١٣٠- باب الإشارة والنّصّ علی أبی جعفر الثّانی علیه السلام
٢٤٤مقدّمه: بدان که از مشکلات خرافیّون و امامتراشان آن است که امام رضا ÷ فقط یک پسر داشت که هنگام وفاتِ آن حضرت، حدود هشت ساله بود! از اینرو دوستداران آن بزرگوار به چند گروه منشعب شدند. گروهی به امامت برادر وی یعنی «احمد بن موسی» ـ که در ایران به شاهچراغ معروف است ـ قائل شدند، برخی در امام رضا توقّف کردند و.....[٧٥٢] مشکل ایشان از این قرار بود که میگفتند: امام باید بالغ باشد حال آنکه فرزند حضرت رضا بالغ نیست. امام باید عالم باشد امّا این طفل فرصت علم آموزی نداشته است. این مشکلات دربارۀ امام هادی نیز صادق است.
مشکل دیگر تفرقهفروشان آن بود که حضرت جواد ÷ بعدها دختر مأمون، «أمالفضل» را به زنی گرفت و داماد وی شد. طبعاً کار را بر کسانی که میخواستند مأمون و امام را دشمن یکدیگر معرّفی کنند، دشوار ساخت. مشکل دیگر آنکه آن بزرگوار در سنین جوانی یعنی در ٢٥ سالگی در گذشت در حالی که بزرگترین پسرش ٩ ساله بود!
امامتراشان تفرقهجو برای حلّ مشکل اوّل روایاتی جعل کردند و برای امام علم لدنّی و علم غیب بافتند و کرامات عجیب قائل شدند[٧٥٣] و امام را به حضرت عیسی ÷ تشبیه کردند! برای حلّ مشکل دوّم ادّعا کردند که دختر مامون جاسوس وی در خانۀ امام بوده است و بدون دلیل گفتند که «معتصم» آن حضرت را توسّط «أمالفضل» مسموم کرد!
بطلان توجیه مشکل اوّل واضح است. روایاتی که میگوید: حضرت رضا از غیب خبر داد و گفت: خدا به من فرزند پسری خواهد داد و یا حضرت جواد از دل و نیّت راوی خبر داد، چنانکه در فصل «علم غیب و معجزه و کرامت در قرآن» گفتهایم، مخالفِ قرآن است که فرموده:
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾ [نمل: ٦٥]
«بگو: (ای پیامبر) در آسمانها و زمین کسی جُز خدا از غیب آگاهی ندارد».
و نیز فرموده:
﴿وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِ﴾ [لقمان: ٣٤]
«و [همانا خداست که] آنچه در رحمهاست میداند».
این علم مخصوص ذات باری تعالی است.
١٥٩دیگر آنکه شما قیاس را در عقائد اصولی حجّت نمیدانید، پس چرا در حدیث دهم و سیزدهم این باب امام جواد را به حضرت مسیح ـ «علیه آلاف التّحیّة والثناء» ـ قیاس کردهاید؟ در حالی که حضرت عیسی ÷ پیغمبر بود و خدای متعال ـ چنانکه در کتابش آمده ـ برای تصدیق سفارت و نبوّت وی و دفاع از صدّیقۀ طاهره حضرت مریم علیها السلام و رفع تهمت از او، آن حضرت را در گهواره به نطق در آورد. امّا حضرت جواد پیامبر نبود و مادرش نیز متّهم نشده بود؛ علاوه بر این، حضرت عیسی ÷ پس از تکلّم در مهد، دیگر تا سنّ کَهل به عنوان پیامبر از دین خدا و مسائل مربوط به نبوّت سخن نگفت و ارشاد مردم را بر عهده نگرفت (آل عمران: ٤٦، المائدة: ١١٠) درحالیکه شما میگویید امامت حضرت جواد از هشت سالگی به بعد یکسره ادامه یافت! رسول خدا ص تا چهل سال نبوّت نداشت و چیزی نمیدانست تا اینکه به وی وحی شد أمّا طفل سه یا هشت ساله که به وی وحی نمیشود و هنوز مکلّف نیست و علمی تحصیل نکرده، به چه دلیل معارف شریعت را میداند و همۀ امّت باید تابع او باشند؟! آیا حضرت عیسی ÷ ادّعا کرده که در طفولیّت همۀ علوم و مسائل شریعت را میدانسته است و بندگان خدا باید در طفولیّتش پیرو او میشدند؟
حضرت جواد و هادی را با حضرت یحیی ـ سلام الله علیه ـ نیز نمیتوان قیاس کرد زیرا خدا آنحضرت را که استثناء و مربوط به اُمَم پیشین است، در قرآن به صراحت معرّفی فرموده، در این صورت چگونه هیچ اشارهای در کتابش به حضرت جواد و هادی ـ که هدایت امّت در آینده به آنان وابسته بود ـ نفرموده است؟! پس چگونه با این قیاسات سُست میتوان مسائل اعتقادی را تبیین کرد؟ علاوه بر این، اگر چنین واقعه و معجزۀ بزرگی (از قبیل حدیث ٧ باب ١٧٩ و نظایر آن) در شهرهای آن زمان که جمعیّت زیادی نداشتهاند، واقع شده بود، قطعاً در میان مردم شهرت مییافت و بر سر زبانها میافتاد لیکن میبینیم که رُوات معلومالحال کلینی، و نظایر ایشان آن را نقل کردهاند!! آیا مسائل ایمانی و دینی را که موجب دخول در جنّت است خدا در کتابش بیان میکند یا امثال رُوات کلینی؟!
