٦١- باب الفرق بین الرّسول والنّبی والمحدَّث
هنگام مطالعۀ این باب بسیار افسرده و ناراحت شدم زیرا روایت اوّل و چهارم باب مذکور و روایت دوّم باب ١١٢ صریح در تحریف قرآن است. متأسّفانه کلینی و امثال او آیهای از قرآن را به صورت محرّف نقل کرده و براساس آن چیزها میتراشند و به أئمّۀ مظلوم نسبت میدهند. دیگر آنکه مقصود از این روایات آن است که فرق امام با نبیّ و رسول را معلوم سازد، امّا چنانکه خواهیم دید، نتیجهای از این روایات حاصل نمیشود.
بدان که این باب مشتمل برچهار حدیث است که آقای بهبودی فقط حدیث سوّم را صحیح دانسته امّا مجلسی حدیث اوّل و سوّم را صحیح شمرده و حدیث دوّم را مجهول و چهارم را ضعیف دانسته است.
* حدیث ١ و ٤- با اینکه راوی هردو روایت «احمد بن محمّد برقی» است و روایات او قابل اعتماد نیست ـ از جمله همین احادیث که دلالت بر تحریف قرآن دارد[٥٢٣] ـ امّا مجلسی، حدیث اوّل را چنانکه گفتیم صحیح قلمداد کرده است!
١٨٥یکی از رُوات حدیث ٤ نیز ابوالحسن علیّ بن حسّان بن کثیر الهاشمی است. وی واقفی است و چنانکه «هاشم معروف الحسنی» تصریح کرده[٥٢٤] بنا به آنچه در کتب رجال آمده «علیّ بن حسّان» فاسد الاعتقاد بود و غالباً احادیث خود را از قول عمویش «عبدالرحمان بن کثیر» میگوید، به عنوان نمونه وی یازده حدیث باب مفتضح ١٦٥ کافی را از عمویش «عبدالرّحمان» نقل کرده است. چنانکه قبلاً نیز اشاره شد[٥٢٥] کتابی به نام «تفسیر الباطن» دارد که سراسر کذب است و به قول «غضائری» هیچ ارتباطی به اسلام ندارد. علمای ما او را غالی و بسیار ضعیف شمردهاند. این کذّاب مدّعی است که در آیۀ ٧ سورۀ آل عمران منظور از آیات محکم، أئمّه و منظور از آیات متشابه، خلفای دیگرند!! راوی دیگر این روایت «علی بن یعقوب الهاشمی» مجهول الحال است.
هر دو حدیث این باب و حدیث دوّم باب ١١٢ میگویند: امام ÷ آیۀ ٥٢ سورۀ حج را چنین تلاوت کرده است: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ وَلاَ مُحَدَّث﴾ «پیش از تو هیچ رسول و نبی [و محدّثی] نفرستادیم!!».
توجه فرمایید که نمیگوید آیه را تفسیر فرمود بلکه میگوید: تلاوت نمود (= تلا هذه الآیة) و حتّی در حدیث چهارم، راوی میگوید: گفتم: قربانت گردم قراءت ما چنین نیست. در حالیکه اگر منظور امام تفسیر آیه بود، گفتن چنین سخنی از جانب راوی لزومی نداشت. امام نیز نفرموده که منظورم تفسیر بوده است. مهمتر اینکه «محدَّث» به تصریح روایت، غیر از نبیّ و غیر از رسول است و میخواهد نوع سوّمی را بیان کند و متعصّبین دکاندار نمیتوانند بگویند منظور امام تفسیر و یا بیان مصادیق آیه است. حتی مروّج الخرافات «مجلسی» در شرح این حدیث مینویسد: گفته شده: احتمال میرود که مقصود از ذکر لفظ «مُحَدَّث» بیان معنای آیه بوده است. من میگویم: این احتمال بسیار بعید است. ما نیز در کتاب بزرگمان (= بحارالأنوار) اخباری صریحتر از این آوردهایم که این کلمه در قرآن موجود بوده و هیچ بعید نیست که قسمتی از قرآن از آنچه عثمان جمعآوری کرده است، افتاده باشد!!! و در شرح حدیث دوّم باب ١١٢ نیز میگوید: این خبر دلالت دارد که «ولا مُحَدَّث» در قرآن بوده امّا آن را از قرآن ساقط کردهاند!!![٥٢٦]
کلینی با آوردن این روایات ضدّ قرآن چه قصدی داشته است؟ به مقلّدین متعصّب او چه باید گفت که دایم از او تعریف و تمجید میکنند؟ آیا قرآن نخواندهاند که با تأکیدات بسیار[٥٢٧] خداوند فرموده:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾ [الحجر: ٩]
«همانا ما قرآن را فروفرستادیم و همانا ما خود حافظ آنیم».
