٥٢- باب الخیر والشّرّ
جناب «بهبودی» هیچ یک از احادیث سه گانۀ این باب را صحیح ندانسته ولی «مجلسی» حدیث اوّل را صحیح و دوّم را حسن و سوّم را مجهول دانسته است.
* حدیث ١- با اینکه مرویّات برقی قابل اعتماد نیست و «علیّ بن الحکم» را قبلاً معرّفی کردهایم[٤٧٦] و «معاویه بن وهب» نیز مشترک است بین چند نفر و معلوم نیست این راوی کدام یک از آنهاست، امّا مجلسی چنین حدیثی را صحیح شمرده است!!
متن حدیث نیز صریح در جبر و نسبت ظلم به خدای تعالی است ـ نعوذ بالله من الضّلالة ـ و قطعاً ساخته و پرداختۀ جبری مسلکان است زیرا خدای این روایت مانند یک قلدر ستمگر میگوید: همانا من آن خدایم که معبودی جُز من نیست، خلق را و شرّ را آفریدم و شرّ را بر دو دست کسی که میخواستم، جاری ساختم، پس وای بر کسی که به دو دست او شرّ را اجرا نمودم!!
اوّلاً: خدای این روایت «شرّ» را مطلق گفته و مقیّد نساخته، از این رو جای این سؤال است که خدا که قادر بود شر[٤٧٧] را خلق نکند چرا آن را ایجاد کرد، مگر او حکیم و رؤوف نیست؟ زیرا محال است خدای حکیم رؤوف شرّ ایجاد کند.
ثانیاً: اگر خدا شرّ را ایجاد کرد و آن را به دست کسی که خود میخواسته جاری نمود، فرد مذکور چه تقصیری دارد که خدای روایت میگوید وای بر او؟ مگر خدا ـ نعوذ بالله ـ ظالم است؟! چنانکه قبلاً نیز گفتهایم خدای اینگونه روایات غیر از خدای قرآن کریم است. نگارنده معتقد است که خداوند تعالی موجِدِ شرّ نیست، از این رو در کتاب «گلشن قدس» چنین سرودهام:
منزه هست ذات پاک یزدان
ز ظلم و جور و زور و شرّ عدوان
همان چیزی که تو شر میشماری
بود نافع به هر جا بهر کاری
همان چیزی که تو شرّ میشمردی
به خیر و نفع آن، تو پی نبردی
هزاران نفع میباشد در این سَم
مزاحم گشت چون خوردی تو یک دم
خدا نی خلق کرد از بهر خوردن
تو خود خوردی، به خود گو: قاتلم من!
خدا سَمّ کرده بهر دفع آفات
مخور آن را، مده نسبت به آن ذات
هزاران نفع میباشد در آتش
بگوید شر، چو سوزاند دهانش
تو سوزاندی دهان خویشتن را
مگو شرّ است خلق ذوالمنن را
نه حق کشت و نه حق خورد و نه فرمود
تو کشتی و تو خوردی و ز تو بود
لا شرّ في أصل وجود الأشیاء وإنّما عُرِضَ بالتزاحم
ندارد ذات موجودات شرّی
تزاحم عارضش بنمود ضرّی
چو شد این عالمِ اضداد ایجاد
به هر جا شد تنازع، داد و فریاد
اگر هر چیز از ضدّ بود خالص
نبودی شرّ و را، نی بود ناقص
به اصل خلقتش شرّی نمیبود
تزاحم شرّ نمود و نقص بنمود
مقدّر کرده زهر آید ز ذوناب
معلّق کرده هر شرّی به اسباب
مکن اسباب را تو علّت ای خام
که شرّ آید ز علّت چون شود تام
مرو با پای خود نزدیک ذوناب
که از ترس او زند نیشی به اصحاب
نه جامش مست بود و نی شرابش
تو خوردی مستی آوردی ز آبش
تو آوردی وجود شرّّ به فرجام
نه حقّ آورد و نی آب و نه آن جام
بدادت تیشه تا آری تو هیزم
چرا کندی به آن دیوار مردم
کجا شرّ آورد دانای بر حقّ
بلی شرّش کند نادان أحمق
منزّه هست حقّ از شرّ و فحشا
مده نسبت به حقّ، بیرون منه پا
باید دانست که گرچه شرور در عالم بوده و هست ولی تقدیرش از حقّ، و تحقّقش از خلق بوده از اینرو در دعای جوشن کبیر خطاب به خداوند، عرض میشود: «یا مقدّر الخیر والشّرّ = ای تقدیرکنندۀ خیر و شر» و البتّه تقدیر شرّ غیر از تکوین و تحقّق بخشیدن به آن است. مثلاً خدا آتش و حرارت آن را تقدیر و اندازهگیری فرموده، آنچنانکه اگر بر دست یا لباس بگذاری میسوزاند امّا سوزاندن لباس یا دست را که نامطلوب است او نخواسته و به وجود نیاورده بلکه خود بشر با بیاحتیاطی آتش را به لباس میرساند و آن را میسوزاند. روشنتر عرض کنم وجود حضرت ابراهیم ÷ خیر است، همچنین وجود «نمرود» نیز فینفسه شرّ نبود و میتوانست هزاران کارخیر انجام دهد ولی مزاحم حضرت ابراهیم ÷ شد و با این تزاحم شرّ ایجاد شد.
به هر حال از وجود اینگونه روایات در «کافی» میتوان دریافت که کلینی اهل تحقیق نبوده و هر خبری را در کتابش آورده است و شگفتا که کسانی که مدّعی علم و تحقیقاند، مقلّد او شده و از او تمجیدهای نابجا میکنند و بدین ترتیب عوام نیز فریب میخورند.
* حدیث ٢- مجلسی این حدیث را «حسن» شمرده امّا در واقع به سبب وجود «برقی» و «محمّد بن حکیم» در سند آن، قابل اعتماد نیست. متن آن نیز خراب است و مانند حدیث قبلی دلالت بر جبر دارد.
* حدیث ٣- مجلسی آن را مجهول شمرده ولی در واقع با وجود «مُفَضَّل بن عُمَر» که از غُلات بوده و در شمار ضعفاست[٤٧٨] و علیّ بن ابراهیم و محمّد بن عیسی که راوی خرافاتاند، باید ضعیف شمرده شود. متن حدیث نیز همچون دو حدیث قبلی متضمّن جبر است. جالب است در پایان حدیث دوّم و سوّم گفته شده که وای بر کسی که بگوید: چگونه این طور و چگونه آن طور و با اتّکاء به عقل و فهم خود منکر این حدیث شود! معلوم میشود که خود متوجّه عیب حدیث بودهاند امّا خواستهاند مخاطب را بترسانند و از چون و چرا در حدیث بازدارند!
در حالی که قرآن کریم همواره مردم را به تفکّر و تأمل دعوت فرموده و هیچگاه از مردم نخواسته که عقل و فهم خود را کنار بگذارند و جاهلانه سخنی را بپذیرند و حتّی فرموده غیرعالمانه از چیزی پیروی نکنید (الإسراء: ٣٦).
[٤٧٦]- ر. ک. صفحه ٢٨١ کتاب حاضر.
[٤٧٧]- در این سؤال «غیر شرّ» یا خیری که برخی از شرور بر او عارض شود امّا مجموعاً خیر آن بیش از شرور عارض بر آن باشد، منظور نیست زیرا چنین چیزی در مجموع خیر است و وجودش بر عدمش ترجیح دارد.
[٤٧٨]- برای آشنایی با او رجوع کنید به صفحه ١٦٨ کتاب حاضر.