جالب است بدانیم امام جواد که رُوات کلینی او را در هشت سالگی به امامت منصوب کردهاند، بنا به نقل کلینی (باب ١٣١ حدیث ٣) خود، این مسأله را در مورد پسر نه سالهاش «علی الهادی»، قبول نداشت و اداره و سرپرستی املاک و اموال و سایر ما ترکۀ خود را تا زمان مکلّف شدن فرزندش بر عهدۀ «عبدالله مساور» گذاشت! آیا ممکن است امام که فرزند نامکلّف خود را برای اداره و سرپرستی ما ترک خویش صالح نمیداند، او را برای ارشاد و هدایت أمّت صالح بدانند؟!! (فتدبّر جدّاً)
بطلان توجیه مشکل دوّم نیز واضح است زیرا اوّلاً: در اینکه حضرت جواد به میل خود از «أمّ الفضل» خواستگاری ننموده و با او ازدواج نکرده باشد جُز ادّعای شما دلیل دیگری دردست نیست. ثانیاً: چرا امام پس از مرگ مأمون، وی را طلاق نداد؟ در مورد قتل آن بزرگوار توسّط همسرش نیز جُز ادّعای افراد کذّاب، دلیلی دردست نیست، از اینرو شیخ مفید میگوید: «قیل: إنّه مضی مسموماً ولم یثبت بذلك عندي خبرٌ فأشهدُ به = گفته میشود که آن حضرت با زهر کشته شد امّا این خبر برایم اثبات نشده تا بر آن گواهیدهم»[٧٥٤]. و در مورد امام هادی نیز به قتل و شهادت وی اشارهای نمیکند بلکه مینویسد: «وأقام أبو الحسن ÷ مدّة مُقامه بسُرَّ مَن رأی مکرماً في ظاهر حاله = ظاهراً حضرت أبو الحسن هادی ÷ در مدّت اقامتش در سامرّاء با احترام و گرامی بسر برد»[٧٥٥]. شیخ مفید در کتاب «تصحیح-الاعتقاد»[٧٥٦] نیز فرموده: «امّا آنچه که ابوجعفر صدوق در بارۀ مسموم و مقتول شدن پیامبر و أئمه علیهم السلام نوشته، برخی اثبات شده و برخی دیگر اثبات نشده، آنچه قطعی است مقتول [و شهید] شدن امیرالمؤمنین و حضرات حسنَین علیهم السلام است که به مرگ طبیعی از دنیا نرفتهاند و از کسانی که پس از ایشان مسموم از دنیا رفته است حضرت کاظم ÷ است و به احتمال قوی امام رضا ÷ نیز مسموم گردیده ولی در این موضوع تردید هست، امّا در مورد قتل و مسمومیّت بقیّۀ أئمّه امکان حکم قطعی نداریم و نمیتوان یقین کرد و اخبار دالِّ بر این موضوع برای تحریک و تهییج مردم بیان شده است»[٧٥٧].
شیخ طوسی نیز در «تهذیب الأحکام» به قتل حضرت جواد و هادی و عسکری علیهم السلام اشاره نمیکند[٧٥٨].
* * *
در باب ١٣٠ کافی ١٤ حدیث آمده که مجلسی حدیث ١ و ٥ و ٦ و ٧ و ٨ و ٩ و ١١ را ضعیف و ٤ و ١٢ و ١٣ و ١٤ را مجهول و ٢ و ٣ و ١٠ را صحیح دانسته است. آقای بهبودی نیز از روایات این باب فقط حدیث ٢ و ٣ و ١٠ را صحیح دانسته است.
* حدیث ١- چنانکه گفته شد ضعیف و بیاعتبار است.
* حدیث ٢- خبر واحد است و دلالتی بر تنصیص ندارد.