نمیدانم چرا کلینی یا مجلسی خود را دوستدار علی ÷ معرّفی میکنند، در حالیکه واقعاً دشمن آن حضرتاند زیرا قرآنی که در زمان عثمان نوشته شد، مؤیَّد به موافقت و تأیید حضرت علی ÷ بوده است و چنانکه در فصل ٧ مقدمۀ تفسیر «تابشی از قرآن» گفتهایم، عثمان با رأی امیرالمؤمنین ÷ و به تأیید و اشارۀ آن حضرت، قرآن را جمعآوری کرد. «سُوَید بن عَلقمه» میگوید: شنیدم علی ÷ میفرمود: «أیّها النّاس، الله، الله إیّاکم والغلوّ في أمر عثمان وقولکم حُرّاق المصاحف فو الله ما حرّقها إلا مِن ملاءٍ مِن أصحاب رسول الله ص جَمَعَنا.... فقلنا: نِعمَ ما رأیتَ.... = ای مردم، خدای را پروا کنید، خدای را پروا کنید و از زیادهروی دربارۀ عثمان بپرهیزید و او را سوزانندۀ مصحفها مگویید. به خدا سوگند عثمان بدین کار اقدام نکرد مگر به [اشارۀ] بزرگانی از اصحاب رسول خدا ص. او ما را جمع کرد.... گفتیم چه رأی خوبی!....» الخ.
دیگر آنکه اگر واوی در قرآن کریم پس و پیش میشد، محال بود که علی ÷ سکوت فرماید و در خُطَب و رسایل خود به این موضوع شدیداً اعتراض نکند. شما که خطبۀ شقشقیّه را کلام علی ÷ میدانید، بگویید: چگونه است که علی ÷ از خلفاء شکوه کرده ولی حتّی اشارهای به این مسألۀ بسیار مهم نفرموده؟
به نظر ما حضرت حیدر کرّار ÷ که حسنین - علیهما السلام- را برای دفاع از جان عثمان به منزل وی فرستاد، اگر کمترین تغییری در قرآن رخ میداد، با دو فرزند عزیزش به قلم و قدم از هیچ جانفشانی در این راه دریغ نمیورزیدند و بیتردید آن حضرت مبارزه در راه دفاع از قرآن را بر جنگ با معاویه و خوارج مقدّم میداشت. آن بزرگوار در زمان حکومتش کمترین اشارهای به حدوث کمترین تغییری در قرآن نفرمود و إلا قبل از آنکه اموال بیتالمال را بازگرداند، به اصلاح قرآن همّت میگماشت. در حالیکه در نهجالبلاغه میبینیم آن حضرت مکرّر مردم را به فراگیری و تبعیّت همین قرآنی که عثمان جمعآوری نموده، سفارش فرموده است.
١٨٦دیگر اشکال بزرگ احادیث این باب و باب ١١٢ ـ که احادیث آن را نیز در همین جا بررسی میکنیم ـ این است که با ختم وحی سازگار نیست و نوعی وحی را برای امام ثابت میکند درحالیکه به اعتراف علمای ما ـ چنانکه در باب ٦٠ این کتاب (ص ٣٩٦) گفتهایم ـ به امام وحی نمیشود. زیرا وحی احکام و معارف شرعی به هرکس پس از پیامبر اکرم ص به معنای عدم ختم نبوّت است. امّا این روایات ادّعا دارند که امام صدای فرشته را میشنود و از او کسب خبر میکند. این همان وحی است که فقط اسمش را ذکر نکردهاند. زیرا در وحی، رؤیت ملک شرط نیست و به تصریح قرآن بسیاری از انبیاء ملَک را نمیدیدهاند و فقط صدا میشنیدند و ارتباط ایشان با عالم ملکوت از ورای حجاب بود. قرآن میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِيٌّ حَكِيم﴾ [الشّوری: ٥١]
«هیچ انسانی را نسزد که خدا با او سخن گوید مگر با وحی و اشارت یا از فراسوی حجاب یا بفرستد فرستادهای که به اذن او آنچه را که [خدا] بخواهد و حی نماید، به راستی که او والامرتبت و حکیم است».
