرد و او را خواه و ناخواه به [تشیّع] داخل سازد![٦٣٨]

وی مدّعی است که امام صادق ÷ فرموده: هر که در نمازهای یومیّه سورۀ «توحید» را نخواند به او گفته می‌شود: ای بندۀ خدا، تو از نمازگزاران نیستی[٦٣٩]! همچنین از قول امام صادق ÷ ادّعا کرده: هر که پس از هر نماز واجب سورۀ «توحید» را بخواند، خدا خیر دنیا و آخرت را برای او گرد آورد و او و پدر و مادر و خواهران و برادرانش را می‌آمرزد!![٦٤٠]

دیگر از اباطیل او آن است که می‌گوید: امام صادق فرموده: نام خدا هفتاد بار در سورۀ انعام ذکر شده است. در حالی که در سورۀ مذکور ٨٧ بار کلمۀ «الله» استعمال شده است[٦٤١]. پس چگونه ممکن است امام ÷ بفرماید: اسم خدا در هفتاد موضع آمده است؟ بدیهی است که دکّانداران مذهبی نمی‌توانند ادّعا کنند که منظور از عدد «هفتاد» کثرت است زیرا در بسیاری از سُوَر قرآن کریم اسم «الله» به کثرت و فراوانی استعمال شده و این خصوصیّت به سورۀ انعام منحصر نیست. در حالی‌که در این روایت امام فقط از سورۀ انعام نام برده است و قصد بیان یکی از ویژگی‌های سورۀ انعام ‌را داشته است.

نمونه‌ای دیگر از خرافات او، حدیثی است مرفوع که آن را به رسول خدا ص نسبت داده و می‌گوید: آن‌حضرت به علی ÷ فرمود: ای علی، هر که مرا در حیاتم یا پس از مماتم و یا تو را و دو پسرت را در حیات یا پس از ممات زیارت کند، ضمانت می‌کنم که او را روز رستاخیز از بیم‌ها و سختی‌های قیامت برهانم و او را هم‌درجۀ خود گردانم[٦٤٢]! آیا در بارۀ عثمان که باجناق حضرت علی ÷ بود و بارها به عنوان خویشاوند به دیدار علی ÷ رفته نیز این حدیث را صادق می‌دانید؟

کلینی با نقل روایات این باب قصد دارد که بگوید: علم أئمّه ارثی است و این مطلب برخلاف عقل و شرع است. امیرالمؤمنین مکرّراً فرموده: «عَلَّمَني رسولُ الله = رسول خدا به من آموخت» و نفرموده: «وَرِثتُ العِلم = دانش را به ارث برده‌ام». در ده‌ها حدیث أئمّه از قول پدرانشان خبری نقل کرده و فرموده‌اند: «حَدَّثني (أخبَرَني) أبي عن آبائه = پدرم به نقل از نیاکانش به من گفته است». از جمله حدیث «سلسلة الذهَب» ـ که می‌گویند: امام رضا ÷ در نیشابور بیان فرموده ـ با لفظ: «حدّثني أبي موسی بن جعفر....» نقل شده است. در کتاب «مسند زید» / نیز برادر امام باقر ÷، تمام روایات را با نقل قول پدر از پدر ذکر می‌کند و حدیث را از امام سجّاد ÷ به پیامبر می‌رساند.

اگر کلینی و مشایخ او قائل‌اند که علم أئمّه ارثی بوده، پس چرا کلینی در حدیث دوّم باب ١٧٥ کافی می‌گوید: حضرت باقر ÷ به مکتبخانه می‌رفت؟ سایر علما از جمله «کشّی» نیز حدیث مذکور را ذکر کرده‌اند (رجال کشّی، ص ٤٣-٤٤).

آشکار است که حصول علم یا به وحی است یا به کسب و تعلّم و چون خلاف نیست که به امام وحی نمی‌شود پس ناگزیر علم ایشان به تعلّم بوده است. علاوه بر این، روایاتِ این باب مخالف است با حدیث پنجم باب ٨ «کافی» که کلینی از قول امام باقر ÷ نقل کرده که عالم با مرگش آنچه می‌داند، با خود می‌برد (یموت العالم فیذهب بما یَعلم) یعنی: کسی علم را به ارث نمی‌گذارد. یعنی: هر دانشمندی چون وفات یابد تمام محفوظات ذهنی و علمی او قبض می‌شود و باقی نمی‌ماند مگر آنکه محفوظات و معلومات خود را مکتوب کرده باشد و إلّا اگر علم به ارث منتقل می‌شد چرا می‌گویند أئمّه کتاب مخصوص و جامعه و جفر و مصحف و.... داشته‌اند که از پدران خویش گرفته‌ بودند؟ در واقع کلینی و رُواتش مانند شماری از صوفیان کم‌سواد و بی‌تدبّر یا حیله‌گر و عوام‌فریب که می‌گویند: سلسلۀ ارشاد از مرشد به فرزندش به ارث می‌رسد، ادّعا کرده‌اند که علوم امام به فرزندش به ارث می‌رسد! وانگهی علم موروثی اگر صحیح می‌بود در این صورت اکثر أئمّه فرزندان متعدّد داشته‌اند، پس چرا می‌گویید که علم ـ جز به یک تن ـ به سایر فرزندانشان به ارث منتقل نمی‌شود؟!

[٦٣٦]- چون روایت سوّم بار دیگر به عنوان روایت هفتم همین باب تکرار شده است لذا احادیث این باب را هفت عدد ذکر کردیم.

[٦٣٧]- ر. ک. صفحه ٥٦ همین کتاب.

[٦٣٨]- اصول کافی، ج ٢، ص ٢١٣، حدیث ٣.

[٦٣٩]- اصول کافی، ج ٢ (باب فضل القرآن)، ص ٦٢٢، حدیث ١٠.

[٦٤٠]- اصول کافی، ج ٢ (باب فضل القرآن)، ص ٦٢٢، حدیث ١١.

[٦٤١]- اصول کافی، ج ٢ (باب فضل القرآن)، ص ٦٢٢، حدیث ١٢.

[٦٤٢]- فروع کافی، ج ٤ (باب فضل الزّیارات وثوابها)، ص ٥٧٩، حدیث ٢.