عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول - بت شکن- جلد اول

فهرست کتاب

٨٢- باب فی أنّ من اصطفاه الله من عباده وأورثهم کتابه هم الأئمّة علیهم السلام

٨٢- باب فی أنّ من اصطفاه الله من عباده وأورثهم کتابه هم الأئمّة علیهم السلام

در این باب ٤ حدیث ذکر شده که آقای بهبودی هیچ یک را صحیح ندانسته است. مجلسی دربارۀ حدیث اوّل سکوت کرده و حدیث ٢ و ٣ را ضعیف و حدیث ٤ را صحیح شمرده است!

راوی حدیث ١ و ٢ و ٣ یکی از ضُعَفاء، موسوم به «معلّی بن محمد» است که قبلاً اورامعرّفی کرده‌ایم[٦٢٤]. راوی چهـارم حدیث أوّل «محمّدبن-جمهور» است. وی ـ چنانکه گفته‌ایم ـ کذّاب و فاسدالحدیث بود و با اشعارش فسق و فجور را ترویج می‌کرد!

خدای تعالی فرموده:

﴿وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ هُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِعِبَادِهِۦ لَخَبِيرُۢ بَصِيرٞ ٣١ ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَيۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡكَبِيرُ

[فاطر: ٣١-٣٢]

«و آنچه از کتاب [آسمانی] به تو وحی کرده‌ایم حقّ و درست و تصدیق‌کنندة [کتاب‌های] پیش از آن است. همانا خداوند به بندگانش آگاه و بیناست. سپس این کتاب را برای کسانی از بندگانمان که ایشان را برگزیده‌ایم به میراث نهادیم که برخی از ایشان بر خویش ستم کنند و بعضی میانه‌رو باشند و برخی به إذن و توفیق خدا، پیشتازند به سوی خیرات که این همان رحمت و بخشش بزرگ است».

مراد از ارث ‌نهادن کتاب برای بندگان برگزیده، اصحاب پیامبر و امّت آن حضرت است. زیرا قرآن خود فرموده:

﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ [آل عمران: ١١٠]

«شما بهترین امّت‌اید که برای [دیگر] مردمان ظهور کرده‌اید».

چنانکه ملاحظه می‌شود خدا در سورۀ مکّی «فاطر» فرموده که ما قرآن را برای مردمی که آنها را برای آخرین کتاب آسمانی برگزیده‌ایم، به میراث نهاده‌ایم امّا آنان همگی یکسان نیستند، بلکه برخی با عمل‌نکردن به کتاب، در واقع به خود ستم می‌کنند و بعضی دیگر میانه‌رو هستند و البتّه فضل بزرگ الهی از آنِ کسانی است که به سوی امور خیر می‌شتابند. و آیه ربطی به مسألۀ امامت و لزوم شناخت امام ندارد.

* حدیث ١ و ٢ و ٣- امّا رُوات کذّاب کلینی می‌گویند: امام فرموده: کسی که امام را نشناسد به خود ستم کرده و مصداق ظالم به نفس است. در حالی‌که آیه دربارۀ کتابِ خدا و التزام یا عدم التزام به آن است و ربطی به امامت ندارد. علاوه براین، احادیثِ این باب مخالف اخبار باب ٥٧ کافی است که می‌گوید: ابتداء باید خدا امری را اعلام فرماید سپس بر مردم است‌که بپذیرند و اگر کسی چیزی ‌را نداند یا نشناسد بر او مسؤولیّتی نیست. امّا در این باب مدّعی است کسی که امام را نشناسد به خود ظلم کرده در حالی که از امامت الهیّه و امام در قرآن خبری نیست. در این صورت چگونه ممکن است کسی امام معرّفی نشده را نشناسد و ظالم به نفس محسوب شود؟

علاوه بر این، مجلسی نیز حدیثی از حضرت باقرالعلوم ÷ نقل کرده که مخالف روایات این باب است و در آنجا «ظالم به نفس» را به کسانی که امام را نشناسند، منحصر ندانسته و در عین حال «سابق بالخیرات» را نیز به أئمّه منحصر نشمرده، بلکه فرموده: از ما کسی «ظالم به نفس» است که هم عمل صالح به جای آورَد و هم کار ناشایسته مرتکب شود و «مقتصد» کسی است که متعبّد مجتهد باشد و «سابق بالخیرات» حضرات علی و حسن وحسین ـ علیهم السّلام ـ هستند و هر که از خاندان پیامبر که به توفیق إلهی شهید شود.

مشکل دیگر این باب آن است که روایت دوّم و سوّم با هم موافق نیستند زیرا در حدیث دوّم می‌گوید: کسانی از اولاد فاطمه که دست به شمشیر ببرند و مردم را به مخالفت [با حکومت] دعوت کنند، از شمول این آیه خارج‌اند و «سابق بالخیرات» نیستند[٦٢٥]. امّا در روایت سوّم همۀ اولاد فاطمه ـ علیها السّلام ـ را مشمول آیه دانسته است که اولاد امام حسن ÷ و أئمّۀ زیدیّه را نیز شامل می‌شود به همین سبب محشّی کافی ناگزیرشده بدون ذکر دلیل بگوید در حدیث سوّم باید منظور از اولاد فاطمه را منحصر به کسانی بدانیم که برای دعوت مردم به مخالفت [با حکومت] دست به شمشیر نبرده‌اند، تا با حدیث دوّم مخالف نباشد؟!!

مشکل دیگر آن است که در احادیث مذکور امامت را به اولاد حضرت زهرا علیها السلام منحصر دانسته و از یاد برده که حضرت امیر ÷ از اولاد فاطمه علیها السلام نیست.

از اینها مهمتر آن است که احادیث مذکور با قرآن کریم موافق نیست زیرا قرآن از همۀ مردم توقّع دارد که «سابِق بِالخَیرات» باشند و این امر را ممکن دانسته است و به همین سبب خطاب به مؤمنین فرموده:

﴿فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِ [البقرة: ١٤٨ – المائدة: ٤٨]

«پس به سوی کارهای نیک بشتابید».

در حالی‌که اگر سبقت در خیرات به أئمّه منحصر می‌بود، خدای متعال به سایر بندگان، چنین خطاب نمی‌فرمود.

* حدیث ٤- این حدیث را در صفحۀ ٣٣١ بررسی کرده‌ایم، بدانجا مراجعه شود.

[٦٢٤]- ر. ک. صفحه ١٤٦ و ٤٥٤ و ٤٧٩ کتاب حاضر.

[٦٢٥]- پیداست که این روایت را مخالفین و رقبای أئمّه زیدیّه ـ رحمهم اللهـ جعل کرده‌اند.