به عنوان مثال، حضرت کلیمالله ÷ فقط صدا میشنید. پس این ادّعا که أئمّه فقط صدا میشنوند ولی نبیّ نیستند ادّعایی باطل است که با ختم وحی و نبوّت سازگار نیست. زیرا صرف شنیدن صدا نیز از انواع وحی است، خصوصاً که فرشته به امام (=مُحَدَّث) مسائل اعتقادی و احکام شرعی را نیز میگوید و این همان رسالت و نبوّت است و با تغییر اسم یا عدم ذکر اسم، مسمّی تغییر نمیکند. به همین سبب در روایت پنجم باب ١١٢[٥٢٨] راوی پس از شنیدن اینکه فرشته با «محدّث» سخن میگوید، سؤال میکند: پس میگویی «محدَّث» پیامبر است؟! و پاسخ میگیرد: نه بلکه «محدّث» مانند دوست حضرت سلیمان ÷ (که به آصف بن برخیا مشهور است) و دوست حضرت موسی (که در میان مردم به «خضر» معروف است) و ذوالقرنین است. میگوییم: أوّلاً: این گونه افراد همگی متعلّقاند به دوران قبل از ختم نبوّت در حالی که بحث ما دربارۀ دوران پس از وحی و نبوّت است.
ثانیاً: چرا قرآن که ذوالقرنین را که متعلّق به گذشته است، معرّفی فرموده امّا از معرّفی أئمّه به عنوان «محدّث» و منصوب من عندالله، خودداری نموده و شما ناچار شدهاید برای وصول به مقصود، قرآن را تحریف شده جلوه دهید؟
ثالثاً: عبدصالح سورۀ کهف (آیۀ ٦٥ به بعـد) و آورنـدۀ تخت به دربار سلیمـان (النّمل: ٤٠) نه به عنوان نبوّت و امامت و نه به عنوان «محدَّث» بر مردم (= ناس) مبعوث نبودهاند. جناب «ذوالقرنین» (الکهف: ٨٣ به بعد) نیز مانند جناب «طالوت» (البقرة: ٢٤٧) به عنوان «مَلِک» بر مردم قیادت داشت و به عنوان معلّم شریعت وحکمت بر مردم مبعوث نبود، و دلیلی نداریم که جناب طالوت یا ذوالقرنین یا آصف بن برخیا، صدای فرشته را میشنیدهاند. در نتیجه اینها همگی از بحث ما خارجاند و قیاس أئمّه با ایشان قیاس معالفارق است.
مشکل دیگر این گونه روایات و از جمله حدیث دوم باب ١١٢[٥٢٩]، که برای أئمّه ادّعای ارتباط با فرشته و علم غیب دارند، مخالفت آنهاست با کلام حضرت امیر ÷ که فرموده وحی و اخبار آسمانی با رحلت پیامبر اکرم خاتمه یافته است[٥٣٠]. و حضرت سجّاد ÷ یقیناً بر خلاف جدّ بزرگوارش سخن نمیگوید.
١٨٧ایراد حدیث چهارم باب ٦١ و حدیث چهارم باب ١١٢[٥٣١] آن است که علامتی بیفایده برای شنیدن صدای فرشته ذکر کرده است! میگوییم: اگر کسی اعلام کند که من صدایی شنیدهام و بر اثر آن به من حالت وقار و سکینه مستولی شده و معلوم میشود که بر من ملَک نازل شده و صدای مذکور صدای مَلَک بوده است، باید بپذیریم و او را امام منصوب من عندالله بشماریم؟! این هم شد دلیل؟! حاشا که امام چنین سخنی بگوید.
* حدیث ٢- مجهول است و متن آن همان عیوب حدیث ١ و ٤ را داراست.
* حدیث ٣- حدیث فوق را «احول» بیانصاف نقل کرده و راوی دیگر آن «احمد برقی» است. حدیث سوّم باب ١١٢ را نیز همین «برقی» بیاعتبار روایت کرده و دیگر ناقل آن «یعقوب بن یزید» است[٥٣٢] امّا هر دو «محمّد باقر» هر دو حدیث را صحیح شمردهاند!
«أحول» مدّعی است که حضرت باقرالعلوم ÷ فرموده: «محدَّث» برای اطّلاع از امور شریعت و اخبار غیبی فقط صدای فرشته را میشنود ولی او را نمیبیند و در خواب نیز نمیبیند (= لا یری في منامه). میگوییم: این خبر که «محمّد بن یحیی» برای کلینی نقل کرده معارض است با خبر ٦ باب ١٠٥ که آن را هم «محمّد بن یحیی» روایت کرده و در آنجا امام رضا ÷ در خواب از مرگ خویش مطلع شده و مخالف است با حدیث ١٤ باب ١١٩ که جانشین حضرت کاظم در خواب به او معرّفی گردیده و مخالف است با حدیث ٨ و ٩ باب ١٧٨ که امام رضا در خواب از رفتن به حمّام نهی گردید و در خواب از شکست «هارون بن مسیّب» آگاه شد.
