١٣٤- باب فی تسمیة من رآه علیه السلام
چنانکه در کتب تاریخ آمده مادر و برادر حضرت عسکری ÷ نزد قاضی شهادت دادند که آن حضرت فرزندی نداشت، البتّه گفته شد که یکی از کنیزان آن حضرت به نام «صَیقَل» باردار است، لذا معتمد عبّاسی مدّتی او را در منزل خویش از طریق همسران خود و زنان مورد اعتماد و همسران قاضی تحت نظر قرار داد و پس از اینکه، باردار نبودن وی قطعی شد، به حکم قاضی میراث حضرت عسکری میان مادر و برادر آن حضرت تقسیم گردید. امّا کلینی مدّعی است که آن بزرگوار فرزند داشته زیرا افراد مجهول و ضعیف چنین گفتهاند!!
متأسّفانه عوام، بسیاری از اقوال را بدون تحقیق و تفحّص و تأمّل باور میکنند، مثالی از عدم تحقیق مردم، ماجراییاست که در «آباده» (= شهری بین اصفهان و شیراز) برای خود نویسنده در سن ٣٥ سالگی رخ داده است و مردم مرا امام غائب پنداشتهاند! درحالیکه بنا به دستور اسلام موظّفیم که برای پذیرش عقیده، قبلاً تحقیق کنیم و به اخبار ناموثّق ـ گرچه تعدادشان زیاد باشد ـ اعتماد نکنیم. خدا فرموده:
﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا﴾ [الإسراء: ٣٦]
«آنچه را که بدان علم نداری پیروی مکن همانا گوش و چشم و دل، هر یک از آنها [در رستاخیز] باز خواست و پرسش خواهند شد».
باری، کلینی در این باب پانزده خبر آورده است. مجلسی حدیث ١ را صحیح و حدیث ٧ را صحیح یا مجهول و حدیث ٢ و ٣ و ٥ و ٦ و ٨ و ٩ و ١٠ و ١١ و ١٣ و ١٤ و ١٥ را مجهول و ٤ و ١٢ را ضعیف شمرده است[٧٦٨]. آقای بهبودی نیز جُز حدیث اوّل این باب را صحیح ندانسته است.
* حدیث ١- بنا به این حدیث، اوّلین مدّعی وکالت و نیابت امام یعنی «ابو عَمرو عثمان بن سعید العَمْرِی» ادّعا کرده که فرزند حضرت عسکری را دیده است! آیا قول کسی که خود ادّعای نیابت کرده و با همین عنوان اموالی از مردم گرفته، حجّت و قابل اعتماد است؟! آیا نمیدانید که شهادت مدّعی به نفع خود، مسموع و مقبول نیست؟!
در این خبر وکیل امام گفته: برای اینکه امام به دست ظَلَمه نیفتد حرام است نام او برده شود! اوّلاً: اسم امام، اسمی منحصر به فرد نبوده بلکه به قول شما «محمّد» بوده و هزاران نفر به این اسم وجود داشتند. چرا باید تلفّظ این اسم ـ در صورتی که مقصود از آن امام دوازدهم باشد ـ حرام شود؟!
ثانیاً: امامی که امّت او را نشناسند و او را نبینند و حتّی اسمش را تلفّظ نکنند، چه فایدهای برای مردم دارد؟ این هم شد حجّت إلهی؟!
ثالثاً: شما میگویید: امام برای رهایی از دست ظلمه، غیبت کرده! میپرسیم: اکنون که ایران به دست نائبش افتاده و مردم مطیع وی بوده و شب و روز «عجّل الله تعالى فرجه الشّریف» میگویند و آخوندها از امام، با عبارت «أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء» یا «روحي له الفداء» یاد میکنند، چرا ظهور نمیکند؟
رابعاً: اگر بهانه بیاورید که چون هنوز مردم لیاقت و استعداد ظهور آن حضرت را ندارند، میپرسیم: چرا در زمان حضرت عسکری و حضرت هادی و.... لیاقت داشتند که امام در میانشان باشد امّا مردم ما ندارند؟ دقیقاً بگویید: مردم زمان هارون یا متوکّل چه خصوصیّتی داشتند که مردم زمان مجلسی یا مردم زمان ما ندارند؟
احادیث این باب هیچ یک وضع خوبی ندارند از جمله در حدیث هفتم میگوید: «أبو عبدالله بن صالح» امام را نزدیک حجرالأسود دیده است. میپرسیم: چگونه امام را شناخت مگر قبلاً او را دیده بود؟ اگر بگویی: وی از وکلای امام بوده و یا با وکلاء ارتباط داشته است. میگوییم: در صورت اوّل سخنش جُز شهادت مدّعی به نفع خود نخواهد بود و در صورت دوّم میپرسیم: مگر وکلاء امام را به مردم نشان میدادند که قبلاً به او نشان داده باشند تا او بتواند امام را در هنگام حجّ شناسایی کند؟ حدیث نهم میگوید: «جعفر بن علی» که شیعیان او را «جعفر کذّاب» مینامند او را دوبار دیده است! در حدیث یازدهم میگوید: یکی از لشکریان ظلمه او را دیده است. حدیث دوازدهم همان حدیث سوّم باب ١٣٣ است که کلمۀ «بعدی» از آخر آن حذف شده است. حدیث چهاردهم خلاصۀ حدیث دوّم باب ١٨٢ است که قسمتی از آن به عنوان حدیث ششم باب ١٣٣ نیز آمده است.
آیا با ادّعای افراد مجهول، چیزی ثابت میشود؟ آیا اصول دین به این سستی به امّت اعلام میشود؟
[٧٦٨]- حدیث چهارم این باب همان حدیث چهارم باب ١٣٣ است که مجلسی در آنجا به ضعف آن تصریح کرده است.