٢٤٥* حدیث ٣- «محمّد بن عیسی» که به قول شیخ طوسی از ضعفاست میگوید: حضرت جواد به من فرمود که پدرم غیر از من فرزندی ندارد. البتّه این ادّعا منکری ندارد امّا دلالت بر تنصیص نیز ندارد.
* حدیث ٤ و ٧ ـ سند هردو حدیث در غایت ضعف و راوی هردو «حسین بن قِیاما» است که به تصریح کلینی «واقفی» بوده است.
بقیّۀ روایات این باب ـ به جُز حدیث دهم ـ را هردو «محمّد باقر» صحیح ندانستهاند. رُوات آنها یا از قبیل «محمّد بن علیّ» (حدیث ٦ و ٧ و ٨ و ٩) و «محمّد بن جمهور» (حدیث ١١) و «علیّ بن محمّد القاسانیّ» (حدیث ١٤) ضعیف و کذّاباند و یا از قبیل «جعفر بن یحیی» (حدیث ٤) یا «محمد بن احمد النَّهدی» و «محمد بن خلاد الصَّیقل» (حدیث ١٢) و «خَیرانیّ» (حدیث ١٣) مجهولاند!!
* حدیث ١٠- دو تن از رُوات حدیث دهم عبارتاند از: «محمّد بن یحیی» و «برقی» که در این کتاب معرّفی شدهاند[٧٥٩]. راوی نخست حدیث نیز «صفوان بن یحیی» است[٧٦٠]. احادیث وی وضع خوبی ندارد و در اخباری که از او تمجید شده از کذّاب مشهور «محمد بن سِنان» نیز تمجید گردیده است!! (رجال کشی، ص ٤٢٣و٤٢٤) و طبیعی است که چنین تمجیدی به هیچ وجه قابل اعتماد نیست زیرا قطعاً امام از «محمد بن سِنانِ» کذّاب و امثال او اظهار رضایت نمیکند.
جالب است بدانید کلینی این حدیث را که میگوید: حضرت مسیح ÷ در سه سالگی مبعوث شد، بار دیگر به عنوان حدیث دوّم باب ١٤٨ تکرار کرده و در آنجا گفته که بعثت حضرت عیسی در کمتر از سه سالگی بوده است! عجیب اینکه در حدیث اوّل باب ١٤٨ حدیثی آورده که بعثت حضرت عیسی ÷ را در هفت سالگی دانسته است!
تذکّر: شیخ مفید در جلد دوّم «الإرشاد» علاوه بر حدیث ٢ و ١٠، در صفحۀ ٢٧٧ به بعد، احادیث ١ و ٤ و ٥ و ٧ و ٨ و ٩ و ١٣ را نیز آورده است. احادیث أخیر چنانکه گفته شد همگی ضعیف یا مجهولاند!
[٧٥٢]- برای اطّلاع از آراء شیعیان پس از امام رضا ÷ رجوع کنید به کتاب «فِرَق الشّیعة» نوبختی و کتاب «المقالات و الفرق» اشعری قمی.
[٧٥٣]- از قبیل روایت ٧ باب ١٧٩ که در صفحۀ ١١٤ کتاب حاضر بررسی شده است.
[٧٥٤]- الإرشاد، ج ٢ ص ٢٥٩.
[٧٥٥]- الإرشاد، ج ٢ ص ٣١١.
[٧٥٦]- تصحیح الاعتقاد، منشورات الرّضی، ص ١١٠.
[٧٥٧]- «فأمّا ما ذکره أبوجعفر ـ رحمه الله ـ من مضی نبیّنا والأئمّة علیهم السلام بالسّم والقتل فمنه ما ثبت ومنه ما لم یثبت، والمقطوع به أنّ أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین علیهم السلام خرجوا من الدّنیا بالقتل ولم یمت أحدهم حتف أنفه وممّن مضی بعدهم مسموماً «موسی بن جعفر» ÷ ویقوي في النّفس أمر «الرّضا» ÷ وکان فیه شكّ فلا طریق إلى الحکم فیمن عداهم بأنّهم سمّوا أو اغتیلوا أو قُتِلوا صبراً، فالخبر بذلك یجري مجری الإرجاف و لیس إلی تیقّنه سبیل».
[٧٥٨]- امّا در زمان ما آخوندها دائماً در رادیو و روزنامهها برای تحریک احساسات عوام، همه ائمّه را مقتول و شهید اعلام میکنند!!
[٧٥٩]- برای آشنایی با این دو راوی رجوع کنید به فهرست مطالب.
[٧٦٠]- برای آشنایی با او رجوع کنید به صفحه ٢٣٨ و ٣٠٤ کتاب حاضر.