دیگر آنکه احادیث این باب و حدیث چهارم باب ١١٢ میگویند: محدَّث (= امام) فرشته را نمیبیند و فقط صدا میشنود، امّا در باب ١٥٠ حدیث ١ و ٢ و ٣ و ٦ میگوید: فرشتهای میآید و به أئمّه قبل از مقاربت با همسرشان شربتی میدهد و بر بازو و یا میان دو چشم امام در زمان نوزادی آیهای از قرآن مینویسد و در باب ١٥٤ که آنها را نیز «محمّد بن یحیی» نقل کرده مدّعی است که فرشتگان به خانۀ أئمّه میآیند و با آنها مصافحه میکنند و گاهی جا را برای آنها تنگ میکنند و أئمّه از پَرِ آنها متّکای خود را پُر میکنند!! میپرسیم: آیا فقط صدای ملائک است که شربت میآورد و فقط صداست که با أئمّه مصافحه میکند و جا را تنگ میسازد و با پَرهایش متّکا پر میشود. این روایات دلالت بر تجسّم و تجسّد ملائکه دارد و جسمیّتشان آنها را قابل رؤیت میسازد.
با توجّه به مطالب فوق بطلان روایات باب ٦١ و ١١٢ آشکار است. امّا شگفتا که آقای بهبودی حدیث نخست باب ١١٢ را که مجلسی ضعیف شمرده، پذیرفته و با شمارۀ ٩٤ در کتاب «صحیح الکافی» آورده است! مجلسی روایت پنجم باب ١١٢ را چنانکه گفتیم[٥٣٣] حسن موثّق شمرده است.
مخفی نماند که از روایات دو باب ٦١ و ١١٢ فرق امام با رسول و نبیّ معلوم نمیشود و حتّی «مجلسی» در شرح حدیث سوّم باب ٦١ اعتراف نموده که استنباط تفاوت امام با نبیّ از این اخبار و نیز جمع میان این روایات که بیشتر آنها را در کتاب «بحارالأنوار» آوردهایم، در نهایت دشواری است و ما جُز رعایت جلالت خاتم الأنبیاء ص دلیلی نداریم که چرا أئمّه را نبیّ ندانستهاند و عقل ما به فرقی میان نبیّ و امام دست نمییابد!
[٥٢٣]- راوی روایت دوّم باب ١١٢ نیز «احمد برقی» است و هر دو «محمّدباقر» آن را صحیح ندانستهاند.
[٥٢٤]- الموضوعات في الآثار والأخبار، صفحه ١٩٤.
[٥٢٥]- ر. ک. صفحه ٤٩ کتاب حاضر.
[٥٢٦]- متأسّفانه محشّی «کافی» نیز نوشته است: قوله «ولا محدّث» إنما هو في قراءة أهل البیت علیهم السلام = در قراءت اهل بیت علیهم السلام «ولا محدّث» وجود داشته است!! (اصول کافی، ج ١، ص ١٧٦).
[٥٢٧]- درباره این آیه رجوع کنید به حاشیه صفحه ١٠٨ کتاب «شاهراه اتّحاد» و کتاب حاضر، ٧٨٢.
[٥٢٨]- روایت مذکور به صورت مختصر به عنوان روایت چهارم باب ١١١ نیز ذکر شده و راوی آن یکی از غُلاة موسوم به «حسین بن سعید» است. ولی مجلسی آن را «حسن موثق» شمرده است!
[٥٢٩]- هردو«محمّدباقر» حدیث دوم باب١١٢را صحیح ندانستهاند ومجلسی بهضعف آن تصریح کردهاست.
[٥٣٠]- انقطع بموتك... من النّبوّة والأنباء وأخبار السّماء (نهجالبلاغه، خطبه ٢٣٥) خَتَمَ به الوحی (خطبه ١٣٣) بما خصّهم به من وحیه (خطبه ١٤٤). رجوع کنید به صفحه ٣٧١ کتاب حاضر.
[٥٣١]- هر دو «محمّدباقر» حدیث چهارم باب ١١٢ را صحیح ندانستهاند و به قول مجلسی حدیث مذکور «مرسل» است.
[٥٣٢]- «یعقوب بن یزید» را در صفحه ٣٠١ معرّفی کردهایم. اوهمان است که روایت کرده هر کس روز عاشورا مرقد سیّدالشّهداء را زيارت کند گویی که خدا را در عرش الهی زيارت کرده باشد!! (وسائل الشیعة، ج ١٠، کتاب الحجّ، أبواب المزار وما یناسبه)، ص ٣٧١ و ٣٧٢، حدیث ١.
[٥٣٣]- ر. ک. صفحه ٤٠٩ همین کتاب.