عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول - بت شکن- جلد اول

فهرست کتاب

١٧٠- باب مولد أمیرالمؤمنین علیه السلام

١٧٠- باب مولد أمیرالمؤمنین علیه السلام

کلینی در این باب یازده حدیث آورده که آقای بهبودی فقط حدیث پنجم را صحیح دانسته است. مجلسی نیز حدیث ٥ و ٨ را صحیح و حدیث ١١ را مرسل همطراز موثّق یا همطراز صحیح شمرده و باقی احادیث را ضعیف و مجهول و مرفوع دانسته است. مخفی نماند که حدیث دهم این باب که مجلسی آن را حسن ارزیابی کرده، مربوط است به باب بعدی.

کلینی در این باب می‌گوید: علی ÷ سی سال پس از عام الفیل از مادرش فاطمۀ بنت اسد متولّد شده و این قول ردّ می‌کند تمام اخباری را که می‌گویند: علی و یا نور او قبل از خلقت عالم و آدم موجود بوده است. در سورۀ «انسان» که ادّعا می‌کنند دربارۀ علی ÷ نازل شده، خدا فرموده:

﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِينٞ مِّنَ ٱلدَّهۡرِ لَمۡ يَكُن شَيۡ‍ٔٗا مَّذۡكُورًا ١ إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ [الإنسان: ١-٢]

«به تحقیق بر آدمی روزگاری گذشت که چیزی قابل ذکر نبود همانا ما انسان را از نطفه‌ای آمیخته‌ آفریدیم».

یعنی: انسان از جمله رسول خدا و علی را از نطفۀ مخلوط پدر و مادر خلق فرموده نه از نور و نه از چیز دیگر و نه قبل از پدر و مادرشان.

* حدیث ١ و ٣- عدّه‌ای مجهول گفته‌اند: ابوطالب غیب می‌دانست و قبل از بعثت پیامبر ص غیبگویی می‌کرد و حتّی وصیّ و وزیر پیامبر ص را می‌شناخت زیرا وقتی فاطمۀ بنت اسد بشارت ولادت پیامبر ص را به او داد، گفت: سی سال صبر کن من هم تو را به شخصی مانند او ـ جُز در مقام نبوّت ـ بشارت می‌دهم که تو او را می‌زایی و سی سال بعد علی ÷ متولّد شد!

* حدیث ٢- عدّه‌ای کذّاب از قبیل سیّاری و محمّد بن جمهور ـ که هر دو را می‌شناسیم[٨٧٩]ـ ادّعا کرده‌اند که پیامبر فرمود: همۀ مردم برهنه محشور می‌شوند امّا از خدا می‌خواهم که مادر علی ÷ را استثناء کند و از فشار قبر نیز نجات دهد؟ جای سؤال است که مگر مقررّات إلهی در قیامت برای کسی به هم خورده و استثناء می‌پذیرد؟

در این خبر می‌گوید: چون فاطمه بنت اسد بیمار شد زبانش بند آمد و با دست به رسول خدا ص اشاره می‌کرد. اوّلاً: چرا حضرت علی و پیامبر که به عقیدۀ شیعیان حتّی پس از وفات، وسیلۀ شفا هستند، او را شفا ندادند؟! ثانیاً: برای بیان مقصود احتیاجی به اشاره نبود زیرا به عقیدۀ شیعیان، أئمّه از ما فِی الضّمیر مردم آگاه‌اند!

سپس می‌گوید: چون رسول خدا ص پیکر فاطمه را در قبر نهاد با او نجوی کرد و دوبار گفت: پسر توست. چون اصحاب از آن حضرت توضیح خواستند، فرمود: چون از فاطمه دربارۀ ولی و امامش سؤال کردند، نتوانست جواب دهد. من به او گفتم: پسر توست.

جای سؤال است که اوّلاً: مگر امامت علی در زمان حیات رسول خدا ص و قبل از واقعۀ غدیر خم نیز جزء اصول دین بوده که حتّی از مادرش سؤال شده است؟

ثانیاً: اگر از اصول دین بوده چرا به مادر آن حضرت به وضوح نگفته بودند تا در موقع سؤال دچار مشکل نشود و نیازی نباشد که پیامبر ص جواب را به او برساند!

ثالثاً: آیا کلینی در موقع ثبت این خبر به یاد نداشته که بنا به نقل خودش ابوطالب قبلاً به همسرش گفته بود که وصیّ و وزیر پیامبر ص را که جُز در نبوّت، تفاوتی با او ندارد، تو به دنیا می‌آوری؟!

رابعاً: چرا قرآن کریم امامت إلهیّۀ علی را واضح بیان نفرموده تا همۀ مسلمین بدانند؟ خبری که عدّه‌ای کذاب نقل کنند بهتر از این نمی‌شود.

* حدیث ٤- در خبر چهارم محمّد برقی که مانند پسرش انبان خرافات است روایت کرده از «أحمد بن زید نیشابوری» که مهمل است و او از «عُمَر بن ابراهیم الهاشمی» که مهمل است و او از عبدالملک بن عُمَر» که مهمل است و او از «أسید بن صَفوان» که مهمل است یعنی در واقع یک فرد بی‌عقل خرافی روایت کرده از مجهولی از مجهولی از مجهولی از مجهولی که پس از شهادت، حضرت امیر ÷ آمده گریه کرده و قدری مدّاحی نموده سپس او را جُستند و نیافتند یعنی غیب شد!! از کلینی می‌پرسیم: این هم شد سند؟! این هم شد حدیث؟!

* حدیث ٥ و ٦ و ١١- دلالت دارد قبر حضرت امیر ÷ تا زمان حضرت صادق مکانش معلوم نبوده و ساختمان و نشانه‌ای نداشته است. در نتیجه روایاتی که می‌گویند: اگر به زیارت مرقد آن حضرت رفتی چون گنبد را دیدی چنین بگو و چون به درِ صحن رسیدی چنان بگو و چون به ضریح رسیدی فلان دعا را بخوان، تماماً مجعول و از دروغ‌های شاخدار جاعلین حدیث است. گنبد و بارگاه أئمّه بعدها به دست سلاطین جائر و فاسق بنا شده و در زمان أئمّه، اصلاً مرقد آن امام همام گنبد و بارگاه نداشته است. در این مورد رجوع کنید به کتاب «زیارت و زیارتنامه» خصوصاً صحفۀ ١٠٤ به بعد.

* حدیث ٧- قبلاً این حدیث را بررسی کرده‌ایم (ص ٤٤٨) و در اینجا تکرار نمی‌کنیم.

* حدیث ٨- از مرویّات کذّابی است به نام «سهل بن زیاد».

* حدیث ٩- متن آن بهترین دلیل بر کذب آن است. امّا افسوس که کلینی توان درک این امور را ندارد و هر قصّه‌ای را می‌پذیرد و در کتابش می‌آورد!

[٨٧٩]- سیّاری در صفحۀ ١٤٥ و ابن جمهور در صفحۀ ٣٢٢ کتاب حاضر معرّفی شده‌اند.